به گزارش همشهریآنلاین، سید عطاءالله مهاجرانی، وزیر ارشاد دولت سید محمد خاتمی، در رشته توئیتی خاطراتی را از استاد محمدرضا شجریان منتشر کرد که در ادامه میخوانید:
«خانه استاد غلامرضا دادبه بودیم. شجریان نوار کاست شعر اخوان را آورده بود. به اتفاق مطابق رسم پنجشنبهها خانه دادبه رفتیم. میدانستند در جریان تدفین پیکر اخوان ثالث در طوس بوده ام. ناگاه شجریان گفت: من هم دوست دارم همانجا، پایین پای فردوسی خاک شوم! دادبه لبخند زد و گفت: تو که خاک نمیشوی! از جنس آسمانی. جایت آسمان همه ایران و همه دنیاست. تو بر آستان جانان سر نهاده ای... دادبه سکوت کرد. زمزمه کرد: گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد. به شجریان گفت: بیت حافظ را بخوان... خواند. چه روزی بود!
مهاجرانی ادامه میدهد: «انصار حزب الله با همه سرشاخهها و شاخهها و البته شاخ هایش علیه وزارت فرهنگ و ارشاد در همه جا فعال بود. در اصفهان معرکه گردان طلبهای به نام کاوه بود. قرار بود کنسرت ارکستر ملی به رهبری فرهاد فخرالدینی و آواز شجریان در کاخ چهلستون در تابستان سال ١٣٧٨ برگزار شود. مدیرکل کاردان وزارت فرهنگ، مجید زهتاب و مهندس جوادی شهردار و فرماندهی نیروی انتظامی اصفهان سنگ تمام گذاشتند. جلسه دولت بودم، مجید زهتاب زنگ زد که گروه کاوه اعلام کرده اند که میخواهند به کنسرت حمله کنند! گفتم نبایست کوتاه بیاییم. شجریان گفت: کنسرت اصفهان بهترین کنسرت او بوده است.»
مهاجرانی در بخش دیگری از این رشته توئیت مینویسد:
«مهرماه ١٣٧٦. استاد دادبه به اتفاق شجریان به دفترم آمدند. قاب خاتمی برایم آورده بودند. شجریان گفت: هدیه استاد است. آشنایی ام با دادبه در آذرماه سال ١٣٥٣ در اصفهان بود. در تالار اقبال سخنرانی کرد. رئیس دانشگاه دکتر قاسم معتمدی و همه رؤسای دانشکدهها آمده بودند. اساتید بیشتر از دانشجویان بودند. دادبه با صدایی که شبیه اش را نشنیده بودم و بعدها هم نشنیدم گفت: دانش سالار دکتر معتمدی دانش مداران استادان دانشجویان، امیدان! غزل وصیت نامه حافظ را از حفظ خواند: من آن گه که گردم ز مستی هلاک به آئین مستان بریدم به خاک.. غزل را در حافظ قدسی یافتم. دادبه گفت: نمیخواهی قاب را ببینی! کاغذ کادو را باز کردم. به نحوی که بشود از کاغذ کادو بازهم استفاده کرد! این بیت حافظ بود: گر در سرت هوای وصال است حافظا باید که خاک درگه اهل هنر شوی خط شکسته نستعلیق بسیار خوشخوان!»
وی در توئیتی دیگر نوشت:
«زودتر از شجریان به خانه استاد دادبه رسیده بودم. پایین پله، در طبقه اول، خانه استاد عزت الله فولادوند مترجم متفکر صاحب سبک بود. همیشه از دیدارش هرچند اتفاقی شادمان میشدم. خانه دادبه طبقه بالا بود. دادبه گفت: محمد رضا تلفن کرد دیرتر میآید. ویشتاسب چای آورد. «گفت: شجریان دیگر تکرار نمیشود. حافظ هم تکرار نشد. نمیشود. طالب حقیقی هنر است. لطافت صدای طاهر زاده، شکوه صدای ام کلثوم، عمق حزن صدای مصطفی اسماعیل، سوز صدای عبدالحلیم حافظ، در صدایش جمع شده. اولین بار بود که نام مصطفی اسماعیل را میشنیدم! به آوازهای چهارگانهای که دادبه کفته بود. گوش میدادم. این تعبیر را برای صادق طباطبایی نقل کردم. مجموعهای از همه صداها را داشت! به این نتیجه رسیده بودم. کاری که حافظ با میراث هنری غزل انجام داده است. مثل کار ابن سینا در حوزه طب و فلسفه و منطق. شجریان در قلمرو موسیقی انجام داد.»