تاریخ انتشار: ۱۷ خرداد ۱۳۸۵ - ۱۰:۱۱

هما ناصری: خبر حضور90 نوازنده روس، در سالروز فتح خرمشهر در خاک ایران، جهت اجرای سمفونی نغمه های صلح، به رهبری لوریس چکناواریان و اجرای شهریار کهن زاد، با همراهی گروه کر50 نفره استاد نوری، در تالار 3 هزار نفره وزارت کشور، آن هم به مدت 10 شب، پدیده ای جالب، پرهیاهو و تا حدودی سؤال برانگیز در عرصه موسیقی کشور است.

کثرت تعداد نوازندگان و تابعیت روس آنها، به همراه تعداد بالای کر و حضور یکی از مطرح ترین چهره های رهبری ارکستر سمفونیک، با اقلیت ارامنه، در بزرگترین تالار شهر تهران، با اجراهای پیاپی، در سالروزی حماسی، به همراه سخن گفتن از صلح که پیام اصلی این ماجراست، همه دست به دست هم داده و در صورت ظاهر، این اجرا را به واقعه ای موسیقایی مبدل نموده است.

پیوند هنر با تحولات اجتماعی، مقوله ای درخور توجه و تعمق است، در این خصوص بیان رویدادهای اجتماعی از طریق هنر به ویژه موسیقی که زبانی بین المللی دارد، بسیار شایان توجه است، تاکنون به خاطر داشته ایم که موسیقی یا در مراسم جشن تولد یا در عروسی ها نواخته می شده، اگرچه موسیقی در سوگواری و حماسه ها نیز به کار برده می شده و همراهی مارش های نظامی را نیز برعهده داشته، اما کمتر شنیده یا دیده ایم که لااقل در ایران از اجرای موسیقایی برای بیان برخی مسائل اجتماعی استفاده کرده باشند.

 یک مؤسسه خصوصی پشتیبانی مالی این اجرا را با تخصیص بودجه ای بالغ بر۴۰۰ میلیون تومان بر عهده گرفته و در فرصتی بسیار کوتاه و با عجله، نزدیک به یک ماه به کل این ماجرا سر و سامان داده است. البته، دستور وزیر محترم ارشاد مبنی بر تسهیل در روند انجام امور مربوط به اخذ مجوز اجرای ارکسترال نوازندگان خارجی نیز، سرعت بخش این ماجرا بوده است. در این رابطه باید گفت، مدیریت پروژه ای با این گستردگی و در این فرصت کم، ضمن داشتن برخی نکات مثبت، خالی از اشکال هم نمی تواند باشد، اگر موشکافانه به این رخداد موسیقایی نگاهی داشته باشیم و پیکان تیزبینی را از سطوح مواج، فریبنده و پر زرق و برق ماجرا تا اعماق آن بگردانیم و از زوایای دیگر نیز این مسئله را مورد بررسی قرار دهیم، ممکن است شاهد پیامدهای دیگری باشیم که در نگاه اول ممکن است از نظر دور مانده باشد و گفتن آن نیز خالی از فایده نباشد.


در آغاز برنامه، مسئول مؤسسه مجری برنامه، با توجه به بحران موجود در روابط ایران و آمریکا، هدف اصلی از برگزاری این کنسرت را رساندن فریاد صلح طلبی ایرانیان به تمام جهان به ویژه آمریکا می داند و در این زمینه از همه دعوت می کند تا با تبلیغ شرکت در این کنسرت، از طریق خرید بلیت  های بسیار گران برنامه و دیدن کنسرت، بدین گونه پیام صلح را به سایر شهروندان ایرانی انتقال دهند.

پخش این برنامه از طریق کانال جام جم به سراسر جهان را راه دیگری برای ابلاغ پیام صلح ایرانیان می داند و چنان از اجرایی چنین گسترده، مشعوف شده که مایل است این برنامه را در تخت جمشید هم دوباره اجرا کند... . پس از سخنان وی، نوازندگان اوکراینی در جایگاه خود قرار می گیرند، چینش سازهای روی سن به خوبی صورت گرفته و سازهای اصلی و فرعی نظم مکانی خود را در حلقه ارکستر حفظ کرده اند. با رهبری رهبر ارکستر، گروه نوازندگان شروع به نواختن می کنند و در قسمت هایی هم کر ۵۰ نفره اجرا را همراهی می کند. ساعت اول برنامه، به اجرای قطعاتی کلاسیک از آهنگسازان معروف جهان، از جمله اشتراوس، موتزارت، برامس، چایکوفسکی و غیره و قطعات دیگری از اپرای رستم و سهراب و بوکت عاشقانه ها، که مجموعه ای است از قطعات عاشقانه، و سایر سروده های کلاسیک، چکناواریان، این موسیقیدان ارمنی، می گذرد. در ساعت دوم، برنامه با اجرای سمفونی راک، نغمه های صلح، با اجرا، شعر و آهنگ از شهریار کهن زاد، ادامه می یابد.

