درمبخش از نسل افرادی است که بسیاری از وقایع قرن اخیر را از نزدیک تجربه کرده است اما با این همه نگاهش نسبت به قرنی که بهزودی به پایان میرسد بسیار مثبت است و معتقد است با وجود تمام فجایعی که در این قرن در جای جای جهان اتفاق افتاده، نمیتوان منکر پیشرفتهای بزرگی که در این قرن در عرصههای مختلف پزشکی، علمی، هنری، ادبی در جهان رخ داده، شد. او ظهور رسانههای دیجیتال و اینترنت را یکی از مهمترین پیشرفتهای بشر در قرن اخیر میداند و معتقد است رسانههای دیجیتال موجب شدند تا همه ما شهروند جهان شویم و بهراحتی بتوانیم به اطلاعات دسترسی پیدا کنیم و حتی بر جهان و مناسبات آن تأثیر بگذاریم. او یکی از مهمترین پیامدهای رسانههای دیجیتال را همبستگی مردم جهان میداند.
- شما سال آینده 80ساله میشوید بالطبع در این دوره از زندگیتان وقایع مختلفی از تاریخ معاصر تجربه کردهاید.
خانه ما در خیابان امیرکبیر، خیابان چراغ برق، کوچه وقفی بود. خانه ما از یک سو به خیابان شاهآباد و میدان بهارستان و از سوی دیگر به خیابان اکباتان راه داشت. ساختمان کنونی وزارت فرهنگ و ارشاد، ساختمان مسعودیه دیوار به دیوار خانه ما بود. من در همین محله کودکستان، دبستان و دبیرستان و هنرستان رفتم. زمانی که ما در خانهمان بودیم؛ تمام کوههای البرز را میدیدیم، چون هوا تمیز و صاف بود و از آسمانخراشها خبری نبود.آن قدر تصویر برف روی کوه شفاف و زیبا بود که انگار نزدیک خانهمان برف باریده است. تهران آن روزها با تهران امروز خیلی فرق داشت و خانه ما در بطن منطقهای قرار داشت که مهمترین وقایع سیاسی روزگار در آن اتفاق افتاد.
- در دوران کودکی شما چندین وقایع سیاسی و اجتماعی در ایران رخ داده ازجمله سیتیر، 28مرداد 1332. چه تصویری از این وقایع دارید؟
در زمان کودکی درک درستی از وقایع پیرامونمان نداشتیم و همواره در فکر این بودم که از زندگی لذت ببرم، بازی کنم. نقاشی بکشم. اما یکی از مهمترین وقایعی که به چشم خودم دیدم؛ اجتماعات و میتینگهای حزب توده و پیشهوری بود. خانه ما نزدیک محلی بود که میتینگهای سیاسی آنجا برگزار میشد. حتی اگر از خانه بیرون نمیرفتیم، میتوانستیم صدای شرکتکنندگان در این گردهماییها را بشنویم. من وقایع30تیرسال 1331را به چشمام ندیدم. چون تیراندازی بود و ما از خانه بیرون نیامدیم اما صدای تیراندازی، فضای خانه ما را پر کرده بود. شب وقتی سر و صدا خوابید و به پشتبام رفتیم؛ دیدیم تعدادی از آجرهای پشتبام بر اثر اصابت گلوله سوراخ شده و چند آجر هم روی زمین افتاده است.
اما وقایع 28مرداد سال 1332را به چشمام دیدم. ما جلوی در خانهمان ایستاده بودیم و داشتیم و همهچیز را تماشا میکردیم. جمعیت تظاهرکنندگان شاید نهایت 100الی 150نفر بودند. شعار میدادند و عربدهکشی میکردند. تانک آورده بودند و تیراندازی شد. من به چشمام شعبان بیمخ را دیدم که سوار جیپ شده بود. مردم هم انگار تماشاچی بودند گوشه و کنار خیابان ایستاده بودند. گروهی از مردم شعار میدادند و گروهی هم دست میزدند.
