همشهریآنلاین - اسماعیل سلطنت پور: امروز پس از گذشت ۵ سال از برجام بهرغم تلاشهای دولت آمریکا سرانجام در نخستین ایستگاه لغو تحریمها، تمامی تحریمهای تسلیحاتی ایران لغو شد. برجام از ۲سال قبل و با خروج آمریکا از آن، در وضعیت بیثبات قرار گرفته و شاید تثبیت لغو تحریمها بتواند تنفسی دوباره به جان برجام باشد. رضا نصری، حقوقدانی بینالمللی است که از حامیان توافق هستهای به شمار میرود. او وضعیت فعلی برجام را نه بهخاطر ضعف توافق، بلکه بهدلیل شکل گرفتن یک وضعیت استثنایی در آمریکا قلمداد میکند و معتقد است باید مراقب بازگشت تفکری بود که دیپلماسی را سازش غیرعزتمندانه و تحریم را کاغذپاره و نعمت میداند. مشروح گفتوگوی روزنامه همشهری با نصری را در ادامه میخوانید.
آقای نصری! بهنظر شما توافق با ترامپ آسانتر است یا بایدن؟ بهعبارت دیگر بهنظر شما انگیزه بایدن برای توافق با ایران بیشتر است یا ترامپ؟
اگر فرض را بر این بگذاریم که تیم سیاست خارجی ترامپ و رویکرد او نسبت به ایران در دور دوم همین تیم و رویکرد کنونی باقی خواهد ماند، بهنظرم توافق با بایدن برای ایران قطعاً آسانتر خواهد بود. درهرحال، بایدن با یک سیگنال مثبت - که همان بازگشت به برجام است - اعلام حضور کرده و علناً اعلام کرده معتقد است سیاست فشار حداکثری شکست خورده است. درواقع، مواضع متعادلتر و متعارفتر او نسبت به ایران هم تاکنون بهگونهای بوده که نگرانی و انتقادات شدید لابیهای وابسته به اسرائیل (مانند مؤسسه FDD) را در پی داشته؛ بهنحوی که بازوهای رسانهای این سازمانها علناً برای شکست بایدن بهشدت فعالیت میکنند. در ضمن، بایدن نسبت به عربستانسعودی موضع تندتری دارد و وعده داده سیاست آمریکا نسبت به عربستان و جنگ یمن را بازنگری خواهد کرد و در این راستا ارزشهای خود را قربانی فروش اسلحه و دریافت نفت نخواهد کرد! مضاف بر این، بایدن غالباً نزدیک به جریانی در دستگاه سیاستگذاری کلان آمریکا بوده که معتقد به فاصله گرفتن از آسیای غربی - پس از ایجاد نوعی همزیستی میان ایران و عربستان - و چرخش به سمت شرق آسیاست. اگر رابطه او با امثال نتانیاهو و جناح تندروی اسرائیل نیز شباهتی به رابطه اوباما با آنها داشته باشد، این فاکتور نیز نکته مثبتی است که میتواند در تعامل میان تهران و واشنگتن تأثیر خوبی داشته باشد.
درهرحال، مجموع مواضع بایدن، وعدههای انتخاباتی او، تعلقات سیاسی و خاستگاه فکریاش - و همچنین توقعات و محذوریتهای بینالمللیاش - در رابطه با ایران و منطقه، غالباً با رویکردی که در سالهای اخیر ترامپ و تیم افراطیون او اتخاذ کردند، تفاوتهای مهمی دارد و این تفاوتها ظرفیتهایی را برای تعامل با دولت او برای ایران ایجاد میکند.
ترامپ میگوید بعد از یکماه با ایران توافق میکند؟ بهنظر شما اهمیت توافق با ایران برای ترامپ، آن هم پس از انتخابات چیست؟
ترامپ همواره میخواهد خود را فردی نشان دهد که قادر به دستیابی به موفقیتهای تاریخی است! در ۲سال گذشته، او نتوانست با وجود وعدههای جنجالی و ادعاهای خود با اعمال سیاست فشار حداکثری ایران را به پای میز مذاکره بکشاند و به این موفقیت نمایشی نائل شود؛ یعنی، با وجود تبلیغات فراوان، نهتنها سیاست فشار حداکثری او به اهداف اعلام شده - یعنی تحدید برنامه هستهای ایران، پایان فعالیت موشکی و تضعیف جایگاه ایران در منطقه - منجر نشد، بلکه در عمل نتیجه معکوسی نیز به بار آورد؛ به همینخاطر برای پوشاندن این شکست و تحریف کارنامه خود، آقای ترامپ دستیابی به این موفقیت تاریخی را موکول به یکماه بعد از انتخابات کرده است. امروز روایت او از کارنامه خود این است که در دوره اول ریاستجمهوریاش، ایران را از نفس انداخته و در دوره دوم ایران را از پای درخواهد آورد و وادار به تمکین خواهد کرد که این صحبتها بیشتر جنبه تبلیغاتی و انتخاباتی دارد.
