«گرگ بیر» (Greg Bear)، داستاننویس آمریکایی در این مطلب به دنیای رباتی ایزاک آسیموف میپردازد و ویژگیهای آن را برمیشمارد، دنیایی که دیگر نویسندگان علمی-تخیلی از جمله خود «بیر» پس از آسیموف آن را ادامه دادهاند.
.............................................................
یکی از الهامبخشترین مضامین در ادبیات مضمون «خدمتکار مصنوعی» است.
کارل چاپک (داستاننویس چک) در نمایشنامه «RUR» در سال ۱۹۲۱ این خدمتکاران مصنوعی را «ربات» نامید که از کلمه چکی robota مشتق شده بود و تقریباً می توان آن را «کارگر اجباری» ترجمه کرد. (این کلمه همچنین به معنای فردی است که کاری ملالآور را انجام می دهد).
این نام از آن هنگام ما را پایبند خود کرده است و به رغم وجود نامهای دیگر مانند «انساننما» (android) (موجودات مصنوعی به شکل انسان) «سایبورگ» (Cyborg) (ارگانیسم سایبرنتیکی، یعنی موجودی که بخش هایی از آن ماشین و بخشهایی از آن از بافت زنده است)، «دروئید» (droid) و غیره، ربات احتمالاً عنوانی دقیق برای چند دهه آینده باقی خواهد ماند.
ایزاک آسیموف نوشتن داستانهای رباتیاش را در دهه ۱۹۴۰ آغاز کرد و اولین مجموعه این داستانها را با نام «من، ربات» و در سال ۱۹۵۰ منتشر کرد.
سه قانون رباتی برای اولین بار همراه هم در داستان «سرگردانی» (Runaround) آسیموف که در مارس ۱۹۴۲ در مجله «داستانهای علمی شگفتانگیز» (Astounding Science Fiction) به چاپ رسید ظاهر شدند. «جان کمپبل» (سردبیر مجله) در گفت وگویی در دسامبر ۱۹۴۰ این قانونها را به عنوان «واقعیتهای مسلم» به آسیموف عرضه کرد و گفت که این قوانین را از اصولی که در خود داستانها آشکار شدهاند، انتزاع کرده است.
این سه قانون به این شرح هستند:
۱- ربات نباید به انسان آسیب بزند، یا از طریق انجام ندادن عملی باعث آسیب دیدن انسان شود.
۲- ربات باید از دستورهای انسانها تبعیت کند، مگر زمانی که این دستورها با قانون اول در تضاد باشند.
۳- ربات باید از وجود خودش محافظت کند، تا زمانی که چنین محافظتی با قانون های اول و دوم متعارض نباشد.
بعدها «سه قانون» به امری اصلی در تکوین طرح داستانی در داستان های رباتی بدل شدند و همچنان که آسیموف داستانهای رباتیاش را با داستانهای کوتاه و رمانهای مجموعه «بنیاد» (Foundation) تلفیق کرد، سه قانون در آنجا هم نقشی محوری یافتند. امروزه این سه قانون را هم نویسندگان علمی- تخیلی و هم طراحان ربات مسلم میشمارند.
به نظر میرسد این سه قانون به عنوان دستورالعملی برای هر نوع خدمتکار مصنوعی _ دست کم خدمتکارانی که توانایی به این طرف و آن طرف رفتن را داشته باشند یا دست کم بتوانند عملی قابلتوجه انجام دهند- بدیهی باشد. بنابراین درحالی که یک ترموستات مدرن (که در واقع نوع خاصی از یک ربات ساده است) نه پیچیدگی و نه قدرت نجات دادن یک انسان یا آسیب رساندن به او را دارد، کامپیوتر کنترل کننده یک سفینه فضایی ممکن است چنین کند (آسیموف خشمگین بود که چرا کامپیوتر «هال ۹۰۰۰» HAL 9000 در اثر کوبریک و کلارک «۲۰۰۱ یک ادیسه فضایی» از سه قانون تبعیت نکرد! اما آرتور سی کلارک و استنلی کوبریک اشاره کرده بودند که تناقض در برنامهریزی باعث اختلال کار HAL شده و این امر علت اصلی رفتار آدمکشانه HAL بود).
