این می شود که راهی خانه سینما می شویم. جایی که آنها قرار است در کنار شاعران بزرگ، مصرعها، بیت ها و قافیه ها را بخوانند.
***
قبل از شعرخوانی، قبل از خیلیها و بعد از بعضیها میرسیم. میایستیم در حیاط کوچک خانه سینما، یک ساختمان سفید رنگ است و توی حیاط مستطیل شکل آن نیمکت و گلدان گذاشتهاند. رضا فیاضی در حال بدو بدو است.
او این برنامه را ترتیب داده، هفتههای قبلش با او صحبت کردهایم. امروز چندم ماه است؟ 17 تیر 1387. چند سال قبل قرار بوده، او به همراه رضا بابک و ژاله علو، مجموعه شعری چاپ کنند و در آن یک شعر از هر بازیگر بگذارند، اما به دلیلی نشده، پس حالا او آستین بالا زده و شب شعر بازیگرها را راه انداخته. حالا هم هی میرود و میآید و با کسانی که قرار است شعرهایش را بخوانند صحبت میکند. میروم توی ساختمان. خانه سینما کتابخانه دارد، عکسهای جالب و قدیمی بازیگرها و کارگردانها را در صحنه فیلمها به دیوار زدهاند و حالا بازیگرها در رفت و آمدند، فریده سپاهمنصور، علیرضا خمسه، اصغر همت، مریم بوبانی، رضا بابک، کمند امیرسلیمانی و...
احمدرضا اسعدی و علیرضا خمسه هم شعرهای خود را خواندند - عکسها از ساناز رفیعی
*
ساعت 30/19 برنامه شروع میشود. مینشینم کنار محمود بنفشهخواه، آنسو رضا بنفشهخواه نشسته است و دو ردیف جلوتر گوهر خیراندیش.
پرده آبی سالن دنج خانه سینما کنار میرود، سرود ، قرآن و بعد آغاز ماجرا... یک سری گل گذاشتهاند روی سن و بازیگرها کتاب و دفترچه به دستاند.
رضا فیاضی به خیلیها زنگ زده تا بیایند و شعرهایشان را بخوانند، اما بعضیها گفتهاند که شعر نمیگویند (مثل بهرام رادان)؛ بعضیها هم که دوست داشتهاند بیایند نتوانستهاند. حالا آنها اولین «شب شعر بازیگر» را شروع میکنند. رضا فیاضی خودش آغاز کننده برنامه است و اول از همه، مهمانان را به شنیدن موسیقی دعوت میکند. هادی فرشچی بازیگر جوانی است که به همراه رسول نجفیان نوازندگی هم میکند. او میآید و برایمان دف میزند و این خوشآمدگویی است به مهمانان. قبل از اینکه برویم توی سالن، بازیگرها چند تا چند تا دور هم جمع شده بودند و در باره امور صنفیشان صحبت میکردند. آنها به آن پیچیدگیای که خیلیها گمان میکنند، نیستند. بعضیها میپرسند از کجا آمدهاید و ما میگوییم: دوچرخه. و آنها به نشانی آشنایی سرتکان میدهند.
ای وطن
ایران من
ای سرزمین جاودان
سربرآورده ستیغ تو برآسمان
بالد ایرانی بر تو ای میهن، پرافتخار...
ژاله علو اولین مهمان است. او سه تا شعر میخواند...
چه کسی میدانست که ژاله علو، حافظ تدریس میکند؟
هیچکس!
ژاله علو هم سه شعرمی خواند
از رضا فیاضی پرسیده بودیم: اگر شعرها خوب نباشد چه؟
و او گفته بود: اینطور نیست.
اینجا، محمدحقوقی، علیباباچاهی، سیدعلی صالحی، شمس لنگرودی، حافظ موسوی و... نشستهاند. آنها مهمانان ویژه «شب شعر بازیگر» هستند و حالا ما میدانیم که خیلی از بازیگرها دستی در شعر دارند، مثلاً افسانه بایگان کتاب شعر دارد و چند سال قبل رضا بابک به همراه محمد رحمانیان، فاطمه معتمدآریا، افسر اسدی، مرضیه برومند و... یک مجموعه شعر به چاپ رسانده که اسمش «لیلی شیرین من» است.
بعد از ژاله علو، محمد حقوقی میآید و میگوید: «به هرحال هنرها خواهر و برادر یکدیگرند، فقط شیوه بیان آنها فرق دارد» او از اینکه بازیگرها شب شعر راه انداختهاند خوشحال است. او هم بازیگرها و مهمانهای دیگر را به چند شعر مهمان میکند:
در ساحل آبی
نمیدانم چند سال دیگر از کنار شهریور ما را خواهد برد
این جاده جنگلی
هر اسبی با نیروی هزار شعر در
ساحل ارابه آبی...