تحلیل شما از سیاست خارجی بایدن در قبال ایران چیست؟
بایدن اعلام کرده به برجام بازخواهد گشت و سپس آن را سکویی برای مذاکرات جدید یا تکمیلی با ایران قرار خواهد داد. البته از همین الان جناح تندرو در دستگاه سیاست خارجه آمریکا و لابیهای اسرائیل بهشدت در تلاش هستند تا راه بازگشت او به برجام را - با بنا کردن دیواری از تحریم و ایجاد موانع سیاسی، حیثیتی و حقوقی - مسدود کنند. آنها میخواهند هزینه هرگونه تعامل دیپلماتیک با ایران را چنان بالا ببرند که بایدن از مبادرت به آن منصرف شود و ناگزیر مسیری را ادامه دهد که امروز ترسیم شده است. از سوی دیگر، بایدن به دلایل حیثیتی، سیاسی و بینالمللی نمیتواند روی ریلی که جریان تندرو در دولت ترامپ برایش چیدهاند، حرکت کند و لازم است یک گسست و انفصال عمیق را میان خود و دوره ترامپ در محضر جامعه جهانی به نمایش بگذارد. از این رو، معتقدم بایدن قصد دارد در دوران پساترامپ، بازگشت به برجام را بهعنوان نماد بازگشت به عقلانیت در واشنگتن به نمایش بگذارد و آن را دستمایه ترمیم روابط آمریکا با اروپا و متحدان و جلب حمایت بینالمللی قرار دهد. پیامی که در این میان مهم است به او در فضای رسانهای منتقل شود، این است که برای بایدن دشوار خواهد بود تداعیگر تغییر و گسست با گذشته باشد؛ اگر بخواهد به تخریب غیرقانونی اقتصاد ایران و دستاوردهای غیرانسانی و غیرقانونی فشار حداکثری در دوران شوم ترامپ به مثابه یک حربه مذاکراتی نگاه کند.
فکر میکنید اگر بایدن رئیسجمهور شود به برجام برمیگردد؟ با چه شرایطی؟
در اینکه بایدن قصد دارد به برجام بازگردد، تردیدی نیست، اما اینکه پس از بازگشت به برجام چگونه میخواهد از مقبولیت بینالمللی و ظرفیتهای پدیدآمده در رابطه با ایران استفاده کند، جای تامل دارد؛ یعنی کیفیت بازگشت آمریکا به برجام و جهتگیریهای متعاقب آن موضوعی است که از جانب تهران از نظر سیاسی و حقوقی نیاز به مدیریت دارد. شخصاً معتقدم ایران باید ابتدا از بازگشت بایدن به برجام، البته با رعایت برخی شرایط، استقبال کند؛ سپس در حد ممکن آن دسته از تعهدات برگشتپذیر خود در برجام را تا حد سلب فرصت توسل به اسنپبک توسط دولت بایدن به اجرا بگذارد و سپس زمانی که موضوع مذاکرات تکمیلی مطرح شد، شرایط خود را به طرف مقابل ابلاغ و احیاناً در جهت تعلیق تنشها یا نوعی دِتانت (Détente) با آمریکا حرکت کند.
