حضور دوباره او (که نزدیک به 4 دهه است در آمریکا، زندگی، تحصیل و تدریس کرده) در تهران در حالی که موضوع گشایش دفتر حافظ منافع آمریکا در ایران بحث روز است، در اولین نگاه این گمانه را تقویت میکند که او پیامی از واشنگتن برای تهران آورده است. اما رئیس انجمن دوستی ایران و آمریکا تلویحاً به رد این موضوع میپردازد و در عین حال حاضر نمیشود به صراحت بگوید چطور شده با فاصله زمانی کوتاه چهار ماهه، مجدداً راهی ایران شده است.
گفتوگو با هوشنگ امیراحمدی چند روز پس از سفری چند روزه به کیش به اتفاق همسر و دخترش و حضوری کوتاه در زادگاهش (شهر تالش)، در هتل استقلال انجام شد.
- چطور شد که در سکوت به ایران آمدید؟!
حقیقتش آن است که این روزها تنش میان ایران و آمریکا زیاد شده است و من هم سمبل این رابطه شدهام و هر کاری که انجام میدهم به شکلی به آن مربوط میشود و این بعضی مواقع باعث دردسر میشود، چرا که همه زندگی من رابطه ایران و آمریکا نیست. من زندگی شخصیام را هم دارم. برای همین این بار سعی کردم بهخاطر همراهی خانوادهام در این سفر، با سکوت بیشتری به ایران بیایم.
- یعنی واقعاً بهدلیل مسائل شخصی ترجیح دادید بیسر و صدا وارد تهران شوید؟
دلیل دیگری واقعا نداشت. من در زندگیام همیشه آدم شفافی بودهام. همه حرفهایم را هم زدهام که یک عده خوششان میآید و برخی نه. درباره رابطه ایران و آمریکا من همیشه حرفهایم را که با نظراتم همراه بود و تداوم داشته، زدم و در 90 درصد موارد درست بوده و پیشبینیهایم بهوقوع پیوسته، به شکلی که دولتها، گاهی سهچهار سال بعد به حرفهایم میرسند.
- بهطور مصداقی منظورتان کدام حرفهایتان است؟
مثلاً رفتن پرونده هستهای ایران به شورای امنیت. من درست یکسال قبل از آنکه مسیر پرونده هستهایمان به شورای امنیت کشیده شود گفتم چنین اقدامی صورت خواهد گرفت. یادم هست در مقالهای دقیقاً مراحلی که در این پروسه طی میشود را بیان کردم. اینکه تحریم اول، دوم و... تصویب میشود و براساس منطقی که وجود دارد چنانچه این مسئله حل نشود، به استفاده از گزینهای دیگر هم میرسد. یادم هست آنموقع برخی روزنامههای ایران که از من خوششان نمیآمد، چنین موضوعی را انکار میکردند و معتقد بودند پرونده ایران به شورای امنیت نمیرود، اگر هم برود تحریم نمیشود، اما دیدیم که واقعیت اینجور نبود.
یا یادم هست سه سال پیش بحث مذاکرات 2+5 یا درستترش 1+6 را مطرح کردم. بدین معنی که ایران هم در کنار شش کشور دیگر یعنی آمریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان، روسیه و چین قرار بگیرد و مذاکرات انجام شود، چرا که مسیر درست این است اما باز هم بیتوجهی شد تا اینکه دیدم چند وقت پیش آقای لاریجانی، چنین چیزی را مطرح کردند یا مثلاً سر غنیسازی معتقدم اگر ایران بپذیرد غنیسازی را مذاکره کند میتوان آمریکا را سر میز آورد. اما اگر تهران بگوید غنیسازی قابل مذاکره نیست یا ما به هیچوجه تعلیق نمیکنیم، این راهی نیست که به مصالحه ختم شود. درست است که ایران عراق نیست و حمله به آن کار سادهای نیست اما باید بدانیم آنهایی که حرف حمله به ایران را میزنند، دیوانهاند و عقل ندارند. جای واقعی آنها در تیمارستانهاست اما به غلط زمامدار شدهاند. پس بدانیم با چه کسانی طرف هستیم.
