«۴۰۰ضربه»، اولین فیلم سینمایی اوست که در سال ۱۹۵۹ میلادی ساخته شد و داستان پسری ۱۴ساله بهنام «آنتوان» است که مشکلاتی در خانه و مدرسه دارد و برای اینکه دیگر تنبیه نشود، به همراه دوستش «رنه» از مدرسه میگریزد و در پاریس سرگردان میشود. این فیلم که دو جایزهی مهم از دوازدهمین دورهی جشنوارهی فیلم کن را در کارنامه دارد و نامزد جایزهی اسکار سال ۱۹۶۰ میلادی بوده است، از مهمترین آثار تروفو بهحساب میآید.
حالا پس از ۶۲سال از ساخت این فیلم، نسخهی مرمتشدهی آن در بخش «فیلمهای کلاسیک مرمتشده» در سی و هشتمین جشنوارهی جهانی فیلم فجر حضور دارد. برای همین به مناسبت نمایش این فیلم در جشنوارهی جهانی فیلم فجر، برای اولینبار ترجمهی بخشهایی از دو گفتوگو با فرانسوا تروفو مربوط به سالهای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۳ میلادی را به زبان فارسی برایتان آماده کردهایم تا بیشتر با دنیای این کارگردان بزرگ آشنا شوید.
* * *
فیلم شما برندهی جایزهی بهترین فیلم غیرانگلیسیزبان از حلقهی منتقدان نیویورک شده است. موفقیت بزرگی است.
راستش احساس میکنم این جایزه کمی دوپهلوست! یعنی برگزیدهشدن در آن برایم کمی مبهم است. چهارماه پیش که این فیلم در نیویورک اکران شد، تقریباً تمام سالنهای نمایشدهندهی آن خالی بودند، تا وقتی که منتقدان دربارهاش نوشتند. هرچه نقدهای فیلم چاپلوسانهتر میشد، سالنها هم پُرتر میشدند! فیلمم به لحاظ مالی، فیلمی شکست خورده بود، تا اینکه حلقهی منتقدان تصمیم گرفت آن را بهعنوان بهترین فیلم اعلام کند! وقتی به نیویورک رفتم، باز هم استقبال از فیلم، روند نزولی بهخود گرفته بود. اما بعد از مصاحبههایم و نقدهایی که دوباره جراید را پر کرد، فیلمم دوباره تماشاگر پیدا کرد!
بهعنوان یک روزنامهنگار و منتقد سابق، اگر خودتان میخواستید ۴۰۰ضربه را نقد کنید، از همان لحنی استفاده میکردید که همکاران مطبوعاتی در نقد فیلم استفاده کردند؟
احتمالاً نه! صادقانه فکر میکنم که فیلمم را دوست دارم. تفکری را که در بستر فیلم وجود دارد، میپسندم. به نظرم فیلم ایدههای خوبی دارد. اما اگر میخواستم مثل همکاران منتقدم دربارهی آن بنویسم، به آن لقب شاهکار یا یک اثر هنری عالی را نمیدادم. زیرا بهوضوح خطاهای فیلم و برخی تصمیمات ناشیانهام را در آن میبینم.
شنیدهام این فیلم در فرانسه با مانعتراشی سانسورچیها روبهرو شد. ماجرا چه بود؟
در طول جشنوارهی فیلم کن، سانسورچیها به تماشای فیلم نشستند و گروه مخاطبان فیلم را بالاتر از ۱۶سال اعلام کردند. این ماجرا قبل از این بود که آرای هیئت داوران اعلام شود. دو روز بعد که فیلم جایزهی بهترین کارگردانی و جایزهی کاتولیک جشنواره را دریافت کرد، خبر رسید که محدودیت گروه مخاطبان لغو شده!
پخش فیلم در دیگر کشورها چهطور پیش رفت؟
در ایتالیا و آلمان، فروش خوبی نداشت. اما در ژاپن و هلند با استقبال روبهرو شد. اسپانیا هم که فیلم را نخواست. بهنظرشان فیلم برای نمایش باید کوتاه میشد. ایراداتی روی فیلم گذاشتند که درک نمیکردم. مثلاً میخواستند بخشهای فرار از مدرسه یا مشکلات خانوادگی پسر را از فیلم درآورند!