خدمتکار فلزی کاملاً متحرک با شکل شبهانسانی آنچنان که آسیموف ارائه میکرد در اسطورهها هم وجود داشته است. سابقه خدمتکاران رباتی از این نوع دستکم به زمان «هومر» میرسد(۱). حتی پیش از اولین مجموعه داستانهای رباتی آسیموف، «ائاندو بیندر» (نام نویسندگی گروه دو نفره ارل و اوتور بیندر) داستانی به نام «من، ربات» نوشته بودند که بعدها مبنای سریال تلویزیونی دهه ۱۹۶۰ با نام «حدود بیرونی» قرار گرفت. اما آسیموف به رباتها شخصیتی دوست داشتنی بخشید، حسی مصمم اما بیهوده از غرور و شرافت که از آن به بعد نظیری نیافت.
اغراق نیست اگر آسیموف را پدر ربات مدرن بنامیم، درست همان طور که شخصیت داستانی او، «سوزان کالوین» مادر تخیلی رباتها است. البته کالوین علم «رباتیک» را خلق میکند- کلمه ای که آسیموف آن را ابداع کرد و امروزه کاربرد عمومی یافته است.
برخی از مشهورترین رباتها در فیلمها وفاداری فداکارانهای را به سه قانون نشان میدهند. «روبی» ربات حاضر در فیلم «سیاره ممنوعه» (۱۹۵۶) [ فیلم علمی- تخیلی آمریکایی که در آن برای نخستین بار انسانها در فضاپیمای ساخت خود سفر میکنند] بدون شک یک ربات آسیموفی است، اما «ترمیناتورها» در رشته فیلمهای ساخت جیمز کامرون را نمیتوان چندان آسیموفی دانست.
نهایتاً حتی خود آسیموف پیرامون این «سه قانون» پایهای مانورهایی داد. «آر دانیل اولیووا» روبات همکار کارآگاه «لیجی بیلی» در رمانهای «غارهای پولادین» و «خورشید عریان» ایزاک آسیموف، هنگامی که با نیروهای غایی تاریخ انسانی و برخی تصمیمهای بسیار مشکل روبهرو شد، «قانون زروث» (Zeroth Law) را در رمان «رباتها و امپراتوری» ابداع کرد.
«قانون زروث» اساساً به ربات اجازه میدهد که به انسان آسیب بزند، در صورتی که این کار به نفع تعداد بیشتری از انسانها یا انسانیت به طور کلی تمام شود. این قانون به دانیل اجازه میدهد که به دستکاریکننده پشت صحنه تاریخ انسانی، به نوعی «گروه تکرباتی روشنضمیران» (ایلومیناتی) بدل شود. اما آسیموف به خوبی از استلزامات هولناک «قانون زروث» آگاه بود و هنوز داشت داستان دانیل را در آخرین رمانهای ربات/ بنیاد میپروراند.
گرگوری بنفورد، دیوید برین و من (گرگ بیر) از «دانیل» در ماجراهای رمانهای سه گانهمان که در جهان «بنیاد» آسیموف رخ میدهد، استفاده کردیم. دانیل در این رمان ها به یک چهره تراژیک بدل شده است که نه انسان و نه کاملاً ربات است و بار تاریخ را بر دوش میکشد، یقیناً «قانون زروث» اجازه تعبیری رباتی از اوضاع را میدهد و حتی آن را تشویق میکند، بنابراین این قانون تلویحاً - حتی ضرورتاً - به معنای آن است که رباتها دارای معادلی از وجدان هستند. از نظر من نامحتمل بود که دانیل این مسئولیتهای سنگین را بپذیرد، اما دانیل به عنوان یک ربات باید خدمت کند… برای همیشه و همیشه.