- اما خیلیها برخلاف چنین دیدگاهی میگویند خطر جنگ جدی نیست.
وظیفه هر تحلیلگر سیاسی آن است که هرگاه چنین موضوعی را میبیند، اعلام کند و گزارش دهد. مردم حق دارند که بدانند. مشکلی که من در ایران میبینم آن است که همیشه دنبال آن چیزی که اتفاق افتاده میروید نه آن چیزی که میتواند رخ دهد. فرق این دو حالت در آن است که دومی همیشه آمادگی ایجاد میکند و حتی گاهی میتوان نقش بازدارندگی ایجاد کرد. ما همیشه باید جلوتر از زمان باشیم.
- در حال حاضر و با توجه به تحولات اخیری که درباره فعالیتهای هستهای ایران رخ داده، سیر اتفاقات آتی را چطور پیشبینی میکنید و چه احتمالی برای آن متصورید؟
معتقدم که ایران تعلیق غنیسازی را میپذیرد اما بیشتر نگران آن است که گفته شود ایران بالاخره تسلیم شد و تعلیق را قبول کرد. البته این نگرانی بهجا و درست است و نباید این اتفاق بیفتد، چرا که اتفاق خوبی نخواهد بود. به همین دلیل برای جلوگیری از گفته شدن چنین حرفهایی، دولت چند قدم خوب برداشته است. اول قبل از آنکه 1+5 دومین بسته خو را به ایران بدهد، تهران پیشدستی کرد و پیشنهادی به آنها داد. بسته ایران، پیشنهاد جامعی است که میگوید بیایید درباره موضوعات مختلفی از موضوع صلح اعراب گرفته تا جریان گسترش سلاحهای هستهای یا حقوق بشر مذاکره کنیم.
بسته ایران اگرچه شامل پیشنهادهای مبهمی بود و غرب بهعلت آنکه اشارهای به موضوع مورد مناقشه یعنی تعلیق نشده، آن را تخطئه کرد اما معتقدم پیشنهاد مهمی بود و 1+5 در پنهان فکر میکند که ایران با دادن این بسته حرکت مهمی کرده. اما بهعلت آنکه، تهران به اصل غنیسازی اشاره نکرده لذا در انظار عموم، ترجیح داده تا چنین چیزی را آشکارا مطرح نکند. از طرف دیگر غرب هم بستهای داده که جامعتر از قبل بوده و مهمتر از آن آمریکا هم آن مشوقها را امضا کرده؛ یعنی حاضر شده پای میز مذاکره بیاید. بنابراین پیشبینی میکنم بهزودی طرفین در چارچوبی برسر تعلیق غنیسازی به تفاهم میرسند.
- مثلاً چه چارچوبی؟!
ممکن است بر سر یک کنسرسیوم و انجام غنیسازی صنعتی در خارج از کشور به توافق برسند اما گفته شود بخشهای مربوط به کارهای تحقیقاتی و آزمایشگاهی به همراه چند راکتور در دانشگاههای ایران واقع شود.
- پس حقی که از آن صحبت میشود چه؟!
ببینید! شاید ایران در خاورمیانه قدرتمند محسوب شود اما در خارج از این منطقه، قدرت، دیگر سختافزاری نیست. بخش نرمافزاری هم دارد که متأسفانه ایران میان کشورهای قدرتمند در این خصوص مثل یک بچه یتیم است. انجام غنیسازی واقعاً حق ماست. اصلاً وسیعتر از حق دولت و در واقع حق ملت است. حتی وسیعتر از حق کشور، حق فرهنگ ایران است اما متأسفانه در حال حاضر وضعیتی بهوجود آمده که بهخاطر برخی مسائل باید فعلاً کمی صبر کنیم. میتوان در حال حاضر با پذیرفتن بسته، غنیسازی را تعلیق کرد و با مذاکره با آمریکا، مشکلاتمان را حل کنیم و در خلال آن مجدداً وارد چرخه غنیسازی شویم. همه خوب میدانیم که بحث غنیسازی دیگر یک موضوع سیاسی آنهم با آمریکاست که اگر حل شود هیچ کشوری کاری با آن ندارد. به همین خاطر معتقدم باید مشکلمان دراینباره را با آمریکا حل کنیم. با کدخدا بساز، ده را بساز. من همیشه گفتهام سیاست خارجه ایران روی سرش است که باید برگردد به پا.