 این سمفونی روایت جنگ و آثار مخرب آن از زبان سربازی است که در زمان جنگ در جبهه حضور داشته و به نوعی شاهد عینی جنگ بوده، مخالفت با نظامی گری در جهان و دعوت مردمان برای دوستی، عشق و صلحی مانا از نکات برجسته این اثر است، اما نواخته شدن ناقوس کلیسا در برخی از قطعات این سمفونی، به عنوان یک فاکتور شاخص زادگاه سرایش قطعه موسیقی، ذهن شنونده را به سوی غیر بومی بودن این اثر سوق می دهد؛ گویی فضا، فضای جبهه های جنگ ایران نیست و ممکن است خالق اثر با تأثیر از سروده های دیگر جهانی، چنین مجموعه ای را گردآوری کرده باشد! در هر حال در دقایق آخر برنامه قطعه بسیار کوتاه ایران توسط ارکستر اوکراینی نواخته می شود و برنامه به پایان می رسد.


با نگاه به ساختار این ارکستر و محتوای قطعات اجرا شده و سبک موسیقی به کار رفته باید گفت، این اجرا اصلاً اجرایی ملی نبوده و نمی تواند رساننده پیام ایرانیان برای صلح باشد، چرا که قریب به ۹۰ نفر از اعضای اصلی این کنسرت را نوازندگان ارکستر سمفونیک رادیو اوکراین(اوکراین از جمهوری های شوروی سابق بود) تشکیل داده اند که ملیتی ایرانی ندارند، خون ایرانی در رگهای آنها جریان ندارد و درکی از بحران رابطه مخدوش فعلی ایران و آمریکا ندارند، خاطره ای از جنگ تحمیلی ۸ ساله ایران نداشته اند، صدای ناله بازماندگان شهدا را نشنیده اند، آوای سوگ مادران داغدیده و کودکان بی پناه و دیدن مخروبه های آبادان و خرمشهر، تأثیری بر قلب های آنان نگذاشته. می نوازند چون پیشه و شغل آنها نوازندگی است و از این راه درآمدی حاصل می کنند.

 در دیدن چهره ها و شنیدن آوای سازهایشان، عشقی در دل راه نمی یابد و خون در قلب تپنده ایرانی، از طراوت و پویایی وا می ماند، چرا که اگر چه نوازندگان با پنجه های خود ساز می نوازند، اما آنچه مایه تأثیر یک قطعه موسیقی، در سالروزی ملی و حماسی است، جوشش درونی، عرق ملی و تأثیر قلبی است که یک نوازنده را در دفاع از کیش و آیین کشور خود قبراق تر می سازد که متأسفانه چنین حسی در نوازندگان روسی دیده نشد و باید پرسید، صدای ساز آدمهایی که فکر و قلبی ایرانی ندارند، چگونه می تواند رساننده فریاد صلح برای کشور و ملت ایران باشد؟

و اینجا جای بسی تأسف است که چرا باید بخش اعظم ارکستر از کشوری بیگانه انتخاب شده باشد؟ باید پرسید برتری نوازندگان روس بر نوازندگان ایرانی در چه بوده که این انتخاب صورت گرفته؟ به اضافه اینکه برای ورود هر نوازنده خارجی به کشور هزینه های مختلفی اعم از بلیت رفت وبرگشت به اوکراین، هزینه ویزا، هزینه اقامت در هتل، حق الزحمه به ازای هر شب نوازندگی و مخارج دیگر که همه به دلار ۱۰۰۰ تومانی محاسبه می گردد و برای۹۰ نوازنده رقمی در خور توجه است. شاید اگر نوازندگان ایرانی می دانستند که پیام صلح ایرانیان از طریق موسیقی قرار است به سراسر دنیا مخابره گردد، با شوقی ملی و میهنی، بدون درخواست هزینه های گزاف، عاشقانه برای میهن خویش می سرودند و جانانه برای موطن خویش می نواختند.


