درختها شکوفه میدهند. برگها بر شاخههایش سبز میشوند. نسیم نیز لابهلای برگها میچرخد و عطر سبز درخت را در فضا پخش میکند. سبزی و نشاط در ذات درخت است اما نسیم که او را در آغوش میگیرد و عطرش را میپراکند از درخت، بیشتر از همیشه، حس زندگی برمیخیزد.
در آغاز روزی تازه، آدمها در رفتوآمدند. تلاش آنها در روز تازه، امید را به یادمان میآورد. نسیم نیز حوالی آنها میگردد و گاهی بر صورتشان مینشیند. امید در ذات انسان است اما انسان، وقتی که نسیم بر صورتش مینشیند، بیشتر احساس زندهبودن دارد و به زندگی امیدوارتر.
نسیم همیشه هست. کنار هرخلقتی. نسیم ویژگی مخلوقات را بارزتر میکند. نسیم همراه است. او دنیا را همراهی میکند تا همهچیز زیباتر و دلنشینتر و عمیقتر کند.
تو نسیم دنیای ما هستی. همراهی در ذات توست. درست همان لحظهها که نیاز به حضورت بود حضور داشتی. بودی که یاری کنی، که به پیروزی نزدیک کنی، که بار غم را کم کنی و تشنگی از کودکان برطرف کنی. بودی که غم به حضورت دلگرم شود و کمی آرام بگیرد. بودی که تنهایی را همراهی کنی بلکه از حجم آن کم شود. بودی که واقعه را، که بسیار بزرگ بود، عظیمتر کنی. تو نسیم هستی و نسیم دنیا را همراهی میکند. نسیم، شکوه را بزرگتر، زیبایی را زیباتر، امید را پررنگتر و زندگی را سبزتر میکند.
و نسیم همیشه زنده است. انگار تا همیشه هست، پیش میرود. متوقف نمیشود. پایانی برای او نیست. تو نیز همیشه هستی. با نامت، با شأن و جایگاهت، با تصویرهایی شاعرانه که از تصور تو در ذهنم مینشیند. به پشتوانهی خلقت تو، سرافزار است همراهی، پابرجاست همدلی.
بیرون از خانه نسیم از راه رسیده است. عطر تازهای با خودش آورده است. شادی در شهر میپراکند. پیغام تولد تو را آورده است. تولد انسانی که نسیم خودش را شبیهترین به او میداند.