- به چه صورت؟!
سیاست خارجه ایران میگوید اول کشورهای مسلمان، بعد همسایه، بعد منطقه، بعد فرامنطقه و به آمریکا که میرسد میگوید نه! اما شما ببینید که اکثر دشمنان ما، بهجز اسرائیل مسلمان هستند. دشمنی پنهان اعراب با ایران مشخص است. جالبتر آنکه کشورهای غیرمسلمان منطقه، عملاً رابطه خیلی بهتری با ایران دارند. پس نتیجه این سیاست خارجه را ملاحظه میکنید. حال اگر اول برویم سراغ کسی که در واقع ارباب آنهاست یعنی آمریکا، مشکلاتمان بسیار حل میشود. اگر رابطه با آمریکا درست شود دیگر کدام کشور عربی میتواند بگوید خلیج عربی یا ادعای مالکیت جزایر ایرانی را داشته باشد؟! به همین دلیل هنوز هم فکر میکنم در کنار تأکید بر بهبود روابط با همسایگان باید به آن سوی قضیه هم فکر کرد.
- پس آمدن دوباره شما به ایران که همزمان با طرح ایجاد دفتر حافظ منافع آمریکا در تهران شده است را میتوان مربوط به تلاش در زمینه بهبود روابط تهران-واشنگتن دانست و اینکه شما حامل پیام خاصی هستید؟
من همیشه حامل یک حرف هستم. من بهمعنای رسمی، گاهی حامل پیام هستم اما همیشه حامل حرف هستم. من قبل از آمدنم به تهران بهطور جدی درباره دفتر منافع با آمریکاییها صحبت کردم.
- بهطور مشخص با چه کسانی؟
نمیتوانم اسم ببرم اما با مقامات رسمی و ارشدشان صحبت کردم. آنها گفتند که شما میتوانید به دولت و ملت ایران بگویید که ما سر بازگشایی دفتر جدی هستیم. این جریانی است که آنها از قبل هم به آن تمایل داشتهاند. حتی یکبار مطرح شد که چنین دفتری در کیش ایجاد شود. ایران هم پذیرفت اما گفت که اول برای دیپلماتهایمان کاری انجام شود که آمریکا موافقت نکرد و گفت باید برای عموم مردم باشد.
- طرح گشایش دفتر حافظ منافع آمریکا را در این مقطع اقدامی مثبت میدانید؟
قطعاًً. اصلاً باید خود ایران چنین پیشنهادی بدهد و بگوید همانطور که به ما اجازه دادید در واشنگتن دفتر داشته باشیم شما نیز متقابلاً چنین اقدامی انجام دهید. اما متأسفانه برخی دیدگاههای منفی که معتقد است آمریکا با حضور در تهران و داشتن دفتر قصد راهاندازی انقلاب مخملی دارد، مانع از تحقق چنین اقدامی میشود. اما بهنظرم ایران باید سعهصدر داشته باشد و نگران نباشد چرا که هم سیستم امنیتی دارد و هم آنکه چنین تصوری غلط است مگر ما که در آمریکا دفتر داریم اقدامات خرابکارانه انجام دادهایم؟ لذا تهران باید بدون هیچ ترسی حتی داوطلب شود که چنین دفتری نه در کیش که در تهران دایر شود. فایده این کار هم کمک به حل مشکلات تهران و واشنگتن است. ببینید! همیشه اینطور بوده، کشورهایی که با هم مشکل دارند بیشتر با هم ارتباط برقرار میکنند. بهعنوان مثال در دوران جنگ سرد آمریکا و شوروی هر کدام در عین حال که بهشدت با هم درگیری داشتند، بزرگترین سفارتخانه را در کشورهای یکدیگر داشتند، چرا؟ برای اینکه هر دو کشوری که با هم مشکل دارند و خطر برخورد وجود دارد، همانقدر هم باید حضور و ارتباط آنها بیشتر شود تا نیروهای خرابکار و واسطه، کار را خرابتر نکنند.
