نیلوفر شهسواریان: موقع تماشای مستند سینمایی «خط باریک قرمز» جا خوردم؛ به نظرم فیلم متفاوتی بود. یک کارگردان تئاتر به کانون اصلاح و تربیت می‌رود و ۹ نوجوان را برای تشکیل یک گروه نمایش انتخاب می‌کند.

اما ماجرا به همین‌جا ختم نمی‌شود و در این مسیر برای این نوجوانان، «نمایش‌درمانی» یا «سایکودرام» هم اتفاق می‌افتد؛ کاری که باعث می‌شود نوجوانان به‌جای ارتکاب جرم، راه درست را انتخاب کنند، همان‌طور که اکثر بازیگران نمایش وقتی آزاد شدند، این راه را انتخاب کردند.
مستند خط باریک قرمز پیش از این توانسته بود در سی و هفتمین جشنواره‌ی جهانی فجر به‌عنوان نخستین مستند ایرانی، جایزه‌ی «نتپک» را دریافت کند و حالا هم چندماه است که این مستند در گروه سینمای هنر و تجربه اکران شده است. به همین مناسبت به‌سراغ «فرزاد خوشدست»، نویسنده و کارگردان این مستند رفتم تا از جزئیات و ماجراهای جالب خط باریک قرمز سر در بیاورم. او می‌گوید کار سختی داشته و سه‌بار هم کارش متوقف شده است.

چه شد که در این مستند به‌سراغ نوجوانان کانون اصلاح و تربیت رفتید؟
قبلاً در زندان زنان در قرچک ورامین، مستندی به‌نام «زنی که نام ندارد» را ساخته بودم. سوژه‌ی من زنی بود که از ۱۳سالگی در کانون اصلاح و تربیت زندگی می‌کرد و به‌خاطر شرارت‌هایش به زندان زنان منتقل و به بزهکاری حرفه‌ای تبدیل شده بود. اگر در کانون تحت تربیت درست‌ و فعالیت‌های درمانی قرار می‌گرفت، قاعدتاً وارد آن مسیر نمی‌شد.
فکر کردم نوجوان‌های کانون اصلاح و تربیت، سوژه‌های مناسبی هستند تا از طریق مستندی سینمایی، تئاتردرمانی انجام شود. اول برای خودم هم مشخص نبود که مسیری که می‌روم به نتیجه‌ای که در ذهن و رؤیایم بود می‌رسم یا نه و اساساً این هنر و این علم می‌تواند کمک کند تا به کاهش جرم کیفری برسیم یا نمی‌تواند. نوجوانان در این سن به‌شدت مستعد هستند و هر چه درونشان بکارید، رشد می‌کند. احساس کردم این گروه سنی با عقبه‌ی شخصیتی که در زندان دیده بودم، راحت چرخش پیدا می‌کنند که آدم خوب یا بدی بشوند.
این نوجوانان جرم‌های گوناگونی مثل دزدی و زورگیری مرتکب شده بودند. کنجکاوم بدانم در چه‌ موضوعی از نظر شما مشترک بودند؟
در زندان گروه سنی زیر ۲۰سال، تلفیقی از جرم‌های متنوع وجود دارد؛ مثل خرید و فروش و مصرف مواد و دزدی. در واقع مثل بخش بزرگ‌سالان نیست که زندان مالی با زندان سرقت و کیف‌قاپی از هم جدا باشد. در این شرایط شما به‌عنوان یک فیلم‌ساز که لحظه به لحظه‌ی موقعیت، مستند را پیش می‌برید، می‌خواهید از بینشان انتخاب کنید. تماشاچی هم دوست دارد تنوع جرم را تماشا کند و به‌خاطر ‌همین یکی از معیارهایمان این بود که از بین ۱۷۰ زندانی نوجوان در جرم‌های گوناگون انتخاب کنیم تا ببینیم کارمان روی مجرم‌های مختلف چگونه جواب می‌دهد.
