درغروب آخرین روز از ماه رمضان، مردم برای دیدن هلال ماه شوال به خیابانها میروند. زمانی که ماه در آسمان دیده شود، مردم میفهمند ماه رمضان تمام شده است.
در این هنگام زنها و مردها به بالای پشتبام خانهها میروند، بچهها را از دیوار بالا میکشند یا درایوانها جمع میشوند.
ناگهان بچهای فریاد میزند: «من میبینم! من میبینم!»
بچهای دیگر هیجانزده میپرسد: «کو؟ کجاست؟»
سومی میگوید: «من که چیزی نمیبینم، تو هم ما را دست انداختهای!»
پیرزنی گفتوگوی بچهها را میشنود و با عجله به ایوان میآید. او به آسمان نگاه میکند: «آه، درست است! هلال ماه دیده میشود! زودباشید! زودباشید! قبل از این که ماه پنهان شود، خودتان را برسانید.»
دختر کوچکی داد میکشد: «بله، ماه را میبینم، من میبینم.»
و در حالی که روبان موهایش به صورتش افتاده و تاب میخورد، با شادی بالا و پایین میپرد.
ناگهان هیاهوی مردم که بانگ برمیآورند: «ماه را نگاه کنید! ببینید چهقدر زیبا و باشکوه است!» در خیابانها میپیچد.
کمکم آخرین دسته از ابرهای آسمان هم ناپدید شده وماه نو کاملاً دیده میشود؛ هلالی نقرهای رنگ و زیبا.
دراین موقع، صدای ترق وتروق آتشبازی در نزدیکی خانهها شنیده میشود. خیابانها درهیجان و جنب وجوش فرو رفتهاند! این علامت تمامشدن ماه رمضان است.
هرکس به سویی میرود. همه میخواهند دراین آخرین دقایق خود را برای جشن آماده کنند. دخترها در رؤیا فرو میروند؛ النگوهای شیشهای به دورمچها، کفشهای نو و دستهای حنابسته! پسرها باید یک دست لباس و کلاهی نو برای خواندن نماز داشته باشند. مادران نیز باید خرید کرده و برای جشن شیرینی و کیک درست کنند. چون برای جشن فردا، همه به لباسهای نو احتیاج خواهند داشت.
هیجانی برپا میشود! مردم به خیابانها میریزند. صدای خنده، شوخی وشادمانی به آسمان میرسد.
برخی برای خواندن نماز، روی زمین حصیر پهن میکنند و برخی دیگر به بازار هجوم میبرند. وقتی مردم به هم میرسند، فرا رسیدن عید را به همدیگر تبریک میگویند.
در بازار، انواع میوهها، فوفل* و شیرینیهای جورواجور، النگوهای شیشهای تابان و کفشهای زیبا خودنمایی میکنند. چه جمعیتی! چه هیجانی! چهقدرشلوغ!
مادرها رشتهفرنگی میخرند. آنها رشتهفرنگی را به رنگ طلاییقهوهای درمیآورند و از آن غذای مخصوصی درست میکنند و با مغز بادام خردشده، پسته و نارگیل رندهشده روی سفره میگذارند. آنها در طول جشن، کاغذهای نازک و نقرهایرنگی را در ته ظرفها میخوابانند.
تا انتهای شب مردم در خیابانها هستند. فروشندهها داد میزنند: «هرچه میخواهید، هرچه آرزو دارید، همین امشب بخرید.»
این شب، شب خرید است و فردا هیچ مغازهای باز نیست. با رسیدن روزعید، همه چیزدگرگون میشود و مردم بشاش و شادمان، صبح زود بیدار میشوند.
مردها و پسرها لباسهای خود را میپوشند و نمازگزاران برای رفتن به مسجدها آماده میشوند. مسجدها بهسرعت پرمیشوند از مردمی که برای خواندن نمازعید آمدهاند.
اول، قسمت داخل و حیاط مسجد، بعد قسمت بیرونی، باغ، پلهها و دستآخر خیابانهای منتهی به مسجد پر از جمعیت میشود.
بیشتر مردم حصیری را بهعنوان زیرانداز با خود میآورند. آنها منتظر روحانی خود هستند تا مراسم نماز را شروع کند. قبل از نماز، مردم برای شکرگزاری به درگاه خداوند در میان فقرا و نیازمندان پول تقسیم میکنند.
زمانی که روحانی مناجات: «اللهاکبر! اللهاکبر!» را سر میدهد، دستها بهسوی آسمان بلند شده، کمرها خم میشود و پیشانیها برای نیایش پروردگار به زمین نهاده میشود.
مراسم نماز که تمام میشود، همه برمیخیزند. برخی در خیابان، برخی روی پلهها، عدهای در باغ و عدهای دیگر در حیاط و جمعی نیز در مسجد هستند.
مردم درهرجایی که باشند، همدیگر را در آغوش گرفته، «عید مبارک» گفته و بهترین آرزوها را برای هم خواهند داشت. زنها و دخترها نیز منتظرند تا مردها به خانه برگردند.
آنها که میرسند، صدای تبریک از چهارگوشهی خانه بلند میشود. دخترها لباسهای زیبایی را به تن دارند که شب گذشته از بازارخریدهاند. زنها در لباسهایی به رنگ روشن، شبیه پرندههای بهشتی شدهاند.درخشش النگوهای شیشهای و برق پولکهای کفشهایشان، گویی زمزمه میکنند: «عید همگی مبارک!»
سکههای نقرهای از طرف والدین به بچهها، نزدیکان، افراد دور، پیران و عزیزان در این روز مبارک هدیه داده میشود.در غروب روز عید، بچهها آماده میشوند تا به محل نمایشگاه، برای تفریح و دیدن نمایش و بازی بروند. بندبازها با مهارت بدن خود را پیچ و تاب میدهند. شعبده بازها بشقابها را به هوا پرتاب کرده وقبل از رسیدن به زمین آن ها را میقاپند. دخترها و پسرهای کوچکتر هم روی اسبها سوارشده و چرخ میخورند. بچههای شجاع به طرف چرخفلک میدوند، به آسمان میروند و به زمین برمیگردند. طوطیهای نمایشگاه هم حقههای جالبی سوار می کنند. میمونها و شترها میرقصند، اسبها هم درحالی که روی پاهای عقب خود بلند شدهاند چرخ میخورند.
درحقیقت، همهچیز و همهکس از آمدن عید به پاکستان خوشحال و شادمان و رنگارنگ است.
* فوفل، درختی است نسبتاً بلند و مانند خرما که در مناطق گرم آسیا میروید. جوانهی انتهایی آن کلم فوفل نام دارد که مانندپنیر نرم است و خورده میشود.