- یعنی بهخاطر حذف نیروهای رابط باید چنین ارتباطی برقرار شود؟!
دقیقاً. همیشه یکسری نیروهایی هستند که هیچ ربطی به موضوع ندارند و در نبود روابط دیپلماتیک دو کشور بعضاً با خبرچینی، فرافکنی و اقدامات نادرست باعث تیرهتر شدن روابط و شرایط میشوند.
- از آقای هوشنگ امیراحمدی معمولاً بهعنوان دلال رابطه ایران و آمریکا نام برده میشود. فکر میکنید ریشه این تلقی از کجا ناشی میشود و اصلاً این موضوع را قبول دارید؟
ریشه این حرف به روزنامه ... و گردانندگان آن برمیگردد و هیچ ریشه دیگری ندارد. البته روزنامه ... با این کارش یک بدآموزی دیگری هم کرد و آن این است که سلطنتطلبان و سازمان مجاهدین [منافقین] را یاد داد چنین چیزی را تکرار کنند. جالب است که مجاهد و شاهی و آن روزنامه سر این قضیه همصدا هستند و البته چیز جدیدی هم نیست. من هیچ مشکلی نه با روزنامه ... دارم و نه با هیچیک از اعضای آن. اتفاقاً چند شب قبل نیز تلفنی با یکی از نیروهای این روزنامه صحبت میکردم. من انسانی هستم با دید بازو با هیچ کس هم مشکلی ندارم و با همه حرف میزنم و هیچ دلخوری از آنها ندارم. حالا اگر آنها مشکلی دارند، بهخودشان مربوط است.طرح قضیه دلالی هم به همین روزنامه برمیگردد که البته نمیدانم پشت آن چه چیزی قرار داشت.
با این حال باید بگویم در خارج از کشور، دلال اصلا چیز بدی نیست و اتفاقا اکثرا دلالند؛ دلال یعنی بروکر؛ یعنی کسی که بین دو نفر معامله ایجاد میکند. این معامله میتواند سیاسی باشد یا اقتصادی، فرقی ندارد؛ مثل بورس و حتی خرید قالی. بنابراین دلال لفظ توهینآمیزی نیست، اما نمیدانم چرا در ایران بار منفی دارد. دوست دارم ریشه پیدایش بار منفی آن جستوجو شود. به هر حال بدیهی است که روزنامه ... و کلا مخالفان من، وقتی این لغت را به کار میبرند به خاطر بار منفیاش است که میخواهند بگویند فلانی آدم بدی است یا چیزی را میفروشد. ببینید، رابطه ایران و آمریکا رابطه مهمی است.
حال در این مقطع آدمی مثل من که تلاش میکند روابط بهبود پیدا کند چیزی جز دردسر برایش نیست. در تلاش من، پول نیست که اگر اینطور بود الان به غیر از من هزار نفر دیگر چنین تلاشی میکردند. با این وجود به غیر از غرضورزی، برخی از مخالفتهایی که با من میشود به مسائل ایدئولوژیک آنان برمیگردد. اتفاقا وقتی با یکی از اعضای روزنامه ... صحبت میکردم گفتم که تنها مشکل من با شما این است که به من میگویید جاسوس و اگر یکبار دیگر چنین گفته شود حق خود میدانم که از شما شکایت کنم که آن فرد گفت: اگر به شما بگوییم خائن چطور؟! جواب دادم اگر خائن هم بگویید باز هم به دادگاه میکشانمتان.
