آنچه می نویسم نه از موزیسن بودنم ناشی شده و نه از حزنسنگینی استکهبه هر روی در سوگ انسانیتآثیر گذار در زمانه ای بجا عارضمگشته است؛ چرا که نخست در حوزه و سبکی از موسیقی که شجریان پهنهی وسیع و گسترده ای از آن را در استیلای ِ استادانه ی خود قرار داده است، بقدری نمیدانم که کارشناسانه تلقی گردد.
از سوی دیگر آنچه در گسترهی پهناور واتابی که در حس نبود وی از یک ملت سرشار از تاریخ و فرهنگ در حال سر زدن است، بر می آید نوید پر ثمر بودن یک زندگی که در طیفی از بیهودگی و حرمان تا منقلب ساز و شکوفا میتواند نوسان داشته باشد را میدهد. از این روست که این واقعه بیش از سوگوار کردنم نگرانی سنگینی را بر من وارد کرده است! دلشوره ای از بیهوده بودن و شدن در مجالی که برای تبدیل یک زیست بیولوژیک به زندگی ای پر معنا و هدفمند به من ارزانی شده است...
انسانیهایی همچون شجریان با شیوه ای که می زیند، هر گونه بهانهای برای عادی بودن و زیستن را از دیگران می ستانند. شدنیهایی را تعریف میکنند که خطاکارانه ناممکن قلمداد میشدهاند. خالق مغناطیسهایی میشوند که آشفتگی برادههای دیگران را به سامان و نظم می رسانند. و این برای سرشار از معنا، موجه ... و رنگین کردن یک زندگی کافی ست.
شجریان گوشزدی برای امکانی از کف رفتی است ...
در جایگاهی انسانی زندگی ای همچون آنچه از آن ِ وی بود را برای همه انسان ها آرزو مندم...
موجودیتش درهرجای ِ فضا-زمان که هست، در آسودگی محقانهاش باد...
۹۹/۷/۱۹