بهعنوان مثال، اگر بایدن بخواهد مسئله سیاستهای منطقهای ایران را پیش بکشد، ایران نیز میتواند او را به ترغیب دولتهای منطقه به مذاکره مستقیم با تهران در چارچوب طرح صلح هرمز سوق دهد. اگر بایدن موضوع تمدید محدودیتهای هستهای و مقوله موسوم به بندهای غروب (Sunset provisions) را پیش کشید، تهران میتواند متقابلاً بحث تحدید دائمی برنامه هستهای عربستان، خلع سلاح اسرائیل، پیوستن آن به ان.پی.تی و قرار گرفتن فعالیت هستهای تحت نظارت آژانس را بهعنوان یک شرط بیان کند. همچنین اگر مسئله فعالیتهای موشکی، موضوع محدودیتهای تسلیحاتی یا بهانههای دیگر به میان آمد، ایران نیز میتواند موضوعاتی از قبیل فروش سلاح به منطقه، خروج نیروهای آمریکایی از خلیجفارس، خروج آمریکا از عراق، محاکمه عاملان ترور سردار سلیمانی و دریافت خسارت بابت تحریمهای غیرقانونی دوران ترامپ و دریافت ضمانتهای دیگر را پیش بکشد. درهرحال، اگر میپذیریم ایران به یک قدرت بزرگ تبدیل شده، لاجرم باید بپذیریم لازم است ایران نیز مانند یک قدرت بزرگ همچون چین و روسیه بر سر مولفههای امنیتی و هژمونیک با سایر مدعیان به نوعی توازن و تفاهم برسد؛ یعنی همانطور که چین و روسیه بر سر این مولفهها با رقبای آمریکایی و غربی خود مدام در حال تعامل و ایجاد توازن هستند، ایران نیز باید در چنین کسوتی با قدرتهای رقیب به نوعی توازن برسد. گزینه دیگر، گزینه جدال فرسایشی و تقابل مستقیم است که با توجه به توان تخریبی طرفین به نفع هیچکس نیست.
ترامپ بارها گفته تنها شرطش برای توافق با ایران نداشتن سلاح هستهای است. قبلا پمپئو شروطی را برای ایران گذاشته بود؛ این دو چگونه قابل جمع هستند؟
مشکل ترامپ این است که نگاهش به سیاست خارجی نگاه یک «بیزینسمن بیرحم در نیویورک» است که تصور میکند باید مانند آنچه در معاملات و دنیای کسبوکار آمریکا مرسوم است، طرف مقابل را تحت انواع فشارهای قانونی و غیرقانونی و غیراصولی قرار دهد تا از آنها امتیاز بگیرد؛ به همینخاطر هم یک تیم سیاست خارجی از میان افراطیترین و تندروترین افراد تشکیل داد تا به خیال خود موضع مذاکراتی خود را تقویت کند و ضمن خُرد کردن حریف، به اهداف خود به زور هم که شده، نایل شود! این افراطیون نیز که خاستگاه ایدئولوژیک و برنامههای خاص خود را داشتند، از خامی و بیتجربگی ترامپ در حوزه سیاست بینالمللی استفاده کردند تا او را با وجود میل باطنیاش به جنگ و رویارویی با ایران بکشانند؛ به همینخاطر، هر بار علائمی از گرایش او به تعامل با ایران میدیدند، بلافاصله شرط و شروط سخت و ناممکنی را مطرح میکردند تا هیچگونه گامی در جهت کاهش تنش با تهران برداشته نشود. دلیل عمده مخابره مواضع متضاد و متناقض از واشنگتن همین رابطه پیچیده میان ترامپ و کادر سیاست خارجهاش بهویژه در زمان حضور جان بولتون بود.
اگر ترامپ دوباره رئیسجمهور شود، چه رویکردی با ایران در پیش میگیرد؟
اینکه ترامپ در دوره دوم چه جهت و موضعی در قبال ایران اتخاذ میکند، بستگی به این دارد که از دوره اولش چه درسهایی گرفته باشد! درواقع، معتقدم جهتگیری او در دولت آینده در عمل موقعی معلوم میشود که تیم سیاست خارجه و کادر امنیت ملیاش را مشخص کرده باشد. ممکن است او پس از ۴سال شکست مفتضحانه سیاست فشار حداکثری و پیروی از توصیههای امثال پمپئو، به این نتیجه رسیده باشد که رویکرد کنونی با ایران نتیجهای نخواهد داد و نیاز به تیمی با نگرشی متفاوت دارد، ممکن است اولویتهای او از دشمنی با ایران به تمرکز بر رقابت با چین تغییر کند و متناسب با این نگرش بهدنبال مصالحه با ایران بیفتد و ممکن هم هست پیروزی مجدد خود در انتخابات را حمل بر حمایت مردم کند و بر دشمنی کنونی با ایران و تشدید فشارها بر ایران اهتمام بیشتری نشان دهد. درهرحال، رویکرد اصلی او زمان تشکیل کابینه و تیم سیاست خارجی معلوم میشود و لازم است ایران برای هریک از این احتمالات برنامهای داشته باشد. معتقدم درصورت پیروزی ترامپ در انتخابات، لازم است ایران اعلام کند، گزینش و کیفیت تیم سیاست خارجه ترامپ را برای ارزیابی حُسن نیت او و سنجش امکان مصالحه، از نزدیک دنبال و رصد خواهد کرد.