حضور چهره های غیر ایرانی در روی سن تالار وزارت کشور، خوشایند نبود. فریاد صلح طلبی ایرانیان را، نوازندگان اوکراینی می نواختند، سرود ایران را همچنین! آیا در ایران ارکستر سمفونیک وجود نداشت، آیا نوازندگان ایرانی قابلیت این را نداشتند که برای کشورشان نغمه های صلح را بنوازند؟

ضرورت این همه هزینه جهت ایاب و ذهاب و حضور در ایران برای نوازنده های خارجی در چه بود؟ آیا به غرور ایرانیان و نوازنده هایشان برنمی خورد که در خاک ایران، بیگانگان از جانب ملت ایران، فریاد صلح را به گوش جهانیان برسانند؟ آنهم در سالروزی حماسی که دلیرمردان ایرانی بیگانگان را با خون خود از خاک کشور بیرون کردند و در عملیات بیت المقدس با آزاد سازی خونین شهر، برگ زرینی بر دفتر خاطرات دفاعی کشور حک نمودند. در این سالروز ملی، جای کویتی پور بسی خالی بود تا به جای اجرای قطعات کلاسیک از چایکوفسکی و رقص های برامس و اورتور رومئو و ژولیت که هیچ سنخیتی با فرهنگ ملی موسیقایی کشور ندارد، بر بلندای افلاک ناله های شور و دشتی سر دهد و بارها و بارها، بخواند این شعر جاودانه را «ممد نبودی ببینی، شهر آزاد گشته، خون یارانت، پر ثمر گشته، آه و واویلا، کو جوانان ما، نور دو چشمان ما، ای نخل غلتیده به خون، اشکی از شادی، همچو من بفشان روز آزادی، خیل یاران را خیز و یاری کن، دشت شادی را آبیاری کن، نخل در آتش شعله ور، گرچه شد بی سر، نوبتی دیگر گشته بار آور، شهد پیروزی، خوشه خرما، زورق و من، ماهی و دریا، ممد نبودی ببینی گریه باران لاله رویاندست از تربت یاران، گشته آبادان، گرچه ویران شد، تربت یاران گل باران شد...»


نغمه های حقیقی صلح، ملودی حزین هق هق گریه مادران شهید و فرزندان شهیدی است که هنوز با گذشت این همه سال، داغ شهیدان را در دل دارند. نغمه های حقیقی صلح، صدای قژقژ ریتمیک ویلچر جانبازان معمولی است که بار سنگین ناتوانی و معلولیت حاصل از جنگ را تا ابد الدهر بر دوش می کشد. نغمه های حقیقی صلح، فریاد خفته ۷۰هزار جانباز شیمیایی است که از اجرای فانتزی صدها نغمه صلح اینچنینی کوبنده تر است!


باید پرسید از برگزاری این کنسرت، منتفع اصلی چه کسی باید باشد؟ ملت ایران؟ یا ملل سایر کشورها؟ فیلمسازی شرکت یاد شده از این اجرا چه هدف اساسی داشته؟ آیا منافع ملی مد نظر بوده؟ یا حفظ صوری پرستیژ؟ و یا منافع اقتصادی؟ یا شاید تخیلات ناشی از تماشای فیلم های هالیوود و تماشای اپرا و اپرت های اروپایی، در سالن های چند هزار نفری کشورهای اروپایی، آنها را به چنین انتخاب شتابزده ای واداشته؟ البته تخیل قوی برای فیلمسازان و کارگردانان سینما امتیاز خوبی است به شرط آنکه هویت ملی مردم یک کشور را زیر سؤال نبرند و با رویاهای خیال پردازانه خود غرور ملی یک ملت را پایمال نکنند؛ به ویژه در موقعیتی اینچنینی در رابطه مخدوش ایران و آمریکا!


در زمان جنگ جهانی اول و دوم روسیه از متقاضیان، انعقاد قرارداد و پیمان های صلح بود و شروع مذاکرات صلح و پا گرفتن آن، برای برقراری صلح در جهان در روسیه جان گرفت و به انجام رسید، امروز نیز اگر این کشور طالب برقراری صلح در جهان است، چه بهتر که فریادهای صلح طلبی را از آسمان کشور خود به برج و باروی کاخ سفید برساند، نه از طریق رخنه فرهنگی و هم آوایی با ارکستر موسیقی ملل دیگر!


اگرچه امروز، روسیه از حامیان کشور ایران است و دولتمردان دو کشور، روابط حسنه ای با یکدیگر دارند اما حافظه تاریخی ملت ایران، حادثه بانک استقراضی روس و جنگ های ایران و روس را که منجر به قرارداد گلستان شد و باعث جداسازی بخش عمده منطقه قفقاز و ۱۸ شهر دیگر به روسیه گردید و همچنین جنگ ترکمانچای و معاهده ننگین ترکمانچای را که با تصویب، نظام حقوقی کاپیتولاسیون غرامت های سنگینی را بر ملت ایران تحمیل کرد و کشمکش های خزر و غیره را هنوز از یاد نبرده است!


