نفیسه مجیدی‌زاده: امتحان، غولی است که می‌خواهد حال ما را بگیرد! حضوری و غیرحضوری هم ندارد. معلم‌ها معتقدند آزمون‌های آنلاین و غیرحضوری، به همه‌ی ما یادآوری کرده که نمره، دلیلی برای برتری و شایستگی نیست؛ کسی که پشت فرمان درس‌خواندن نشسته و درست می‌راند، برنده‌ی این بازی است!

«بصیرمقدسیان»، معلم و پژوهشگر توانمندسازی نوجوانان در گفت‌وگو با هفته‌نامه‌ی دوچرخه، آموزش را به دو دسته‌ی آموزش کیفی و آموزش از سراجبار تقسیم می‌کند و می‌گوید: «در آموزشِ کیفی، درس را به‌خاطر هدفشان می‌خوانند، با این باور که من درس می‌خوانم برای شغل، آینده، اطلاعات بیش‌تر یا ارتباط با خانواده و...؛ مهم نیست هدفشان چه باشد، مهم است که بچه‌ها خودشان هدفی از درون آموزش، پیدا می‌کنند. در آموزش کیفی، کنترل ماشین درس‌خواندن، دست بچه‌هاست. بچه‌ها خودشان پشت فرمان نشستند، خودشان تشخیص می‌دهند کدام درس را بیش‌تر بخوانند و کدام را کم‌تر.

همان‌طور که مثلاً راننده از تابلوی «شیب جاده زیاد می‌شود»  برای رانندگی بهتر استفاده می‌کند، در مدل آموزش کیفی هم دانش‌آموز به آزمون و امتحان به چشم ابزار نگاه می‌کند. این دسته از دانش‌آموزان از آزمون برای ارزیابی خود و برای بالا بردن کیفیت آموزش و درس‌خواندن استفاده می‌کنند.

پس در این نوع آموزش، نمره آن‌قدرها مهم نیست؛ نتیجه‌ی امتحان فقط نشانه‌ای است که بدانند روش درس‌خواندنشان درست بوده یا نه.»

از سر اجبار

این کارشناس درباره‌ی آموزش مبتنی بر اجبار می‌گوید: «در آموزش مبتنی بر اجبار، هدفی وجود ندارد؛ انگیزه هم. از ترس امتحان درس می‌خوانند، به‌زور والدین مدرسه می‌روند، گاهی به‌خاطر یک معلم به درسی علاقه‌مند می‌شوند، اما در کل، هدفی برای درس‌خواندن ندارند.

در مدل آموزش به اجبار، بچه‌ها پشت فرمان ننشسته‌اند و کس دیگری پشت فرمان است. در این سیستم دانش‌آموز، آزمون را غولی می‌بیند که می‌خواهد حالش را بگیرد؛ مثل یک آینه‌ی دق که قرار است ناتوانی‌هایش را جلوی چشمش بیاورد. در این آموزش، نمره مهم است.»

تقلب

دانش‌آموزان بهتر است بدانند شرایط بیرونی، همیشه محدودیت‌های خودش را دارد؛ در بهترین مدرسه یا جامعه هم زندگی کنیم محدودیت‌هایی هست اما خودمان باید از درون آموزش، هدف پیدا کنیم.

مقدسیان می‌گوید: «چون در آموزش از سر اجبار،  همه چیز ناکارآمد است، درست مثل تقلب که ضررش بیش‌تر از فایده‌اش است.

وقتی دانش‌آموز با کسالت سر کلاس می‌رود، چیزی یاد نمی‌گیرد. چون فکر نمی‌کند من که بالأخره باید این درس را امتحان بدهم. خب، کی قرار است متوجه بشوم؟‌

درحالی که در آموزش کیفی، بچه‌ها می‌روند تا از درس استفاده کنند. چنین دانش‌آموزی می‌گوید من می‌خواهم امتحان بدهم، وقتی سؤال‌ها را می‌بینم و آن‌ها را بلد هستم، سریع جواب می‌دهم. آن‌هایی را هم که شک دارم، با مکث بیش‌تری جواب می‌دهم و آن‌هایی را که بلد نیستم، در آخر امتحان درباره‌اش فکر می‌کنم.»

او درباره‌ی تقلب می‌گوید: «اما کسی که تقلب می‌کند، تمام وقتش را می‌گذارد تا سؤال‌هایی را که بلد نیست، در کتاب پیدا کند. برای همین زمانی ندارد به سؤال‌هایی که جوابشان را بلد است پاسخ دهد. اما این ماجرا تا کجا می‌تواند ادامه پیدا کند؟ چند امتحان را این‌طور پیش می‌برد؟ آیا نتیجه‌گیری کلی آموزش را با تقلب می‌توان پیش برد؟»

به میدان «الف» برویم

لازم است به مسیری برویم که به آموزش کیفی نزدیک می‌شود. این کارشناس توضیح می‌دهد: «اگر آموزش کیفی را بگذاریم در میدان «الف» و آموزش از سر اجبار را بگذاریم در میدان «ب»، بیش‌تر بچه‌ها در نقطه‌ای بین این دو میدان هستند. مهم این است که بچه‌ها علاوه بر درس‌خواندن، حواسشان باشد که باید خودشان را به میدان «الف» نزدیک کنند؛ یعنی به سمتی بروند که آموزش، کیفی باشد. آن‌موقع متکی به خودشان می‌شوند و وابستگی‌شان به حداقل می‌رسد.