انتخاب افسانه بایگان، یک شعر معنوی است
خیلیها میآیند بالا؛ خیلیها شعر میخوانند؛ جالب است که اکثر آنها شعرهای کهن میگویند. شعر نیمایی هم در شعرهای بازیگرها پیدا میشود، اما شعر آزاد و سپید اصلاً. آنها خودشان میگویند که در باره دغدغههایشان شعر گفتهاند. همین است که نمیتوانم شعرهای آنها را کامل در گزارشم بیاورم. شعرهای آنها اکثراً شخصی است و کپیرایت آنها ممنوع. جالب است که شعرهایشان هم اکثراً طولانی است. اصغر همت میگوید که یک هایکو گفته است. شب شعر بازیگرها بخشی دارد که در این جمع شاد کمی اندوهناک است. اما یادمان میاندازد که حسین پناهی یک شاعر خوب بود.
اصغر همت شعر او را برایمان میخواند.بعد هم گوهر خیراندیش میآید بالا. نمیدانم که او هم شعر میگوید یا نه؟ اما او نیامده شعری از خودش بخواند. او میآید و از همسرش «جمشید اسماعیلخانی» شعر میخواند.
*
جان بر سر دلدار نهادیم به کردار
سر بر سر پندار بدادیم به گفتار
پندار برآن است که بیگانه زند تیغ
کردار برآن شد که خویشتن زند دار
هرمز هدایت این شعر را میخواند.
دیگر چه کسی میآید بالا؟
اینجا خانه سینماست و اصغر همت تازه از راه رسیده
رضا بابک چند تا شعر میخواند که یکی از آنها را سال 47، در حالی که سرباز بوده سروده.
افسانه بایگان هم شعرهایی میخواند به اسمهای، آبی، شور و تطهیر.
بهروز بقایی، احمدرضا اسعدی، افسر اسدی، علیرضا خمسه، علی دهکردی، سعید شریفیان (از بازیگرهای قدیمی ) و... هم شعر میخوانند.
یکی از آنها شعرهایی را که ترجمه کرده میخواند، یکی آن زمان که سر فیلمی جنگی بوده و دلش گرفته شعر گفته. افسر اسدی شعر بسیار زیبایی میخواند در مدح شعرا، یکی هم شعر کودکانه سرود و آن را برایمان میخواند.
بعضی از آنها اولش که میآیند بالا میگویند که میترسند جلوی شاعرهای بزرگ معاصر شعر بخوانند. یکی هم میگوید: عیبی ندارد فکر میکنم دارم نقش یک شاعر را بازی میکنم. همه از این نوع جمع شدن دور هم خوشحالند.
رسول نجفیان ترانهاش را اجرا میکند
*
برنامه دو بخش است و تا ساعت یازده شب طول میکشد. وسطش میرویم برای تنفس و پذیرایی، شیرینی میخوریم و شربت و بعد برمیگردیم. حالا فیاضی دلشوره ندارد. همه چیز خیلی خوب پیش رفته و او آن بالا به هر کسی که شعر میخواند گل هدیه میدهد. خودش هم شعر میخواند. بعد نوبت به رسول نجفیان میرسد، او یکی از ترانههای جدیدش را اجرا میکند. امیریل ارجمند (پسر داریوش ارجمند که آهنگساز و خواننده است) هم میآید روی سن و یک موسیقی پاپ هدیه میکند به مهمانان.
این میشود که شب شعر کامل میشود. اما بخش مهم شب شعر، حضور شاعرهای معاصر است که باور داشتهاند این جلسه مهم است.
آنها هم شعرهایی آماده کردهاند.
بعضیهایشان از کتابهای شعرشان چیزی میخوانند و بعضیها هم شعرهای جدیدشان را. پیر و جوان، بازیگر قدیمی و بازیگر نوپا، همه هستند... به بهانه شعر و ادبیات...
گفتهاند که قرار است این نشستها را ادامه دهند. فیاضی گفته است در واقع با این نشستها میشود وجه دیگر بازیگرها را هم دید.
ساعت از یازده میگذرد و خیلی زود دیر میشود.
بهروز بقایی یواشکی شعر مینویسد
و من شعرهایی از هر بازیگر را با خودم سوغاتی میآورم:
بهروز بقایی:
نگفتمت
چرا
چرا
چرا
به من نمیکنی نگاه...
جمشید اسماعیل خانی:
آلبوم عکس را ورق میزنم
عکسهای نیمه سوخته
تو،
من
و شاید ما
و چهرههای دیگر...
افسر اسدی:
شنیدم رودکی با عنصری گفت
که نظم و نثر با هم شده جفت.
علی دهکردی:
چراغ
چراغ
چراغ
چراغ و این همه چشمک
از این بالا که نگاه میکنم
قشنگتر از همیشه میبینم
شهر تو را...
پایان، و این یک شروع بزرگ است به گمانم همیشه وقتی چیزی بهانه چیز دیگر میشود میتوان منتظر اتفاقهای خوب بود و شعر همیشه با ماست، حتی اگر بازیگر باشیم.