به‌جز تنوع جرم، برای انتخاب بازیگر از بین نوجوانان چه معیارهایی داشتید؟
برای ما مهم بود ‌که این نوجوانان استعداد دارند یا ندارند، چون فقط اجرای تئاتر مهم نبود. مثلاً اگر یک تئاتر بخواهد بسته شود، در دو هفته هم اتفاقمی‌افتد، ولی مسیر نمایش‌درمانی و پروسه‌ی کار برایمان اهمیت داشت. در زندان‌ها زیاد اتفاق می‌افتد که هنرمندان با زندانیان، نمایش تمرین می‌کنند اما سایکودرام و درام‌تراپی کم اتفاق می‌افتاد. نتیجه‌ای که در درام‌تراپی دنبال می‌کنیم این است که بچه‌ها را روی صحنه ببریم. علاوه بر این موارد یعنی نمایش‌درمانی و تشکیل یک گروه نمایشی و اجرا در مهم‌ترین جشنواره‌ی تئاتر ایران یعنی جشنواره‌ی تئاتر فجر، یک مستند داستانی هم ساخته می‌شود، در نتیجه تمام ظرفیت‌ها را در کنار هم داریم. کنار هم گذاشتن تیپ‌های فکری و نوع جرم‌های گوناگون باعث می‌شود تا فیلم رنگ‌آمیزی درست‌تری داشته باشد. در این مستند، نوجوانی را که مرتکب قتل شده در کنار نوجوانی که دزدی ساده‌ای انجام داده قرار دادیم. کسی که علاقه‌ی زیادی به بازیگری دارد و کسی که اصلاً تئاتر برایش مهم نیست یا توانایی بازیگری ندارد، در کنار هم قرار گرفتند. در این شرایط، کنتراست (تفاوت درخشندگی یا تضاد رنگ) ایجاد می‌شود. از طرفی هم در کار درمانی می‌گویند افراد باید به هم نگاه کنند و به این ترتیب هم‌دیگر را به سمت خودشان می‌کشانند. مثلاً «میلاد» به‌خاطر فضایی که در آن رشد کرده بود، اصلاً برایش حرف‌زدن راحت نبود. او را در کنار «معین» قرار دادیم که داشت دیپلم می‌گرفت. می‌خواستیم ببینیم میلاد در این شرایط حرکتی برای رشد انجام می‌دهد، که دیدیم بله و سخت‌ترین دیالوگ‌های نمایشمان را میلاد می‌گوید.


سرنوشت نوجوانان را در مستند نوشتید، بعضی‌هایشان بخشوده شدند و دو نفرشان هم ازدواج کردند. این نمایش چه‌قدر در زندگی آن‌ها تأثیر گذاشت؟
میلاد جرمش قتل بود و به‌واسطه‌ی این مستند توانستیم رضایت اولیای دم را بگیریم. او هم به‌تازگی ازدواج کرده است. یکی دیگر از بچه‌ها که حالا ازدواج کرده و بچه‌دار شده، حدود دوماه پیش در اکران خصوصی حضور داشت. یکی از همکاران سینمایی از او پرسید برای خلافکارها چه کارهایی انجام بشود خوب است؟ علی به آن‌ها گفت که نمایش اجرا کنند. این نشان می‌دهد هنوز در ذهن او مهم‌ترین اتفاق زندگی‌اش، تئاتری بوده که با بچه‌های زندان در جشنواره‌ی تئاتر فجر اجرا کردند و خودش را متعلق به آن فضا می‌داند. در حقیقت یک لباس تئاتری به تنش کرده‌اند که دلش نمی‌خواهد آن را دربیاورد و دوست دارد خوب زندگی کند و از اتفاق خوبی یاد کند که در زندگی‌اش افتاده.
با استناد به این فیلم و علم نمایش‌درمانی می‌توانیم جلوی جرم را در کشور بگیریم. من به بسیاری از مسئولان این نکته را گفته‌ام، اگر پیش از این‌که بچه‌های این‌چنینی پایشان به زندان‌ها باز شود، در فضاهای روزمرگی جایی برای برون‌ریزی داشته باشند و این درمان رویشان انجام شود، به شما قول می‌دهم تا ۱۰سال دیگر، جمعیت کیفری کشور حداقل ۳۰ تا ۴۰درصد کاهش پیدا می‌کند.
