تاریخ انتشار: ۱۹ مهر ۱۳۸۵ - ۱۵:۲۷

امیرحسین ناصری: چانه‌اش که میان حجمی از گوشت و عضله گردن و پهنای صورت مثل یک نقطه است، پایین می‌آید؛ این علامت خوبی است.

 او توانسته وزنه را بالای سر ببرد و برای شریک‌کردن حاضرانی که دهانشان بی‌اختیار بازمانده، آنها را به یک جشن چند ثانیه‌ای دعوت کند. مردم به خنده او می‌خندند و او خنده بامزه‌ای تحویل‌شان می‌دهد.

خبرنگار، سوال را نگه می‌دارد تا سالن کنفرانس مطبوعاتی. نوبتش می‌رسد. دستش را بالا می‌برد و می‌پرسد: «چرا و چطور وقتی وزنه را بالای سر می‌بری، می‌خندی؟». باز هم چانه‌اش را پایین می‌آورد و با خنده پاسخ می‌دهد: «آخه این وزنه‌ها برای من خیلی سبکه؛ شما فکر می‌کنین که سنگینن!».

همه قانع می‌شوند و او بدون دغدغه، در حالی که سه گردن‌آویز طلا را با زحمت – به دلیل کوتاهی بندها – از سرش خارج می‌کند، بدون اینکه حتی لحظه‌ای فکر کند که قهرمانی جهان را دوباره برای ایران ثبت کرده است، ساکش را برمی‌دارد و از سالن خارج می‌شود.


نوزاد چاق
وقتی طفل سنگین‌وزن در 22اردیبهشت 1357 به دنیا می‌آید، خانواده رضازاده در محله حسن‌آباد اردبیل در پوست خود نمی‌گنجد. اسمش را حسین می‌گذارند. تا 14سالگی حسین هیچ اتفاق خاصی رخ نمی‌دهد اما در همین سن است که معلم ورزش مدرسه که قهرمان وزنه‌برداری ایران است، پیشنهاد می‌دهد که حسین به سالن شهید اسماعیل علوی برود.

حسین با کتانی چینی وارد سالن می‌شود. صدای افتادن وزنه‌ها او را به وجد آورده است:

«پسر با کتونی چینی؟ پس کتونی وزنه‌برداری‌ت چی شد؟».
- آقا نداریم!


«کرامت اولادوطن» سربرمی‌گرداند، انگار که هیچ مکالمه‌ای تا پیش از این رد و بدل نشده. می‌گوید: «برو خودتو گرم کن».

معمولا مبتدی‌ها چند هفته‌ای آموزش‌های اولیه تکنیک‌ها را فرامی‌گیرند و در خلال آن، با لوله‌های آب تمرین می‌کنند اما حسین رضازاده میله وزنه‌برداری را که اتفاقا کم‌وزن هم نیست، برمی‌دارد و تمرین می‌کند.

2ماه بعد، حسین به عنوان نماینده باشگاه در مسابقات استانی (آن زمان هنوز اردبیل بخشی از آذربایجان شرقی بود) شرکت می‌کند و اولین قهرمانی عمرش را ثبت می‌کند؛ «70 کیلوگرم یک ضرب و 100 کیلوگرم دو ضرب».

رشد یک قهرمان
او دیگر یک بچه‌هرکول شناخته‌شده برای مربیان وزنه‌برداری است. اواخر سال 1373 برای اولین‌بار به تیم ملی جوانان دعوت می‌شود و بلافاصله در مسابقات جهانی جوانان چین شرکت می‌کند که اتفاقا اولین حضور بین‌المللی‌اش با قهرمانی ثبت می‌شود.

سال 1374 که گئورگی ایوانف به ایران می‌آید، انگار که الماسی به اندازه دریای نور پیدا کرده باشد، شب و روز، رضازاده را زیر نظر می‌گیرد و پس از آن است که رضازاده، دوباره قهرمانی جوانان آسیا را کسب می‌کند. او در بازی های آسیایی 1998 بانکوک با 19سال سن سوم می‌شود و از همان تاریخ است که او دیگر در رده بزرگسالان وزنه می‌زند.

 بلافاصله پس از آن در آسیا طلا می‌گیرد و در بزرگسالان جهان برنز را به گردن می‌آویزد. در سال 2000 حسین رضازاده با طلای المپیک سیدنی، از یک چهره ساده ورزشی به هرکول تبدیل می‌شود و تقریبا غیر قابل رقابت.