یکی از خاطراتم از آن روزگار به لکه خونی روی دیوار روبهروی مدرسهمان برمیگردد. روی دیوار روبهروی مدرسه ما لکه خون بزرگی پاشیده شده بود و زیر این لکه خون با رنگ قرمز نوشته بود، «از جان خود گذشتم با خون خود نوشتم یا مرگ یا مصدق». مردم میگفتند این خط محمد مسعود است که با خون و دست خودش روی دیوار نوشته است. محمد مسعود، سردبیر مجله «مرد امروز» بود که سال 1326ترور شد. من دوران مدرسه هر روز از مقابل این لکه خون و نوشته رد میشدم.
آن زمان خیلی از اتفاقها در میدان توپخانه اتفاق میافتاد و همه جشنها و حکم اعدامها در میدان توپخانه برگزار میشد. عمویی داشتم که تودهای بود. او برخی از روزها من را ساعت 6صبح بیدار میکرد و جلوی دوچرخهاش مینشاند و میرفتیم میدان توپخانه تا مراسم اعدام را تماشا کنیم. این وحشتناکترین صحنهای بود که یک بچه ممکن بود در زندگیاش ببیند. چون من خیلی کوچک بودم من را روی شانههایش میگذاشت تا من هم بتوانم مراسم اعدام را ببینم. بارها همراه او به تماشای اعدام رفتیم.
- خاطره خاصی از مراسم اعدامها دارید؟
من واقعا در سنی نبودم که خوب و بد ماجرا را درک بکنم و فکر میکردم اگر همه کاری را انجام میدهند حتما درست است من هم باید همان کار را انجام بدهم. مثلا اگر همه شعار میدهند زندهباد حزب توده من هم باید همین شعار را تکرار کنم.
- دیدن مراسم اعدام بر روحیه شما تأثیر سویی نمیگذاشت؟
همانطور که گفتم آن زمان، من درک درستی از وقایع نداشتم، سالها گذشت تا متوجه تأثیر بد دیدن این اتفاقها شدم. اما رگ و ریشه این اعدامها، ترسها، اضطرابها، ناراحتیهایی که در دوران کودکی در خانواده داشتم، کتکهایی که از زنبابایم میخوردم، به نوعی در کارهایم خودشان را نشان دادهاند.
- خانواده شما موافق این وقایع بودند؟
به هر حال پدر من ارتشی بود و نمیتوانست طرفدار کمونیستها یا ملی مذهبی یا احزاب سیاسی دیگر باشد.
- آن زمان که برای مطبوعات کاریکاتور میکشیدید؛ آیا وقایع روز را در آثارتان به تصویر درمیآوردید؟
آن زمان من هنوز نمیدانستم کاریکاتور سیاسی چیست. درک درستی از انتقاد نداشتم. بیشتر کاریکاتورهایم اجتماعی بودند. آن زمان فیلمهای خارجی در ایران با اقبال مردمی روبهرو میشد و تیپ و قیافه مردم در حال عوض شدن بود. لباسها و مدل آرایش موهایشان. یادم میآید 2 واژه ژیگولو و مموش در میان مردم باب شده بود و به آدمهایی که در ظاهر بسیار شیکپوش بودند و بیشترشان آهی در بساط نداشتند ژیگولو میگفتند. ژیگولوها یکی از سوژههای من بودند. مموشها هم تقریبا همین ویژگیها را داشتند. موهایشان را روغن میزدند و بعد فیکساتور میزدند تا موهایشان سیخ بایستد. این شخصیتها در آثار من راه پیدا کرده بودند. در ظاهر لباسشان شیک بود؛ اما مثلا وقتی دگمه لباسشان را باز میکردند، زیرش یک لباس وصلهدار پوشیده بودند یا جورابشان پاره بود یا تخت کفششان وصلهدار بود. یادم میآید آن زمان تازه کافیشاپ، آب هویج و کافهگلاسه در ایران مد شده بود؛ هر کسی که مثلا آب هویج یا کافهگلاسه میخورد میگفتند این ژیگولو است. من کاریکاتور مموش و ژیگولو را در پوزیشنهای مختلف میکشیدم.
یکی دیگر از سوژههای من در آن دوران تغییر مدل لباس پوشیدن زنها بود. در آن دوران تازه تکنولوژی به ایران آمده بود و مواجهه مردم با تکنولوژی یکی از سوژههای من بود. یکی از چیزهایی که روی من تأثیر گذاشت کامپیوتر بود. کامپیوتر هنوز به ایران نیامده بود اما عکس آن را در مجلات خارجی دیده بودم. با اینکه کامپیوتر ندیده بودم اما کاریکاتور آن را کشیدم، یک دستگاه بزرگ که از یکی سوراخهای آن یک موش بیرون آمده و روی سرش آنتن داشت. در واقع ما ایرانیها، نخستین مواجههمان با تکنولوژی از دریچه تصاویری بود که در مجلات خارجی منتشر شده بود.