کشوری مثل ایسلند ۱۰۰سال پیش یکی از جرم‌خیزترین کشورها در اروپای شمالی بود. ایسلند از همین علم استفاده کرده و شش سال است که یکی از شادترین و پرامیدترین کشورهای دنیاست و تقریباً فقط سه زندان در کشورش دارد.
از اجرای نمایش خط باریک قرمز در جشنواره‌ی تئاتر فجر بگویید.
ما دوبار این نمایش را در جشنواره‌ اجرا کردیم. البته قرار بود یک‌بار اجرا کنیم. چون بعد از اجرای اول، داورهای خارجی و تعدادی از تماشاچی‌های تئاترشهر نتوانسته بودند اجرا را نگاه کنند، «توماج دانش‌بهزادی»، کارگردان نمایشمان هماهنگی‌ها را انجام داد. البته کار سختی بود، چون قول داده بودیم بچه‎ها را قبل از ساعت ۹ شب به زندان برگردانیم، بعد قول دادیم قبل از ساعت ۱۲ شب بچه‌ها را به زندان برسانیم.
لحظه‌ی تلخی بود که بچه‌ها با لباس تئاتر و دیپلم افتخار به زندان برگشتند، چون از نظر ما آن‌ها دیگر زندانی نبودند، بلکه هنرمندهایی بودند که به قول خودشان جشنواره را روی هوا برده بودند و نگاه هنرمندان و خبرنگاران به سمت آن‌ها بود.
یک کارگردان آلمانی هم به توماج پیشنهاد داد که این گروه در هانوفر و برلین در آلمان اجرا کنند. توماج به زبان آلمانی مسلط است و در ایتالیا درس خوانده و شناخته شده است. او گفت که این بچه‌ها زندانی هستند و باید به زندان برگردند و نمی‌دانیم چه زمانی آزاد می‌شوند. پروسه‌ی آزادی آن‌ها تا آخرین نفر، یک سال و نیم طول کشید و خیلی سخت بود. متأسفانه کسانی که در کشور باید به این مسئله توجه کنند، رسیدگی نکردند. من از ستاد حقوق بشر می‌خواهم در این زمینه کمک کند. نمایش‌درمانی برای نسل بعدی ما مفید است و در وجهه‌ی کشور ما در جهان تأثیر می‌گذارد، اما متأسفانه حمایت نمی‌شویم.
چه شد که هنرمندانی مثل «هنگامه قاضیانی» و «فرهاد اصلانی» در این مستند حضور پیدا کردند؟
بخشی از حضور آن‌ها به‌خاطر بزرگ‌منشی‌شان بود. وقتی این فضا را برای نوجوانان تعریف کردیم، کار برایشان اهمیت پیدا کرد. این‌که ما چرا به سراغشان رفتیم، به‌خاطر احساسات و دانش و تجربه‌ی قبلی‌شان بود.
آقای اصلانی قبلاً برای پایان‌نامه‌ی دانشگاهی‌اش چنین کاری انجام داده بود. یکی از مشاورانم، آقای «قطب‌الدین صادقی»، آقای اصلانی را پیشنهاد داد که در گذشته هم استاد ایشان بوده است. توماج هم گفته بود که خانم قاضیانی، جدا از فیلم‌هایی که بازی می‌کند، فوق‌العاده زن بااحساسی است و از احساسش می‌تواند استفاده کند و به بچه‌ها انرژی بدهد.
انتخاب این بازیگران درست بود و مهم بود که واکنش و احساس منفی به بچه‌ها نشان ندهند. مثلاً «افشین هاشمی»، کف جامعه بزرگ شده و انسان‌ها را می‌شناسد و آن‌ها را می‌فهمد و وقتی روبه‌رویشان قرار می‌گیرد، خون‌گرم است، پز هنری ندارد و در کنار هنرمندبودن، کنشگر اجتماعی هم هست و هرگز نمی‌گوید چرا من باید مقابل این بچه‌ها قرار بگیرم.