هشت ماه قبل در منطقه‌ای در جنوب تهران، مأموران پلیس در جریان گم‌شدن زنی قرار گرفتند و تحقیقات خود را برای پیدا کردن او آغاز کردند.

به گزارش همشهری آنلاین به نقل از روزنامه شرق، شوهر این زن به مأموران گفت همسرش برای رفتن به محل کارش از خانه خارج شده و دیگر برنگشته است. او گفت: من اصلا نمی‌دانم همسرم به سر کارش هم رسیده یا نه. او به خانه برنگشت و دیگر تماس هم نگرفت. به‌شدت نگرانش هستم و می‌ترسم اتفاقی برای او رخ داده باشد. چون او هیچ‌وقت این‌طور طولانی من را بی‌خبر نمی‌گذاشت.

پلیس بعد از شنیدن گفته‌های مرد، تلفن همراه زن جوان را بررسی کرد و متوجه شد که سیمین روز حادثه اصلا از خانه خارج نشده است. نقطه‌زنی‌های موبایل نشان داد او آخرین‌بار در خانه‌اش با تلفن همراهش صحبت کرده و بعد از آن هم دیگر تماسی نداشته است. به‌این‌ترتیب فاش شد که شوهر زن مفقودشده واقعیت را نگفته است و موضوعی را پنهان می‌کند. مأموران بعد از اینکه به این مرد که ناصر نام دارد، مشکوک شدند، از او بازجویی کردند، اما او باز هم از همه‌چیز ابراز بی‌اطلاعی کرد. 

ناصر سرانجام بعد از انجام تحقیقات گسترده لب به اعتراف گشود و گفت: من زنم را کشتم، جسدش را تکه‌تکه و بعد دفن کردم.

این مرد گفت: این کار را به‌خاطر اختلافات شدیدی که با همسرم داشتم، انجام دادم. در واقع دیگر راهی برای ادامه زندگی با او نداشتم. زنم خلافکار شده بود. ما مدت‌ها با هم اختلاف داشتیم تا اینکه بالاخره از شدت عصبانیت کنترل خودم را از دست دادم و او را کشتم. بعد هم با ادعای گم‌شدنش خواستم کاری کنم کسی به من مشکوک نشود.

وقتی از پسر مقتول بازجویی شد، او نیز تأیید کرد که اختلافاتی بین پدر و مادرش وجود داشته و پدرش نسبت به روابط مادرش مشکوک شده بود.

پرونده بعد از تکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. در جلسه رسیدگی به این قتل ابتدا نماینده دادستان کیفرخواست علیه متهم را خواند و خواستار مجازات او شد. در ادامه پسر مقتول به‌عنوان ولی‌دم در جایگاه قرار گرفت و اعلام گذشت کرد. او گفت: من شاهد درگیری‌های پدر و مادرم بودم و مادرم طوری رفتار می‌کرد که پدرم اصلا راضی نبود و دوست نداشت. من هم از پوشش مادرم و کارهایی که می‌کرد، خوشم نمی‌آمد اما اصلا فکر نمی‌کردم پدرم دست به قتل مادرم بزند.

در ادامه متهم در جایگاه قرار گرفت و گفت: اتهام را قبول دارم. من زنم را کشتم. چون دیگر از کارهایش خسته شده بودم. وقتی پسرمان دوساله بود، همسرم از من جدا شد و رفت. من ازدواج کردم و با زن دیگری زندگی تشکیل دادم که همسرم با من تماس گرفت و گفت می‌خواهد برگردد. او گفت از زمان طلاق، پدر و مادرش اجازه نمی‌دهند از خانه خارج شود و زندگی برایش سخت شده است و حالا که یک بچه دوساله داریم، می‌خواهد دوباره باهم زندگی کنیم. من هم این پیشنهاد را قبول کردم. همسر دومم را طلاق دادم و ماه‌ها قسط مهریه‌اش را پرداختم و از طرفی با سیمین و پسرم زندگی دوباره را شروع کردم.

