کارگردانی که حتی در ساختههای خام دستانه دهه هفتادش نیز بهتر از الان عمل میکرد. اتفاقی که در مورد وندرس رخ داده، این است که او متوهم شده که فیلمساز مولف و بزرگی است. تقدیم کردن فیلمی چون «تیراندازی در پالرمو» به برگمن و آنتونیونی هم احتمالاً ریشه در همین مسئله دارد. او البته هنوز خلاقیت بصریاش را حفظ کرده و برخی از فصلهای فیلم از نظر تصویری خیرهکنندهاند ولی در نهایت فیلمساز نمیداند که با این تصاویر زیبا چه کند.
«تیراندازی در پالرمو» ماجرای عکاسی است که درآمد خوبی دارد ولی ذهنش درگیر مرگ است. بعد از ملاقات با فردی مرموز و ترسناک در یک رستوران، او تصمیم میگیرد که به پالرمو برود و در آنجا با زنی آشنا میشود که کارش ترسیم آثار هنری است. فیلم شروع ناامیدکنندهای دارد و با ورود به پالرمو هم جان نمیگیرد و حتی فیلمبرداری درخشان فرانتس لوستیگ هم به یاریاش نمیآید. ایراد اصلی کار به فیلمنامه نابسامان و چهلتکهای بازمیگردد که در نهایت به پرگویی بیدلیل و تکلفی آزاردهنده ختم شده است.
پرسهزنیهای فراوان شخصیت اصلی نه چیزی به عمق درام اضافه میکند و نه باعث نزدیکی تماشاگر به این کاراکتر میشود.امضای وندرس «پاریس تگزاس» را باید در عنوانبندی زیبای فیلم جستوجو کرد و برخی تصاویری که شاعرانگی در آنها موج میزند. ولی وقتی وندرس نمیداند چه مسیری را طی کند، تماشاگر هم طبیعی است که نداند با این تصاویر زیبا ولی بیربط چه بکند.
نیویورک تایمز- جولای 2008