- سینما چه تأثیری برتغییر سبک زندگی ایرانیها گذاشت؟ عوامل متعددی چون سینما، مطبوعات و مجلات خارجی، شعرنو، هنرنو، کاریکاتور، ملی شدن صنعت نفت و ورود تکنولوژی نقش اساسی روی تغییر سبک زندگی مردم ایران در یکصد سال اخیر داشتهاند؟
در دوران کودکی من سینما بسیار مهم بود و افرادی چون پدرم فیلمهای خارجی را میخریدند و برای دوبله آنها هزینه میکردند و بعد برای نمایش به مدیران سینماها میفروختند.آن زمان سینما رفتن و فیلم دیدن آداب خاصی داشت. یادم میآید آدمهای متمول بعد از صرف شام، سوار اتومبیلهای شخصیشان میشدند و سینما میرفتند. چون یکی از کارهای پدرم وارد کردن فیلم به ایران بود با بسیاری از مدیران سینماها آشنا بود و من به همراه خواهرم و گاه برادرم دم در سینما اسم پدرم را میگفتیم و به ما اجازه میدادند که فیلم را ببینیم. گاه پیش میآمد یک فیلم را 20بار میدیدم. خیلی از افراد از همان زمان عشق فیلم شدند و طبعا با ورود سینما سبک زندگی و لباس پوشیدن مردم ایران دستخوش تغییر شد. باید به این نکته توجه کنیم که پس از ورود فیلمهای خارجی به ایران، موسیقی غربی و پاپ در ایران مد شد.
- ایران و ایرانیها 50، 60 سال پیش را چگونه میبینید، چقدر خلقیات ایرانیها تغییر کرده است؟
به گذشته که نگاه میکنم، میبینم ایران آن زمان چقدر خوب بوده است. شرایط زندگی خوب و راحت بود. تهران هنوز ابرشهر نشده بود؛ هر جا که میخواستیم، پای پیاده میتوانستیم برویم. تهران آن زمان عبارت بود از خیابان لالهزار، میدان بهارستان، از یک طرف به خیابان امیریه و خیابان شاه از سویی هم به خیابان بهار و صفیعلیشاه و در نهایت به تپههای عباسآباد میرسید. آن زمان بیشتر خیابانها خاکی بودند. بسیاری از آدمها را هر روز در مسیر خانه یا مدرسه میدیدی و بالاخره هم یک روز با هم سلام و علیک میکردیم و به نوعی همه با هم آشنا بودند. بهراحتی میتوانستی آدمهای معروف را در خیابان و کافه ببینی. همه آدمها در دسترس بودند.
بهنظر من ایرانیها در گذشته با هم بسیار مهربان بودند. اما امروز دیگر از این مهر و محبت خبری نیست. اگر بهخودتان نگاه کنید شما فامیلتان را شاید عروسی به عروسی یا در مراسم عزاداری ببینید. یا اگر کاری با شما داشته باشند با شما تماس میگیرند و بعد از یک حال و احوال کوتاه میگویند آه راستی و با این عبارت کوتاه شما متوجه اصل قضیه میشوید که برای چیز دیگری با شما تماس گرفتهاند.این رفتار بسیار بدی است که آدم دوست و فامیلش را فقط برای منظوری خاص بخواهد و در سایر مواقع او را فراموش کند.
این موضوع در میان ایرانیها بسیار شایع است و روزبهروز هم وضعیت بدتر میشود. یکی از مهمترین مواردی که روابط فامیلی و خانوادگی در ایران کمرنگ شده، مسائل اقتصادی است. باید قبول کرد شهرها و کشورما گنجایش این همه آدم را ندارد.
شهرها برای آدمهای، 50و 60سال پیش ساخته شدهاند. مثل این است که شما یک خانه 2اتاق خوابه را اجاره کرده باشید و بخواهید با 50نفر در این خانه با هم زندگی کنید. هماکنون وضعیت ما بهویژه در شهر تهران این شکلی است.