گفت: پس چه بگوییم؟ گفتم «اگر از من بدتان میآید بگویید ضدانقلاب»، پرسید: یعنی اشکالی ندارد؟ گفتم: نه! برای اینکه شما تعریفی از انقلاب و ضدانقلاب دارید که من ندارم. لذا برای من هم شما ضدانقلابید. شما رابطه با آمریکا را نمیخواهید اما من میخواهم پس اگر بهنظر، من ضدانقلابم از دیدگاه من نیز، تو هم ضدانقلابی. البته این حق را برایت قائلم که چنین رابطهای را بر مبنای دیدگاههایت نخواهی یا نپسندی اما من نیز بنابر شناختی که از تحولات دنیا دارم برقراری رابطه ایران و آمریکا را مفید همین کشور میدانم. چرا که به نفع ایران است، اما اینکه الان وقتش هست یا نیست، بحث دیگری است.
- شما میگویید خط قرمزتان طرح اتهام جاسوس یا خائن است، از طرفی هم میگویید در این تلاشی که دارید، جز مشکل یا دردسر چیزی عایدتان نشده. پولی هم که تاکید دارید در بین نیست...
مثل چوب دو سر طلا!(خنده)
- دقیقا پس این کارها برای چیست؟ اهداف سیاسیای دارید یا به خاطر اینکه خود را آدم سیاسیای میدانید برای بهبود این رابطه تلاش میکنید؟
من عاشق ایرانم. من آدم سیاسی هستم. معتقدم سیاست جزء حقوق بشر است. من حق دارم انتخاب بشوم و انتخاب کنم. بر این مبنا فعالیتهای سیاسیام آکادمیک بوده ولی کار اجرایی نداشتهام و صرفا به خاطر علاقهای که به ایران دارم در این زمینه فعالیت میکنم. علاقه به وطن هم چیزی نیست که بتوان از فردی گرفت. میتوان یک نفر را از کشور و وطن بیرون کرد اما نمیتوان وطن را از درون او بیرون کرد.
- همیشه آمدن و رفتن شما با بحث و مشکل همراه بوده. این موضوع در دوره قبل که به ایران آمدید با اتمام سفر شما عینیت پیدا کرد، اما این دفعه، چنین اتفاقی نیفتاد. فکر میکنید برخورد با حضورتان در ایران آن هم با فاصله زمانی نسبتا کوتاه چرا متفاوت شده است؟
آن بار هم قرار نبود مشکلی پیش بیاید یا حرف و حدیثی گفته شود. من قبلتر و طی 35 سالی که در آمریکا بودهام با تمام چهرههای نظام از جمله آقای خرازی، ولایتی، متکی، ظریف و دوستان دیگر دیدار کردهام. من اگر عاشق ایران نبودم نمیتوانستم با آنها ملاقاتی هم داشته باشم.
- من پاسخ سؤالم را نگرفتم! اگر تا این لحظه، اینبار جنجالی بر سرآمدن شما از سوی برخی جریانات خاص به وجود نیامده، علتش چه میتواند باشد؟ فکر میکنید دیگر شما را اپوزیسیون نمیدانند یا که شاید وزن سیاسی در مناسبات ایران و آمریکا برای شما قائل نیستند؟ یا دلیل دیگری متصور هستید؟!
من نمیدانم! این سؤال را باید از خودشان بپرسید چون من واقعا نمیدانم چه اتفاقی افتاده اما هر دلیلی دارد، اتفاق مثبتی است. چرا که من مشکلی با هیچ گروه و جریانی ندارم. من به آشتی ملی معتقدم. بگذارید همین جا بگویم که آرزو دارم شخص رهبری، عفو عمومی اعلام کند. سی سال از انقلاب گذشته و الان وقتش رسیده تا ایشان دستور عفو عمومی بدهند.البته هر کس که خلافی کرده باید قطعا در چارچوب قانون با آن برخورد کرد و نه بیشتر. بهخصوص آنکه ما مسلمانیم. دینی که همیشه و به همه گفتهام سراسر صلح و رحمت است و به آن افتخار میکنم و باید زیر سایه اسلام همگی جمع شویم.