در تمام سال‌هایی که او برای ایران وزنه زده است، هیچ‌وقت در هیچ رقابتی، رقیبی برای سکوی اولی با رضازاده وارد رقابت نشد.

تحول به سبک ایوانف
هر چند ایوانف در دور دوم مربیگری‌اش دچار اشتباهی فراموش‌نشدنی شد اما نمی‌توان نقش او را در روند صعودی حسین رضازاده نادیده گرفت. او بلافاصله پس از تحقیق در مورد وزنه‌برداری ایران، حسین رضازاده و چند جوان دیگر را به اردو فراخواند که آن تیم با یک تغییر، تا المپیک سیدنی در کنار هم بودند.

پس از رفتن ایوانف، دیمیتری ایسلاو بلغاری  می‌آید اما او دیگر هیچ نکته جدیدی برای آموختن به او ندارد.

روبوسی با یک استادیوم
وقتی رضازاده از المپیک سیدنی 2000 به اردیبل بازمی‌گردد، شوری اردیبل را فراگرفته است که قابل وصف نیست. او در برابر این شور مردمی مجبور است تا ساعت‌ها با تمام آدم‌هایی که برای دیدن او تا سالن شهید اسماعیل علوی آمده‌اند دست بدهد و روبوسی کند؛ امضا هم که از حد گذشته است.

 از این تاریخ به بعد، خانه خانواده رضازاده، مأمن تمام اردبیلی‌ها می‌شود. پس از این است که اغلب جوانان اردبیلی که به خاطر علی دایی روی به فوتبال آورده‌اند، به وزنه‌برداری هم روی خوش نشان می‌دهند؛ به گونه‌ای که سالن شهید علوی، دیگر جای سوزن انداختن ندارد.

پشیمان نمی‌شوم
اما گاهی اوقات که او وزنه عجیب و غریبی را برای بالای سر بردن انتخاب می‌کند، این طرف، همه تا مرز سکته پیش می‌روند. کم پیش نیامده که وزنه‌برداری زیر وزنه، آسیب جدی دیده باشد.

 با این حال او کمتر از همه‌مان ترسیده است: «در مسابقات پیش نیومده که از وزنه‌ای که انتخاب کرده‌م، پشیمون بشم اما در تمرین چرا. توی مسابقه اگه بترسی، نمی‌تونی وزنه بزنی؛ یا وزنه‌ رو می‌ندازی یا منصرف می‌شی. اگه بترسی، کمی بالا می‌بری، بعد ترجیح می‌دی بندازیش زمین. وزنه اصلا شوخی ندارد».

جایی راحت‌تر از اردبیل نیست
قهرمان وزنه‌برداری جهان با لقب هرکول ترجیح می‌دهد در اردبیل زندگی کند. او پس از هر قهرمانی، مدتی در تهران می‌ماند، جوایز و پاداش‌ها را به خوبی جارو می‌کند و بعد به زادگاهش بازمی‌گردد.

هر چند احتمال آمدن به تهران را منتفی نمی‌داند اما بعید به نظر می‌رسد همشهری‌ها را رها کند و آبگرم‌های سبلان و هوای خوب آنجا را بی‌خیال شود و به تهران اسباب‌کشی کند: «من اونجا هستم با دوستام، با خانواده‌م، توی شهرم. فکر نمی‌کنم. اونجا رو بیشتر دوست دارم».

خداحافظی رضازاده
او چند شب قبل دوباره روی سکو رفت. روی سکو رفت و به عنوان تنها نماینده وزنه‌برداری کشور در مسابقات جهانی شرکت کرد. رکورد این بار او اگرچه چنگی به دلمان نزد اما برای او کافی بود. او ترجیح می‌دهد طلا را صید کند؛ دیگر به فکر این نیست که هر بار رکورد قبلی‌اش را بشکند؛ رکوردی که تا همین الان بر اساس محاسبات، نیم‌کیلو با تمام توان بشری فاصله دارد؛ 5/263.

با تمام این اوصاف، باید آرام‌آرام نبودن او را به خودمان تفهیم کنیم. او 30 یا 31 سالگی را زمان خداحافظی‌اش با دنیای قهرمانی ذکر کرده و حالا تنها یکی،دو سال به پایان موعد مقرر، زمان باقی است.