به همینخاطر آن زمان مردم خیلی راحتتر زندگی میکردند و چون هم فضای بیشتری برای زندگی داشتند هم هوا بسیار خوب بود، غذای بهتری داشتند چون هر چه جمعیت بیشتر میشود مشکلات بهصورت تصاعدی افزایش پیدا میکند و این موضوع هم حال آدمها را بدتر میکند و هم شرایط زندگی را سختتر میکند.
مثلا در چند دهه اخیر چقدر برای جوانها شغل ایجاد شده است؟ برای همین بیشتر جوانها به نوعی پا در هوا ماندهاند. همین موضوع گاه کار آنها را به جاهای باریک میکشاند. اگر به زندانها نگاه کنید میبینید که بیشترشان بهدلیل مشکلات اقتصادی و معیشتی، اجتماعی و فقر پایشان به زندان باز شده است. بنابراین اشکالات اساسی در زندگی امروز ما ایرانیها مشهود است. نمونه سادهاش خیابانهاست که دیگر جوابگوی نیاز زندگی امروز نه ایران بلکه جهان نیستند.
- یعنی مشکل جهانی است؟
بله، این مشکل جهانی است اما در جهان سوم بیشتر خودش را نشان میدهد. بهدلیل اینکه جمعیت دنیا روزبهروز در حال ازدیاد است.
یکی از مهمترین مشکلات کشورهای مهاجرپذیر، مشکلاتی است که مهاجران برای کشورهای مقصد بهوجود میآورند. باید واقعبین بود، مهاجران زندگی را برای مردم کشورهایی که به آن پناه بردهاند، سخت کردهاند. من سالها در آلمان زندگی کردهام. مثلا آلمانیها برای یک لقمه نان واقعا زحمت میکشند، وقتی میبینند دولت خیلی راحت به پناهنده حقوق و امکانات میدهد عصبی میشوند و گاه واکنشهای بدی از خود نشان میدهند. بیشک کشورهای پیشرفته هم مشکلات و مسائل خودشان را دارند و جنگهای منطقهای نیز زندگی را برای ساکنان کره زمین سختتر کرده است.
- یکی از بیماریهایی که در قرن اخیر بشر با آن روبهرو شد، کروناست، آیا فکر نمیکنید ویروس کووید-19 یک ویروس سیاسی برای تغییر در سبک زندگی مردم جهان و کنترل جمعیت باشد؟
نه. من اصلا اینگونه فکر نمیکنم. اگر به تاریخ پزشکی نگاه کنید متوجه میشوید که در گذشته بیماریهای واگیر دیگری بودهاند که موجب مرگومیر مردم جهان شدهاند و کرونا هم یکی از بیماریهایی است که این روزها با آن دست و پنجه نرم میکنیم. اما با پیشرفت تکنولوژی انتظار میرفت زودتر این بیماری درمان شود.
- شما پیش از انقلاب دوبار ممنوعالکار شدید، در گذر زمان چگونه توانستید خودتان را با شرایط موجود وفق بدهید تا فعالیتتان تداوم داشته باشد؟
متأسفانه گاهی نمیتوان کاری کرد. قبلا هم گفتهام آن زمان که مرا ممنوع الکار کردند، حقوقم را میدادند. اما الان وضعیت خیلی فرق میکند. امروزه وقتی شما ممنوع القلم میشوید از کجا باید هزینههای زندگیتان را تامین کنید؟ وقتی یک روزنامه بهخاطر یک مطلب تعطیل میشود بیش از 50نفر بیکار میشوند و واقعا زندگی برای آنها سخت میشود.
من با اینکه وقایع مختلف سیاسی ایران و سختگیریهای متعددی را تجربه کردهام اما همواره سعی کردهام بهگونهای حرفم را بزنم تا بتوانم فعالیت را ادامه بدهم. اگر فعالیتم را معطوف به مسائل سیاسی میکردم، امروز دیگر نمیتوانستم کار کنم. البته این بدان معنا نیست که من در آثارم واکنش سیاسی نداشتهام. به مرور شما یاد میگیرید چگونه کار کنید و حرفتان را بزنید. من هیچ وقت نخواستم دست به عملی بزنم که مانع ادامه کارم شود. الان همین لذتی که به مردم با آثار هدیه میکنم هم نمیتوانستم به آنها بدهم.