بهنظر شما تغییر تندروها ازجمله پمپئو در دولت آینده ترامپ چقدر محتمل است و آیا این میتواند زمینهساز کاهش تنش با ایران باشد؟
در تاریخچه متاخر روابط تهران و واشنگتن مواردی بوده که یک معاون یا مدیرکل در سطح وزارت خارجه - مانند ریچارد پِرل، پُل ولفوویتز یا جان بولتون در زمان نمایندگیاش در سازمان ملل - بهصورت قابلملاحظهای موفق به کارشکنی یا تغییر جهت دولت در تعامل با تهران شده بودند؛ گاه حتی از رسیدن یک طرح یا پیشنهاد روی میز وزیر یا مقام تصمیمگیر ممانعت کرده بودند و گاه چنان با ترفندهای پیچیده مسیر تحولات را تغییر داده بودند که عملاً تصمیمات عقلانی و جریانهای معتدل را کاملاً به حاشیه کشانده بودند! حال، در چنین ساختاری، طبیعتاً تغییر مقامات ارشد سیاست خارجی مانند وزیر و مشاور امنیت ملی تأثیر بسزایی بر کیفیت و روند پیشرفت تعاملات خواهد داشت.
بعد از ۵سال از برجام، آیا فکر نمیکنید خروج آمریکا از برجام و ادعای عضویت در آن و اعلام بازگشت قطعنامههای قبلی شورای امنیت کاستیهای این توافق هستند؟ بهنظر شما چقدر محتمل است ایران و بایدن برای اصلاح توافق و مستحکم کردن آن وارد مذاکره برجام ۲شوند؟
نمیشود منصفانه در مورد برخی سازوکارهای درون برجام قضاوت کرد و شرایط سیاسی و حقوقی حاکم در زمان مذاکرات هستهای را نادیده گرفت. سازوکار حل اختلاف در برجام (یا آنچه به اشتباه «ماشه» خوانده میشود) سازوکاری بود که در شرایط برقراری ۶قطعنامه فصل هفتمی شورای امنیت علیه ایران - با همراهی متحدانی چون چین و روسیه - و همچنین تحت سایه یک اجماع جهانی فراگیر توسط ایران پذیرفته شد.
همانطور که میدانید، وقتی مذاکرات هستهای در دولت روحانی آغاز شد، دولت آمریکا توانسته بود در ۶سال قبل، در زمان دولت آقای احمدینژاد، دستکم ۶قطعنامه بینالمللی در شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران به تصویب برساند؛ یعنی دولت آمریکا توانسته بود با رایزنی و جلب حمایت چین و روسیه، بهعنوان ۲عضو دائم شورای امنیت، سالی یک قطعنامه الزامآور علیه ایران بهدست بیاورد و این دستاورد هر چند از جانب دولت وقت ایران بیارزش و «کاغذپاره» خوانده شد، برای آمریکا و دولتهای غربی ارزشمندتر از آن بود که بخواهند به آسانی آن را از دست بدهند. درنتیجه، در آن زمان دولت آمریکا و دولتهای غربی استدلال میکردند که تعهدات ایران در کاهش فعالیتهای هستهای خود همگی موقت و بازگشتپذیر خواهد بود و دولت ایران همواره میتواند با صدور یک دستورالعمل اجرایی، تمام برنامه هستهای خود را با قوت تمام از سر بگیرد؛ حال اینکه اگر تحریمهای سازمان ملل بهصورت برگشت ناپذیر لغو شود، هیچ تضمینی نیست که درصورت نقض توافق هستهای از سوی ایران، دولت آمریکا بتواند مجددا چین و روسیه را با رایزنی، تطمیع و تهدید قانع کند تا قطعنامههای جدیدی علیه ایران به تصویب برسانند! به همینخاطر در قبال برگشتپذیری برنامه هستهای ایران، فرایندی طراحی کردند که در آن دولتهای شاکی بتوانند بدون نیاز به جلب حمایت اعضای دائم شورای امنیت، قطعنامههای قبلی را که حاصل ۶سال رایزنی بینالمللی آمریکا و غرب با چین و روسیه بود، بازگردانند. همانطور که ذکر شد، در ازای این سازوکار، ایران نیز این حق را به کرسی نشاند که میتواند در ازای نقض تعهد طرف مقابل، تعهدات خود را به تناسب کنار بگذارد. در عمل هم دیدیم، پس از خروج آمریکا از برجام، همین سناریو اجرا شد و درنهایت، قضاوت افکار عمومی، دولتهای عضو برجام و موضع شورای امنیت در این راستا به نفع ایران تمام شد.
