یاسمن رضائیان: چه‌کسی به‌یاد می‌آورد اولین لبخندی که دید، لبخند چه‌کسی بود؟ ما روزهای بسیاری پیش از زمانی را که به یاد می‌آوریم، زندگی کرده‌ایم و بارها و بارها، بی‌نهایت‌بار، لبخند او را دیده‌ایم؛ اگرچه امروز آن را به یاد نمی‌آوریم.

شاید اگر راهی به خاطره‌ها باز می‌شد و کسی می‌توانست روزهای اول زندگی‌اش را به‌خاطر بیاورد، می‌دید اولین لبخندی که دید، لبخند مادر بود. و بی‌شک این لحظه، باشکوه بود؛ آن دم که مادر را و لبخندش را دیدیم. اگرچه درک ما از دنیا هیچ بود، اما می‌توانستیم در قلبمان گرمایی را حس کنیم که گرمای آرامش‌بخش حضور اوست. بعد هم فکر می‌کردیم اگر دنیایی که به آن آمده‌ایم این‌جاست و اگر کسی به‌نام مادر داریم، با همه‌ی سختی‌ها و ناملایمتی‌های زندگی، دنیا باید جایی زیبا و دوست‌داشتنی باشد.

در روز تولد هرمادر، لبخند و دل‌گرمی، دوباره جان می‌گیرد. در این روز، دنیا به چشم ما زیباتر می‌شود. در این روز، هرچه در دنیاست می‌تواند نشانه‌ای از حضور مادر باشد. آفتابِ تافته، تعبیری از محبت او و عطر پیچیده در خانه، نشانه‌ی حضور اوست. صدای خنده‌های بچه‌هایی که از خیابان می‌گذرند، یادآور خنده‌های اوست. حتی نسیمی که در آسمان ابرها را به پیش می‌راند، ما را به‌یاد مهر او می‌اندازد، وقتی که با کلمه‌هایش تشویقمان می‌کند به جلو حرکت کنیم.

حالا در آستانه‌ی تولد یک مادریم. مادری که نعمت حضورش از سال‌های بسیار دور اعطا شد و رسالتش تا سال‌ها بعد از حضورش، تا همین امروز، ادامه دارد. او بر صورت ما نیز لبخند زده است. اگرچه هیچ‌کدام لبخند او را ندیده‌ایم؛ درست مثل کودکی که تازه به‌دنیا آمده است و مادر بی‌وقفه بر او لبخند می‌زند. حتی اگر کودک هیچ‌وقت آن لبخندها را به یاد نیاورد اما گرمای آن‌ها بر قلبش نازل می‌شود. ما نیز نزول لبخند تو را بر قلب‌هایمان حس کرده‌ایم و حالا در روز تولدت حس می‌کنیم دنیا از همیشه زیباتر شده است.