- با توجه به این که شما سالها در آلمان زندگی کردهاید، آیا دوست دارید دوباره به این کشور بازگردید؟
برای زندگی نه. زمانی که برای بار دوم به آلمان رفتم چون در اوج فعالیت هنریام بود فرصتی فراهم شد تا بیشتر با هنر روز دنیا آشنا شوم. با بهترین مطبوعات دنیا همکاری کنم. آثارم به مهمترین موزههای دنیا راه یابد و در 22سالی که در آلمان زندگی کردم توانستم جایگاه هنریام را در جهان تثبیت کنم. اما هرگز درصدد این نبودم که پاسپورت این کشور را بگیرم چون داخل پاسپورتم مهر اقامت دائم خورده بود. اگر میخواستم پاس آلمانی بگیرم حتما باید بهعنوان نیروی ثابت کار میکردم و من هرگز دلم نمیخواست که آزادیام را از دست بدهم و همیشه بهعنوان کاریکاتوریست بهصورت آزاد با نشریات خارجی کار کردهام. اگر فعالیتم را معطوف به یک رسانه میکردم هرگز نمیتوانستم جایگاه امروزم را در دنیا کسب کنم. زمانی که در آلمان بودم بیشتر شبها خواب ایران و تهران را میدیدم و از یک سنی به بعد آدم دلش میخواهد در کشور و شهر خودش زندگی کند. برای همین تصمیم گرفتم و بالاخره به همراه خانوادهام به ایران بازگشتم. زمانی که آدم به کشور دیگری مهاجرت میکند هرگز نمیتواند کشور خودش را فراموش کند و هیچ جا با وجود همه سختیها خانه و وطن آدم نمیشود.
- اگر قرار باشد در 79سالی که عمر کردهاید از سال یا سالهای درخشان زندگی خودتان یاد کنید به کدام سال اشاره میکنید؟
بهنظرم 5سال اخیر از سالهای خوب دوران حرفهای به شمار میرود چون در این سالها توانستهام آثار متعدد و متنوعی را خلق کنم و نمایشگاههای متعددی برپا کردهام و همچنان پرانرژی مشغول کار کردن هستم. در این 5سال توانستهام بخش عمده خلأ سالهایی که در ایران نبودهام را پر کنم. در این سالها آن قدر در ایران سرم شلوغ بوده است که نتوانستهام در رویدادهای بینالمللی که از من برای داوری یا حضور دعوت کرده بودند، شرکت کنم.
- با توجه به اینکه بهزودی قرن تمام میشود و وارد قرن جدید میشویم چه دورنمایی از قرنی که در حال به پایان رسیدن است، دارید؟
نگاه من نسبت به قرن اخیر بسیار خوب است و با اینکه در این قرن فجایع مختلفی رخ داده است اما شاهد وقایع خوبی هم بودهایم و اصولا در این قرن شاهد پیشرفتهای متنوع و متعددی در زندگی انسان ایرانی بودهایم.یکی از مهمترین پیشرفتهای بشر در این قرن تولد رسانههای دیجیتال است که زندگی ساکنان کره خاکی را تغییر داد. در واقع با تولد رسانههای دیجیتال تک تک ما شهروند جهان شدهایم و امروزه با یک تلفن همراه میتوانیم به جایجای جهان سفر کنیم و در جریان وقایع و اتفاقات دنیا باشیم. من با همین تلفن همراه میتوانم آثار هنرمندان جهان را لحظه به لحظه دنبال کنم و در جریان به روزترین تحولات هنری جهان باشم. تا پیش از ظهور این رسانهها زمانی که من کاریکاتور را شروع کردم باید مدتها منتظر میماندیم تا مجلهای خارجی بهدستمان برسد. اصلا کتابی درباره کاریکاتور نداشتیم. اما امروز اینترنت همه کارها را راحت کرده است و بهراحتی میتوان به اطلاعات دسترسی پیدا کرد. بهنظر من تازه شروع ماجراست و لحظه به لحظه شاهد تحولاتی در جهان هستیم که به واسطه رسانههای دیجیتال رقم میخورد.در قرنی که در حال پشت سر گذاشتن آن هستیم در جهان شاهد جنگهای بزرگ و متعددی بودهایم و همچنان ادامه دارد و تعادلی میان فقیر و غنی در جهان بهوجود نیامده است. همچنان عده زیادی از مردم جهان مورد ظلم قرار میگیرند در چنین شرایطی رسانههای دیجیتال کمک کردهاند تا میان مردم جهان همبستگی بهوجود آید و این موضوع بسیار ارزشمند است.