آسیموف کاملاً از اسطوره «گولم» - جنگاور/محافظ مصنوعی ساخته شده از گل رس که در قرن شانزدهم در پراگ به وسیله «خاخام لوو» در او حیات دمیده شده بود، اطلاع داشت. گولم آموزش دیده بود تا از ساکنان یهودی گتو در مقابل یورش های اوباش ضدیهود محافظت کند. اما گولم بیش از حد قدرتمند است و نهایتاً قدرتش از مهار خارج می شود. این داستان گونه کلاسیکی از داستان خدمتکار مصنوعی است و بعدها در رمان و اسطوره غیرمعمول هیولای فرانکشتین بازتاب مییابد. با این حال هیولای مری شلی که توسط یک دانشمند از اعضای جنازههای افراد تازه مرده سر هم شده و به قصد خدمتکار شدن ساخته نشده است، بلکه نوع جدیدی از انسان است؛ ابرانسانی از لحاظ جسمی و فکری. ناکامی این هیولا به خاطر نوع دیگری از خطای برنامهریزی است- یعنی ناکامی خالقش در پیروی از تعلیمات اخلاقی، در پذیرفتن مسئولیت این نوع جدید «کودک».
رباتهای آسیموف اغلب کودکمانند هستند، اما نقصانهای برنامهریزیشان معمولاً از تناقضهای ذاتی این سه قانون، یا جهشهای نامنتظر مثل به وجود آمدن ادراک فراحسی (ESP) رخ میدهد. خود رباتها کم و بیش مانند کودکانی همیشگی مبرا میمانند. آسیموف همچنان که در توصیف مغزهای پوزیترونیک این ربات ها میآورد، به دنبال راه جدیدی برای توصیف مداربندی فوق پیشرفته و پیچیده کامپیوتری بود.
پوزیترونها ضدالکترونها هستند. مدارهایی که از پوزیترون ها استفاده میکنند، واقعاً باید عجیب و غریب باشند؛ نه اینکه بگوییم چنین مدارهایی ناممکن هستند- فقط خیلی پیشرفته هستند. جز اینها، این نام بسیار جالب است. امروزه دانشمندان با کامپیوترهای کوانتومی کار میکنند که بر تغییرات قلمروی زیراتمی متکی هستند. چنین کامپیوترهایی میتوانند محاسباتی را در بیش از یک «جهان» در یک زمان انجام دهند. آسیموف بیتردید این نوع کامپیوترها را امکانی بسیار مسحورکننده مییافت.
ورود به عصر «برتری کوانتومی» | ۱.۵ تریلیون بار سریعتر از ابرکامپیوتر کلاسیک
چه میشد اگر رباتی یک مغز دارای منطق کوانتومی میتوانست در بیشتر از یک «خط جهانی» (world line) [«خط جهانی» یک شیء مسیری است که آن شی در فضازمان چهاربعدی دنبال میکند] کار کند؟ چه میشد اگر یک خط جهانی منشعب شود: یک ربات باید یک انسان را بکشد تا در تمام «خطهای جهانی» دیگر بقای انسانیت ادامه یابد؟
همان طور که می بینید، میتوان به این سه قانون حیات دوباره داد و با آنها بارها و بارها بازی کرد. اما مثل همیشه، آسیموف جاودان میماند و مسائلی که او در این داستانها به ما عرضه میکند، در خفا، مسائل اخلاقی هر فرد متفکری هستند.
آنچه بیش از همه توجه ما را در داستانها و رمانهای رباتی جلب میکند، این اعتقاد است که ما بهتر از رباتها نیستیم و شاید بدتر هم باشیم. شاید ما هم صرفاً خدمتکاران تاریخ انسان هستیم و کشف «قانون زروث» بوسیله ما بود که به «هبوط»مان از جوار رحمت انجامید.
آیا «ده فرمان» چیزی جز بسط مطول «سه قانون» است؟
پی نوشت:
(۱)- «هیزم شکن حلبی» در «جادوگر اُز» اثر «فرانک باوم» در واقع نوعی مرد شش میلیون دلاری است، چرا که او سفر را به صورت یک انسان آغاز میکند. همچنان که تصادفاً بخشهایی از کالبدش را از دست میدهد، این اجزا با بخش های فلزی جایگزین میشوند. او در طول مسیر به یک «سایبورگ» بدل شده است.
ترجمه: علی ملائکه