- یکی از ایراداتی که به شما و با استناد به سخنانتان میگیرند اپوزیسیون بودن شما است این را قبول دارید؟
به من میگویند تو ضدنظام و ضدانقلابی! و من میگویم چطور میتوانم ضدنظام باشم و در عین حال در انتخابات ریاستجمهوری ثبتنام کنم؟!
اتفاقا یکی از دلایلی که باعث شد این تصمیم را بگیرم پایان دادن به این شبهه بود. در واقع سه هدف داشتم؛ یکی آنکه در انتخابات ریاستجمهوری سال 1384 بگویم من جزو تحریمیها نیستم، دوم آنکه میخواستم بگویم ضدنظام نیستم چون میخواهم رئیسجمهور همین نظام شوم بدون آنکه قصد تغییر قانون اساسی را داشته باشم چرا که معتقدم همین قانون اساسی انتخاب مردم ایران است و باید تابع خواست مردم بود و سرانجام اینکه قصد داشتم به ایران برگردم. هر چند که با وجود مهیا شدن شرایط بازگشتم، خیلیها من را از این کار نهی کردند تا مبادا با مشکلی برخورد کنم که البته نگران نحوه برخورد با من بودند.
- سیاست خارجی سه دولت هاشمی رفسنجانی، خاتمی و احمدینژاد را اگر بخواهید با هم مقایسه کنید چه نکاتی را قابل ذکر میدانید؟
نکته مهمی که نباید فراموش کرد آن است که این سه رئیسجمهور در سه دوره متفاوت مسئول کار اجرایی بودند لذا تا حدودی قابل مقایسه نیستند. شرایطی که آنها درگیرش بودند متفاوت بود.آقای رفسنجانی زمانی دولت را تحویل گرفت که ایران تازه از جنگ درآمده بود؛ به همین خاطر ایشان متوجه شده بود که اولاً ایران را تنها گذاشتند یعنی با وجود آنکه صدام در جنگ هشت ساله تجاوزگر بود اما تمام کشورها حامی او بودند.
نکته دوم اینکه جنگ خرابیهای زیادی به جای گذاشت و نیاز به سازندگی بود لذا آقای رفسنجانی با داشتن تجربه تنها ماندن کشور، برای اینکه از این وضعیت درآید باید سیاست خارجیاش را از حالت ایدئولوژیک خارج کرده و عملگرا میکرد. پس در یک چارچوب معقول مبتنی بر سازندگی، روابط اقتصادی را در این عرصه تقویت کرد. اما این اقدامات بهعلت فعالیت برخی افراد که باعث مخدوششدن چهره ایران و انقلاب میشد، نتوانست آنچنان مؤثر باشد. بعد از او آقای خاتمی آمد. ایشان با مطرح کردن جامعه مدنی، دمکراسی و غیره، کاری را انجام داد که باید در آن مقطع توسط اطرافیان خاتمی مطرح میشد. آقای احمدینژاد هم یک نیرویی را وسط آورد که در دولتهای قبلی اجازه کار نداشتند. آقای احمدینژاد از وقتی که رئیسجمهور شده بیش از همتایان قبلی خود تلاش کرده تا به آمریکا نزدیک شود. یکی از مهمترین کارهایی که ایشان کرده و کمتر به آن توجه میشود، رابطه خوبی است که با ایرانیان خارج از کشور برقرار کرده. هیچوقت ایرانیان در آمریکا تا این حد مقبول نبودهاند که الان هستند.
- یعنی روسایجمهوری قبلی بهخصوص آقای خاتمی توجه یا علاقهای به ایرانیان آن طرف مرزها نداشتند؟
من نمیگویم که این عده در چارچوب آقای خاتمی مقبول نبودند اما در دوره ایشان امکانات مقبول واقع شدن فراهم نبود. هوشنگ امیراحمدی که الان روبهروی شما نشسته 10 سال اجازه حضور در ایران نداشت که 8 سال آن در دولت آقای خاتمی بود. نمیخواهم بگویم که ایشان نگذاشت من بیایم اما نیرویی داخل کشور وجود داشت که میگفت امیراحمدی و امثال او نباید به ایران بیایند.