- شما قصد دارید سال 1400را چگونه شروع کنید؟
در مورد آینده ایران صحبت کردن در شرایط فعلی بسیار دشوار است چون هنوز بسیاری از مسائل سیاسی در ایران حل نشده مانده است و سیاست، جزیی از زندگی مردم ایران است. بهنظر من باید در تمام جهان مدیریت درستی صورت بگیرد و مدیران درستکار روی صحنه بیایند تا همه مردم بتواند در شرایط برابر زندگی کنند.
- اگر قرار باشد کاریکاتوری از قرنی که رو به پایان است بکشید یا از میان کارهایتان انتخاب کنید کدام کار را انتخاب میکنید؟
بهنظرم انتخاب یک کاریکاتور کار بسیار دشواری است اما در میان آثارم چند کاریکاتور دارم که به نوعی حال و هوای قرن اخیر را در آنها به تصویر کشیدهام. همواره در آثارم طرفدار طبقه پایین بودهام و هیچ وقت طرف آدمهای طبقه بالا را نگرفتهام و سعی کردهام تا جایی که میتوانم به مسئله عدالت اجتماعی در آثارم تأکید کنم. برای سال 1400هم مثل سالهای گذشته برنامهام کار کردن و کاریکاتورکشیدن است و بیشک نمایشگاههای متعددی خواهم داشت.
- بهعنوان معروفترین کاریکاتوریست ایران در عرصه بینالمللی چقدر راه را برای کاریکاتوریستهای نسل بعد باز کردهاید؟
خیلی. حتی زمانی هم که در آلمان زندگی میکردم خیلی از کسانی که در ایران زندگی میکنند کارهای من را دنبال میکردند. کارهای من تأثیر عمیق و جدیای روی کاریکاتور امروز ایران گذاشته است. البته من هم تأثیر پذیریام را هرگز از کاریکاتوریستهای اروپایی پنهان نمیکنم. چرا چون این کاریکاتور هنری اروپایی است و مال ما نیست. هنرمندان ایرانی در کاریکاتورهایشان تلاش کردهاند رگههای ایرانی نیز به کاریکاتورهاشان اضافه کنند این کار آقایان نیز همه میدانند که من سهم بزرگی در کاریکاتور ایران داشتهام. خودم به این موضوع افتخار میکنم و منتها من هیچ وقت اسیر غرور نشدهام و منم منم نکردهام و همه هم همین موضوع را میدانند بنابراین این موضوع موجب شهرت من و محبوبیت من شده است. برای من اتفاق افتاده که فلان هنرمند معروف را دعوت کردهام برای نمایشگاهم درحالیکه من همه نمایشگاههایش را رفتهام کلی دلیل آورده که من نمیتوانم بیایم چون میخواهم بروم آمریکا بعد یک دفعه میبینی که در خیابان منتظر ایستاده برای ماشین. من از این کارشان متنفرم. بدترین کارشان این است که وقتی تو تلفن میزنی تلفن را میگذارند هی زنگ بخورد تا بعد به آن جواب بدهند. تاره اگر بخواهند جواب بدهند. من از این رفتار بسیار منزجر میشوم و بارها هم برایم پیش آمده است. بارها برایم پیش آمده که خیلی از آدمها به من گفتهاند که من میتوانم با شما گفتوگو کنم بهراحتی پذیرفتهام و این برایشان واقعا عجیب بوده است.
- اگر قرار باشد کاریکاتوری برای سال 1400بکشید آن کاریکاتور چه خواهد بود؟
الان سخن گفتن درباره این کاریکاتور بسیار سخت است. باید تغییراتی در زندگی بشر امروز رخ بدهد تا بتوانم این کاریکاتور را بکشم. امیدوارم بیماری کرونا ریشهکن شود و شادی و سلامتی مردم جهان را به تصویر بکشم.