به گزارش همشهری آنلاین، این ماجرا از جایی شروع شد که زن جوانی هراسان و سراسیمه نزد مأموران پلیس پایتخت رفت و گفت که آدمربایان شوهرش را ربودهاند.
وی توضیح داد: ساعتی قبل از بنگاه املاک با ما تماس گرفتند و گفتند که برای باغویلای ما در شهریار مشتری پیدا شده است. ما قصد فروش باغویلایمان را داشتیم و بنگاهدار میگفت که مشتری مبلغ خوبی پیشنهاد کرده است. به همین دلیل من و همسرم سوار ماشین شدیم و به سمت بنگاه شهریار رفتیم اما در بین راه یک دستگاه موتورسیکلت با ۲ سرنشین و یک خودروی پژو ۴۰۵ سد راه ما شدند.
زن ادامه داد: مردان موتورسوار و ۲ نفری که داخل ماشین بودند، خودشان را مأمور مبارزه با قاچاق موادمخدر معرفی کردند و تجهیزات نظامی هم با خود داشتند. آنها گفتند که گزارش شده شوهرم داخل ماشینش موادمخدر جاسازی کرده است و به این بهانه شروع کردند به بازرسی ماشین ما. ناگهان یکی از آنها بستهای بیرون آورد و به فرد دیگر گفت که داخل آن شیشه است. آنها به این بهانه که شوهرم قاچاقچی است، او را سوار ماشین کردند و با خود بردند. از من هم خواستند تا به خانه بروم و منتظر باشم تا از اداره پلیس با من تماس بگیرند.
زن گفت: من شوکه شده بودم و نمیدانستم مواد از کجا آمده است. شوهرم میگفت که برایش پاپوش دوختهاند و درحالیکه به خانه برگشته بودم، یک ساعت و نیم بعد موبایلم زنگ خورد. شماره شوهرم بود که آن را پاسخ دادم. او از من خواست یک میلیارد تومان پول یا معادل آن دلار و طلا جور کنم. به من گفت هرچه در خانه طلا و دلار داریم بردارم و در تماس بعدی میگوید که آنها را کجا ببرم. صدایش میلرزید و پرسیدم چه اتفاقی افتاده است که او گفت جانش در خطر است. پس از تماس او فهمیدم افرادی که شوهرم را با خودشان بردهاند، مأمور قلابی بودند. به همین دلیل تصمیم گرفتم قبل از تماس دوباره شوهرم، ماجرا را به پلیس خبر بدهم.
پایان گروگانگیری ۶ساعته
با اظهارات زن جوان، گروهی از مأموران اداره یازدهم پلیس آگاهی تهران وارد عمل شدند و در نخستین گام راهی محل گروگانگیری شدند و با بررسی دوربینهای مداربسته موفق شدند شماره پلاک خودروی مأموران قلابی را بهدست آورند.
با استعلام شماره پلاک خودرو مشخص شد که صاحب آن چند روز قبل بهدلیل ابتلا به کرونا فوت شده است و در ادامه معلوم شد که خودرو در اختیار پسر مرد فوت شده به نام نادر است. درحالیکه حدود ۶ ساعت از گروگانگیری میگذشت و بازپرس جنایی تهران دستور بازداشت نادر را صادر کرده بود، آدمربایان گروگانشان را در یکی از اتوبانهای شمال تهران رها کردند.
وی پس از آزادی خودش را به اداره آگاهی رساند و گفت: آدمربایان پس از ربودن من چند ساعتی در خیابان چرخیدند و حتی مرا به مقابل اداره پلیس بردند و از من خواستند پای برگهای که نوشته بود مواد متعلق به من است را امضا کنم. حتی چند برگه دیگر در اختیارم قرار دادند و با تهدید خواستند پای آن را امضا کرده و انگشت بزنم. درست متوجه نشدم چون خیلی سریع از من امضا و اثر انگشت گرفتند اما بهنظرم درخصوص واگذاری ملکم در شهریار بود و برگهها نشان میداد که من باغویلایم را به آنها فروختهام. بعد هم با تهدید به مرگ، از من خواستند به همسرم زنگ بزنم و درخواست یک میلیاردتومان پول یا معادل آن طلا و دلار کنم. میگفتند با این شرط آزادت میکنیم و اگر تا شب همسرم این مبلغ را جور نکند، مرا میکشند و جسدم را میسوزانند. اما چند ساعت بعد وقتی متوجه شدند که همسرم به اداره پلیس رفته و ماجرا را خبر داده است مرا به بیرون از ماشین پرتاب کردند و رفتند.
وحشت نجاتبخش
درحالیکه فرد گروگان میگفت هیچکدام از آدمربایان را نشناخته و آنها ماسک بهصورت داشتند، مأموران به ردگیری خودروی پژویی پرداختند که با استفاده از آن آدمربایی صورت گرفته بود. پسر صاحب این خودرو دستگیر و معلوم شد که وی از قبل گروگان را میشناخته است. او در بازجوییها گفت: سالها بود که با یکی از دوستانم به نام پیمان در کار خرید و فروش زمین و ملک بودیم. بهروز (مرد گروگان) هم از بستگان پیمان بود و ماهها پیش با او و پیمان وارد معاملهای شدم که در جریان آن، پیمان و بهروز ۱۲۰ میلیون تومان به من بدهکار شدند. ماههاست که این پول را از آنها طلب دارم اما مدام امروز و فردا میکردند. درنهایت پیمان مدعی شد که پول را به بهروز یعنی مرد گروگان داده و من باید طلبم را از وی بگیرم. اما او مرا سرکار گذاشته بود.
وی ادامه داد: بهدلیل کرونا اوضاع مالیام بههم ریخته بود. پدرم هم بهدلیل این بیماری فوت شده بود و شرایط خوبی نداشتم. برای همین با اجیر کردن ۴ خلافکار نقشه گروگانگیری کشیدم. به بهانه خرید باغویلا به بهروز زنگ زدم و با همدستانم نقش مأمور را بازی کردیم. خودم پشت فرمان پژو بودم و در تمام مدت حرفی نزدم تا لو نروم. فکر میکردم با این نقشه به یک میلیارد تومان پول میرسم اما یکی از همدستانم که مقابل منزل همسر گروگان زاغزنی میکرد و به تعقیب او پرداخته بود، متوجه شد که وی راهی اداره پلیس شده و شکایت کرده است. وقتی این را شنیدم، از وحشت دستگیرشدن تصمیم گرفتم گروگان را رها کنم.
با اعتراف این متهم، همدستان وی دستگیرشدند و با دستور بازپرس جنایی تهران در اختیار مأموران اداره یازدهم پلیس آگاهی تهران قرار گرفتند.
منبع: همشهری