- برگردیم به بحث مقایسه سیاست خارجی 3 دولت اخیر ایران.
بهطور کلی میتوان اینگونه گفت که نگاه هاشمیرفسنجانی به غرب، نگاه اقتصادی بود و فکر میکرد اگر قراردادهای اقتصادی با آمریکا ببندد، مشکل 2 کشور حل میشود لذا توجهی به اقدام سیاسی نداشت.
آقای خاتمی هم از منظر فرهنگی و گفتوگو وارد عرصه شد و توجهی به روابط دیپلماتیک نکرد که هر دوی اینها اشتباه کردند. اما احمدینژاد با توجه به این نکات بهخوبی دریافت که باید روی عادیسازی روابط ایران و آمریکا کار کرد. یعنی از موضع تنشزدایی به سمت عادیسازی حرکت کرد. آقایان هاشمی و خاتمی سخنگوی تنشزدایی شدند؛ یکی از طریق اقتصادی و دیگری فرهنگی. اما با موفقیتهای نسبی که داشتند آنچنان نتیجه نگرفتند چون باید بحث عادیسازی صورت میگرفت.
آقای احمدینژاد هم ابتدا که آمد فکر کرد جریان، مذهبی است اما بلافاصله متوجه شد بحث مذهبی نیست، سیاسی است؛ برای همین سریع وارد موضع سیاسی شد و رفت سراغ مذاکره با آمریکا و برقراری خطوط هوایی که البته درست هم تشخیص داده است.
- این صحبتها در دیدار با آقای احمدینژاد هم گفته شد؟
بله، البته بحث به این شکل نشد. من همیشه گفتهام نزدیک شدن به آمریکا استراتژی درست بود اما برخورد شدید با اسرائیل تاکتیک غلطی بود.
- گفته میشود دعوت قبلی شما به دعوت آقایی مشایی صورت گرفت. این بار هم به دعوت فردی خاص به ایران آمدید؟
نه. تکذیب میکنم. آقای مشایی بنده را دعوت نکرد بلکه بالاتر از آقای مشایی بود. البته این را هم باید توضیح بدهم که من هیچجا نگفتهام از من دعوت شد که آمدم. همیشه گفتهام که شخص رئیسجمهور یعنی آقای احمدینژاد لطف کرده و ضمن هماهنگی با نهادهای مشخصی امکان آمدنم را فراهم کردند و من نیز بارها از ایشان تشکر کردم . اما آقای مشایی هیچ دخالتی نداشتند.
- در سفر قبلیتان به تهران با چه کسانی دیدار کردید؟
آقایان مشایی، الهام، ثمره، سعید جلیلی و خیلیهای دیگر. یعنی در جلسه ملاقاتی که داشتیم عملا تمام کابینه آقای احمدینژاد حضور داشتند و با یکدیگر گفتوگو کردیم.
- و این بار که به ایران آمدید چه؟! دعوت یا درخواستی مطرح شد؟
این دفعه خودم آمدم. دعوت خاصی نبود فقط قبل از آمدن، به نهادهای مربوطه اطلاع دادم که گفتند مشکلی نیست، تشریف بیاورید، ما هستیم.
- طی این چند روزی که در تهران حضور دارید، دیداری با مسئولان داشتهاید؟
نه. تا این لحظه ملاقاتی نبوده.
- قرار هم نیست دیداری داشته باشید؟
برای انجام ملاقات، قرار که همیشه هست. حالا باید ببینیم چه میشود.
- و حرف آخر؟
موضوعی هست که نمیدانم بگویم یا نه! اما میگویم چون آدمی هستم که معتقدم همه چیز را باید گفت. در نیویورک ملاقاتی داشتم با شائول موفاز معاون نخست وزیر اسرائیل.
- چه زمانی؟
همین چند وقت پیش، قبل از آمدنم به ایران. آنها از من خواستند تا دیداری داشته باشیم. من هم پذیرفتم چون موفاز چه آن موقع که نخستوزیر بود چه حالا که معاون نخستوزیر و وزیر راه وترابری است همیشه از حمله به ایران حرف زده است.