عجب! دوست دارم بدانم فیلمهای مورد علاقهی خودتان کداماند؟
«روانی» و «پنجرهی پشتی» از «آلفرد هیچکاک» را دوست دارم. بهنظرم هردو فیلمهای خیلی کاملی هستند. دربارهی پنجرهی پشتی، همانطور که خود هیچکاک در گفتوگویی که با او داشتم توضیح داد، فیلمی دربارهی فیلمسازی است. قهرمان مرد فیلم بهگونهای از پنجرهی خانهاش به زندگی دیگران نگاه میکند که انگار درحال تماشای یک فیلم است. «همشهری کین» اثر «اورسن ولز» هم بهنظرم فیلم بسیار خوشساختی است. فیلم «جانی تفنگش را برداشت» اثر «دالتون ترامبو» را هم دوست دارم. فیلمی عجیب و غریب، اما زیباست.
شما، هم نویسنده و کارگردان هستید و هم منتقد سینما. کنجکاوم بدانم در زمان ساخت فیلمهایتان، منتقد درونتان روی شانهتان میزند و میگوید: «نه! این انتخاب درستی نیست!»؟
اوه زیاد! من نزدیک به سههزار فیلم دیدهام و بارها برایم پیش آمده که فکر کنم این کار در فلان فیلم و بهمان فیلم انجام شده، پس لزومی دارد من هم در فیلمم استفاده کنم؟ علاوه بر این همیشه نسبت به خط داستانی بدبین هستم. بارها فیلمنامه را بررسی میکنم و همیشه لحظهای وجود دارد که میخواهم همهچیز را کنار بگذارم و بیخیال ساختن فیلم شوم!
پس چهطور توانستهاید فیلم بسازید؟
خب مزیت سینما نسبت به رمان این است که شما نمیتوانید ناگهان دست از کار بکشید. وقتی ماشین تولید فیلم بهکار افتاد، نمیشود آن را بهسادگی متوقف کرد. قراردادها امضا شده و قولهایی داده شده که باید به آنها عمل شود. همین که فیلمبرداری شروع میشود، مشکلات و بدبینیها از بین میروند. فقط مسائل روزانه و کاملاً فنی وجود دارد که میتوانید در میان سر و صدا و خنده گروه آنها را حل کنید.
اگر فیلمساز جوانی از شما راهنمایی بخواهد که چهطور به یک فیلمساز خوب تبدیل شود، به او چه میگویید؟
نمیدانم! واقعاً نمیدانم به این سؤال چه پاسخی باید بدهم. دلیلش هم این است که اصلاً از نصیحتکردن خوشم نمیآید. هرکسی باید کاری را انجام دهد که برایش مناسب است. مثلاً دربارهی خودم، همیشه دوست دارم دیگران مرا از طریق کارهایم بشناسند؛ کتابها، دستنوشتهها و فیلمهایم. نه اینکه با خودم مستقیماً وارد گفتوگو شوند تا ببیند که هستم و از زندگی چه میخواهم.
دربارهی شناخت دیگر نویسندگان و کارگردانان هم نظرم همین است. مثلاً اگر همسر اورسن ولز به من زنگ بزند و بخواهد با او و همسرش شام بخورم، قطعاً جوابم منفی است! بهجایش ترجیح میدهم بنشینم همشهری کین را برای چندمینبار نگاه کنم. البته ممکن است روش من اشتباه باشد. واقعاً نمیدانم.
ولی شما بسیار علاقهمند بودید که با هیچکاک ملاقات حضوری داشته باشید و با اوگفتوگو کنید!
بله! ولی آن دیدار به اینخاطر بود که میخواستم دربارهی او کتابی بنویسم. البته الآن هم خیلی دلم میخواهد که با او ملاقات حضوری داشته باشم، چون آن کتاب کمک کرد که ما با هم دوست شویم. ولی بهطور معمول اصلاً دوست ندارم با انسانهایی که تحسینشان میکنم، ملاقات داشته باشم و ترجیح میدهم که مثلاً نویسندهای مشهور را با خواندن کتابش بشناسم، جای اینکه او را از نزدیک ملاقات کنم.
تاریخ انتشار: ۶ خرداد ۱۴۰۰ - ۰۹:۳۴
ترجمهی سحر منصوری: «فرانسوا تروفو»، نویسنده، فیلمساز و منتقد فقید فرانسوی، یکی از پیشگامان موج نوی سینما در فرانسه محسوب میشود که آثار او تلفیقی از شوخی، غم، تردید و عشق است.