مرد ادامه داد: سیمین در این مدت درس خواند و سر کار رفت. حقوق بسیار خوبی می‌گرفت. او زن بسیار زیبایی بود و جذابیت زیادی داشت و من هم این را می‌دانستم. به‌همین‌دلیل سعی می‌کردم زندگی مناسبی برایش فراهم کنم. با کارکردن در خانه‌های مردم یک خانه ۱۲۰ متری در تهران خریدم و یک ماشین خوب هم تهیه کردم. سیمین هم درآمدش را خرج خودش می‌کرد و من اعتراضی نداشتم. تا اینکه کم‌کم متوجه تغییر رفتار همسرم شدم. اوایل به من توجه می‌کرد اما چند سال اخیر دیگر توجهی به من نداشت و تمکین هم نمی‌کرد.

متهم گفت: طرز لباس‌پوشیدن سیمین تغییر کرد، ظاهرش عوض شد و حتی حرف‌زدنش هم شکل دیگری شده بود. من به او گفتم تو شغل خوبی داری، درآمدی داری که بسیاری از مردم ندارند. چرا این طور رفتار می‌کنی و چرا با مردان غریبه ارتباط داری؟ زنم هر بار با من تندی می‌کرد و می‌گفت «به تو ربطی ندارد. مگر دنیا چقدر ارزش دارد که به‌خاطرش خودم را محدود کنم؟»

شوهر مقتول ادامه داد: یک روز متوجه شدم سیمین چند خط تلفن دارد. خیلی از این مسئله ناراحت شدم و درگیری بین ما ایجاد شد. گفت «اگر من را دوست نداری، طلاقم بده. من دیگر تو را دوست ندارم». گفتم توبه کن. کاری با تو ندارم. قبول نکرد و من را پس زد. وقتی حرف طلاق را دوباره مطرح کرد، خیلی عصبانی شدم. من همسر دومم را به‌خاطر او طلاق داده و مبلغ زیادی مهریه پرداخت کرده بودم و سیمین حالا می‌گفت باز هم طلاق می‌خواهد. من زندگی‌ام را باخته بودم. حین جروبحث بود که متوجه شدم همسرم روی بدنش خالکوبی کرده است. این دیگر تیر آخر بود. خیلی عصبانی شدم و پرسیدم چرا چنین کاری کرده‌ای‌؟ جواب داد هر کاری بخواهم می‌کنم و از تو برای اینکه چطور زندگی کنم، اجازه نمی‌گیرم. گفتم تو چه کم داری که این‌طور با من رفتار می‌کنی؟ تو که می‌دانی من دوستت دارم اما باز هم جواب سربالا داد.

متهم در ادامه اظهاراتش در دادگاه گفت: وقتی خالکوبی را دیدم، آن‌قدر عصبانی شدم که درگیری بالا گرفت. او من را با گردوشکن می‌زد و من هم با چاقو به او ضربه زدم و به قتل رساندمش. بعد جسدش را مثله کردم تا بتوانم او را از خانه بیرون ببرم و جایی پنهان کنم.

متهم ادامه داد: من همه‌چیز را به خانواده همسرم هم گفته بودم و آن‌ها می‌دانستند سیمین چه کارهایی می‌کند اما هیچ‌یک از ما نمی‌توانستیم جلوی او را بگیریم. او به حرف ما گوش نمی‌داد. این‌طور شد که مرتکب قتل شدم و بعد هم جسد را از خانه بیرون بردم و دفن کردم.

در ادامه جلسه دادگاه وکیل‌مدافع متهم در جایگاه حاضر شد و دفاعیات خود را مطرح کرد و خواستار تخفیف در مجازات متهم شد. در ادامه آخرین دفاعیات متهم از او گرفته شد. بعد از گفته‌های متهم هیئت قضات برای تصمیم‌گیری درباره او وارد شور شدند.