به موفاز که متولد اصفهان است گفتم: تو ایران را میشناسی پس چطوری فکر میکنی که اسرائیل میتواند به ایران حمله کند؟ گفت: به خاطر اینکه ایران ماهیت ما را تهدید میکند و اینکه میخواهد اسرائیل را از نقشه جهان محو کند. با جمهوری اسلامی نمیتوان زندگی کرد برای همین باید از بین برود.
- تهدید آنها را جدی تلقی میکنید؟
کاملا جدی حرف میزند. برای همین گفتم شائول اسم یزید را شنیدهای؟ گفت: بله! ادامه دادم 1400سال پیش یزید امام حسین را شهید کرد، ما هنوز رهایش نکردهایم. 1400سال دیگر هم که بگذرد باز میخواهیم یزید را گیر آورده و تکه پارهاش کنیم. حالا چرا میخواهید اسرائیل یزید ایران بشود؟ این کار را نکنید. یهودی و اسرائیل را یزید ایران نکنید. موفاز وقتی این حرف را شنید رنگش تغییر کرد و ترسید و گفت: میگویی چه کار کنیم؟ از یک طرف میگویی حمله نکنیم از طرف دیگر موجودیتمان در خطر است که من هم پاسخ دادم بنشینید فکر کنید.
ایران با اعراب در صلح است. آن هم وقتی که ریشههای اختلاف بینشان وجود دارد در عین حال شما هم با اعراب تقریبا در صلح هستید. پس خوب فکر کنید و دست از این حرفها بردارید. این موضوعی بود که در گفتنش تردید داشتم اما در نهایت گفتم و دیگر خودتان میدانید چاپ شود یا نه.
- با این حساب نمیترسید که بعد از این به شما گفته شود دلال رابط ایران و اسرائیل؟!
هیچ اشکالی ندارد هرچند که من دلال رابطه ایران و اسرائیل نبوده و نیستم. موضع سازمان کنفرانس اسلامی درباره مشکل فلسطین و اسرائیل، موضع درستی است که میتوان آن را پیگیری کرد. البته در حال حاضر بزرگترین چالش اسرائیل، ایران است. اسرائیلیها دیگر مشکلی با اعراب ندارند. با فلسطینیها هم سرانجام به صلح میرسند. اما الان خط دعوا در منطقه که 60-50سال بین اسرائیل و اعراب بوده به سمت ایران و اسرائیل منتقل شده است.
هرچند که اسرائیل نیز زیرکانه این بار را به دوش آمریکا منتقل کرده است. با وجود این ما نیز باید بازیگر منطقه باشیم. یعنی اگر اعراب و اسرائیل در حال نزدیک شدن به هم هستند بدانیم که این وضعیت برای ما چندان پرمنفعت نیست مگر آنکه ما نیز با آنها دوست باشیم و بتوانیم در این روابط، نقش ایفا کنیم.
- معاون نخست وزیر اسرائیل پیامی یا حرفی نداشت که بخواهد به ایران منتقل کنید؟
نه. پیام خاصی نداشتند که بخواهند کسی آن را به تهران برساند.
- پس فکر میکنید چرا آنها درخواست ملاقات با شما را داشتند؟
تصورم بر اساس حرفهایشان این است که اولا میخواست به شکل غیر مستقیم بگوید حرفهای اسرائیل جدی است و دوم آنکه میخواستند بدانند تهدید ایران علیه اسرائیل جدی هست یا نه.
- و درباره ایران شما به آنها چه گفتید؟
معتقدم تهران تهدید جدی برای اسرائیل نیست. همانطور که در 30سال گذشته نبوده و سالهای آینده هم تهدیدی نخواهد بود. چرا که سیاست خارجی ایران مبتنی بر این موضع نیست و اگر رئیس جمهور ایران حرفی در خصوص حذف اسرائیل زده باید از منظر دیگری به آن نگاه کرد چرا که رویکرد ایران درباره قضیه فلسطین همان چیزی است که سازمان کنفرانس اسلامی بر آن تاکید دارد.