به گزارش همشهری آنلاین به نقل از تسنیم، وساطت و میانجی شدن در امور خیری مانند ازدواج یکی از اصول تایید شده و تاکید شده در دین اسلام است. این عمل بارها توسط پیامبر(ص) و اهل بیت علیهم السلام انجام شده تا الگویی برای سبک زندگی ما باشد.
در کتاب الکافی مطلبی درباره میانجیگری پیامبر اسلام صلیالله علیه و آله در امر ازدواج جوانها نوشته شده است. یکی از موارد جالب در این مورد، ماجرای ازدواج غلام سیاه چهره و فقیری با دختر یکی از مسلمانان ثروتمند از انصار است. ماجرا از این قرار است که مردی از اهل یمامه، به نام جویبر، در دوران جوانی خود با پیغمبر اسلام صلیالله علیه و آله آشنا شده و مسلمان شد. او کوتاهقد بود، صورت سیاه و نازیبایی داشت و به شدت فقیر بود.
بعد از اینکه مسلمان شد، پیامبر صلیالله علیه و آله او را در کنار سایر فقرا و غریبان در جایگاه سقفداری در کنار مسجد پناه داد و برایش لباس و غذا فراهم میکرد. درواقع پیامبر صلیالله علیه و آله از خرما، کشمش، گندم و جو سهمی برای آن افراد معین فرموده بود و بقیه مسلمانها هم به پیروی از آن حضرت، فقرا را در غذای خود شریک میکردند و زکات و صدقه را به آنها میدادند.
یک روز پیامبر صلیالله علیه و آله در حالی که با مهربانی به جویبر نگاه میکرد، فرمود: «ای جویبر! تو نمیخواهی ازدواج کنی؟ اگر ازدواج کنی هم از خطا و گناه حفظ میشوی و هم همسرت تو را در امور دین و دنیا یاری میکند.»
جویبر پاسخ داد: «پدرم و مادرم فدای شما! چه کسی حاضر است با من ازدواج کند؟ چون نه مالی دارم و نه جمالی.» پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «نمیبینم کسی را که از تو برتر باشد مگر اینکه ترسش از خدا نسبت به تو بیشتر باشد و از تو مطیعتر در برابر فرمان خدا باشد.» بعد از آن فرمود: «به خانه زیاد بن لبید برو. او از لحاظ خانوادگی شریفترین فرد در قبیله بنیبیاضه است. از قول من به او بگو که من فرستاده رسول خدا صلیالله علیه و آله به سوی تو هستم و رسول خدا صلی الله علیه و آله میگوید دخترت، ذلفا، را به عقد ازدواج من درآور.»
جویبر با این سخن پیامبر صلیالله علیه و آله خوشحال شد و به خانه زیاد بن لبید رفت. در خانه زیاد در کنار مهمانهایش نشسته بود. جویبر با اجازه وارد شد و گفت: «پیامبر صلی الله علیه و آله من را برای رساندن پیامی به اینجا فرستاده است.» زیاد بن لبید خوشحال شد و گفت: «پیامت را در بین همین جمع بگو که این اتفاق باعث افتخار و شرف من است.»
جویبر گفت: «پیامبر صلیالله علیه و آله فرموده که دخترت، ذلفا، را به عقد ازدواج من درآوری.» زیاد تعجب کرد و گفت: «ما دخترهایمان را به افراد همشأن خودمان از انصار شوهر میدهیم. تو برگرد تا من به خدمت پیامبر صلیالله علیه و آله بروم و عذرم را بگویم.» جویبر برگشت.
ذلفا که از داخل خانه این صحبتها را شنید، پدرش را صدا کرد و گفت: «چرا این طور با او رفتار کردی؟ جویبر کسی نیست که به پیامبر صلیالله علیه و آله دروغ ببندد.» زیاد کسی را فرستاد تا جویبر را به خانهاش برگرداند و خودش فوراً به خدمت پیامبر صلیالله علیه و آله رفت و گفت: «ما دخترهایمان را به افراد همشأن خودمان از انصار شوهر میدهیم!» پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در پاسخ او فرمود: «جویبر، مؤمن است و مؤمن همشأن مؤمنه است. پس دخترت را به ازدواج او درآور و از او روی گردان نباش.»
زیاد با شنیدن این سخنان به خانه برگشت و ماجرا را برای دخترش تعریف کرد. دختر اظهار رضایت کرد و گفت: «به دستور و وساطت رسول خدا صلی الله علیه و آله من را به ازدواج جویبر درآور.»
زیاد بن لبید، دخترش را به عقد ازدواج جویبر درآورد، مهریه و هزینه ازدواج را خودش بر عهده گرفت و برای آنها خانه بزرگی با وسایل زندگی فراهم کرد.
جویبر بعدها در یکی از غزوات در رکاب پیامبر اسلام صلیالله علیه و آله به شهادت رسید.