در هر حال دوئت ایران و روس برای برقراری صلح هارمونی چندانی نداشت و باید از رهبر این ارکستر پرسید، با توجه به خبرگی در امر رهبری موسیقی، چرا این ترکیب نامتجانس را به کار برده است؟ چنانکه چیرگی در نواختن سبک های کلاسیک موسیقی از دلایل این ارجحیت بوده باشد. باید از مسئولین محترم موسیقی کشور پرسید که چرا رسیدگی به موسیقیدانان و امر موسیقی در کشور در حد مطلوبی نمی باشد که پاسخگوی یک اجرای جهان پسند باشد؟ چرا باید بهترین هنرمندان موسیقی مناطق کشور ما، گمنام ترین و بی امکان ترین آدمها باشند؟ چرا باید بوروکراسی اداری برای گرفتن یک مجوز اجرا در ایران، به حدی طولانی، پرپیچ و خم و سخت و ملامت بار باشد که گروه های موسیقی رغبت و تمایل چندانی به اجراهای داخلی نداشته باشند؟ و با این شرایط تبعیض و رسیدگی فوری به درخواست گروه های خارجی در ظرف یک ماه، چه مفهومی می تواند داشته باشد؟

تا کی باید مرغ همسایه غاز باشد؟ در ثانی باید پرسید با توجه به غنا، اصالت و اهمیت موسیقی ایرانی، چرا باید سبک کلاسیک غربی برای اجرایی به این مهمی، آنهم در یک سالروز ملی و حماسی انتخاب گردد؟ آیا غربزدگی آنقدر در ما ریشه دوانده که زبان موسیقایی ملی خود را از یاد برده ایم؟ و باید در هفته دفاع مقدس، برودین رقص پولوتیسن یا والس قیصر، یا سوئیت عاشقانه ها را بنوازیم؟
چنانچه هدف اجرای قطعات موسیقی در چارچوب آکادمیک بوده باشد، آنهم در قالب سمفونیک، در سروده های دفاع مقدس مواردی وجود داشت، از جمله سمفونی خرمشهر مجید انتظامی یا سمفونی سرداران سعید شریفیان که انتخاب های بهینه ای برای سالروز ملی آزادی خرمشهر بودند!

در هر حال بازتاب عمومی مردم به این موارد، معیار مناسبی برای ارزیابی درستی و صحت انجام کار است که در شب اول، این اجرا با استقبال عمومی مواجه نشد و از ظرفیت ۳هزار نفره تالار، حدود۵۰۰ تا۷۰۰ صندلی بیشتر اشغال نشده بود، عدم حضور گسترده رزمندگان، جانبازان و خانواده شهدا نیز تحریمی با معنا در این رابطه بود. مخاطبان را بیشتر اقشار خاصی با پوشش خاص تری، تشکیل می دادند که بهای بلیت ۳۵هزار تومانی برایشان رقمی نبود، نه عامه مردم!

این گمانه زنی ها و نگاه از جوانب مختلف به رویدادی اینچنینی که می توانست در صورت مدیریت بهینه و انتخاب اصولی و درست، بار سازندگی و سرفرازی برای یک ملت به همراه داشته باشد و رویدادی که می توانست واقعه ای موسیقایی باشد را با ندانم کاری به فاجعه ای ملی، موسیقایی مبدل می سازد.

احترام به خواست و احساسات ملی، برای هر کشوری در اولویت اول است و پس از آن دیگر وطنی و جهان وطنی اهمیت می یابد. اگرچه احترام به سایر اقوام و ملل واجب است، اما شنیدن نغمات صلح از زبان ایرانیان در ایران و توسط ایرانیان خوش تر است. جا دارد در اعتراض به اجرای کنسرت صلح با اکثریت خارجیان، گروه های موسیقی ایرانی یک به یک با اجرای موسیقی ملی و قومی خود، به زبان های محلی، کردی، لری و ترکی و غیره هر کدام با سر دادن نغمه های ایرانی، پیام صلح را ایرانی وار به تمام دنیا مخابره کنند و اجازه دخالت و حضور بیگانگان را در عرصه دفاع فرهنگی از کیش و آیین کشور و بیان اعتراضات اجتماعی، در مقابله با بحران های جهانی از طریق هنر و فرهنگ ملی به بیگانگان نسپارند.