در مورد سؤال دوم، معتقدم اگر آمریکا به برجام بازگردد و ایران از فواید آن بهرهمند شود، این زمینه فراهم خواهد شد که آمریکا بهعنوان یک نیروی ترغیبکننده یا یک کاتالیزور به شکلگیری مذاکرات و انعقاد یک تفاهم امنیتی میان ایران و رقبای منطقه بهویژه عربستان سعودی ایفای نقش کند.
یک گزارهای وجود دارد که اگر توافق از طرف جناح محافظهکار انجام شود، مورد حمایت نظام خواهد بود. بهنظر شما اساسا رسیدن به توافق در یک دولت اصولگرا در ایران شدنی است؟
این تحلیل گاه مطرح میشود، اما سؤال اینجاست که این طیف خاص از جریان اصولگرا که مانع رفع تحریم و تنشزدایی میان ایران و آمریکا میشوند، چه نفعی در آن برای جناح رقیب میبینند که میخواهند آن نفع را به نام خود ثبت و مصادره کنند؟ اگر رفع تحریم و تنشزدایی با آمریکا منفعتی برای مردم دارد و به زعم آنها موجب بهبود شرایط اقتصادی و کیفیت زندگی مردم و به تبع افزایش مقبولیت جناح رقیب میشود، چرا طی سالهای اخیر منافع ملی را بر منافع جناحی ترجیح دادهاند؟ آیا مصلحت این نبود که در سالهای گذشته، به جای کارشکنی در مذاکرات، انعقاد و اجرای برجام، خود را با همراهی با دستگاه دیپلماسی که نهادی فراجناحی است، شریک این موفقیت میکردند تا به همان اندازه از فواید سیاسی آن بهرهمند شوند؟ این پرسشی است که پاسخ صادقانه به آن میتواند بهعنوان یک تجربه ملی راهگشای مسیر آینده کشور شود.
بهنظر شما دولت آینده ایران چه راهبردی را در سیاست خارجی در پیش خواهد گرفت؟
بستگی دارد چه آموزهها و درسهایی از تجربه سیاست خارجی در دوران روحانی در افکار عمومی ثبت و استنتاج شود. اگر افکار عمومی متوجه شود که برجام یک تلاش درست، صادقانه و ملی برای رفع تحریم و گشایش اقتصادی برای مردم بود و چالشهای پیشآمده در اجرای آن نه محصول کمکاری یا قصور مذاکرهکنندگان که محصول روی کار آمدن یک دولت استثنایی در آمریکا بود، اگر مردم متوجه شوند که فشارهای نامتعارف، غیرانسانی و ظالمانه آمریکا به ایران نه محصول رویکرد دولت در سیاست خارجه که محصول فواید و پتانسیلهایی بود که برجام برای ایران بهوجود میآورد و جریانهای متخاصم در ریاض و تلآویو و واشنگتن تاب تحمل آن را نداشتند، اگر مردم متوجه شوند که برجام با وجود کارشکنیهایی که در بُعد اقتصادی آن صورت گرفت، همچنان فواید امنیتی و راهبردی فراوانی برای کشور دارد، در حدی که آمریکا و رژیمهای متخاصم را در عمل از استفاده ابزاری از شورای امنیت و ایجاد اجماع علیه کشور برای ایجاد تهدیدات مهمتر محروم کرده است، اگر مردم متوجه شوند که برجام محدودیتهای مهمی را در حوزه امنیتی، دفاعی و راهبردی از سر راه ایران برداشت و این رفع محدودیتها درنهایت به نفع آنها تمام خواهد شد و همینطور اگر مردم در ماههای آینده با بهبود شرایط اقتصادی متوجه ظرفیتها و پتانسیلهای برجام شوند، آنگاه به جریانی رأی خواهند داد که جدا از برچسبهای معمول سیاسی با یک نگاه فراجناحی به سیاست خارجی پیرو همین مسیر عقلانی و معتدل و ملی خواهد بود. اما اگر تحریفهای رایج در مورد برجام غالب شود، اگر این تصور غلط ایجاد شود که مشکلات اقتصادی کشور «بهخاطر برجام» و نه بهدلیل «تضعیف برجام» ایجاد شده است، و اگر این تصور غلط ترویج شود که دیپلماسی درنهایت سازش غیرعزتمندانهای است که به تضعیف اقتصاد و شیرازه کشور منتهی میشود، آنگاه گرایشی در کشور غالب خواهد شد که قطعنامه شورای امنیت را کاغذپاره و تحریم را نعمت خواهد دانست؛ با تمام عواقبی که از چیره شدن چنین رویکردی در گذشته سراغ داریم!