به گزارش همشهری آنلاین به نقل از روزنامه همشهری، شاید گاهی نزدیکی و حجاب معاصربودن، باعث شود تا یک شخصیت بزرگ را به خوبی درک نکنیم. این نکته البته برای نزدیکان یک شخصیت بزرگ، بیشتر از بقیه میتواند مطرح باشد. به همین دلیل است که سروقت سیداحمد خمینی رفتهایم؛ یک خمینی دهه هفتادی که نکتههای جالبی برای گفتن دارد. او معتقد است که خمینی بزرگ، هنوز هم برای جوانان جذاب است و البته هنوز هم ناشناخته مانده است. با هم روایتهای فرزند حجتالاسلام سیدحسن خمینی از امام، خاطرات و... را میخوانیم.
- حضرت امام در دهه ۶۰ رحلت کردند و امروزه نسلهایی از دهههای ۷۰ و ۸۰ دارند به عرصه فعال اجتماعی ورود میکنند. این فاصله را چطور میشود برای انتقال پیام و نگاه امام به نسلهای امروز پر کرد؟
البته این فاصله بین مسئولان و انقلابیهای ما با الان هم وجود دارد و شاید نسل امروز و جوانان دغدغههایی داشته باشند که برای نسل انقلاب ما اولویت نداشته باشد. البته نگاه هر دو احتمالاً یکی بوده و هست؛ استقرار دمکراسی، از بینرفتن نظام و تفکر پادشاهی در ایران و... ولی چون زبانشان متفاوت است شاید اختلافنظرهایی پیدا شود و نسل جوان احساس کند که حرفهایش شنیده نمیشود. من بهعنوان کسی که با این نسل جوان زندگی کردهام، احساس میکنم چنین تفاوتی بین انقلابیها و جوانان وجود ندارد و دغدغهها کماکان یکی است. هرچند خواهناخواه اشتباهات سهوی و عمدی از سوی مسئولان پیش میآید و ممکن است جوانان را به این نتیجه برساند که صدایشان شنیده نمیشود. چندی پیش بود که به همت خانم دکتر ابتکار، در یک گفتوگوی بیننسلی با حضور دانشجویان و دانشآموزان شرکت کردیم و درباره اندیشههای امام و مباحث دیگر صحبتهایی شد. در کل ارتباط بیننسلی وجود دارد، هرچند گاهی عملکردها ممکن است جوانها را ناامید کند.
- فکر میکنید دغدغههای نسل جوان ما چه چیزهایی هستند؟
اینکه چرا به آنها بها نمیدهند و چرا حرفهایشان شنیده نمیشود. حقیقت امر این است که در ابتدای انقلاب، مسئولان ما حتی تا سطح وزرا، در سنین جوانی و بیست و چند ساله بودند و کارها هم به خوبی پیش میرفت. البته این، بدان معنا نیست کسانی که سنی از آنها گذشته و بر سر کار هستند کنار گذاشته شوند چون این افراد هم پدران همین جوانانی هستند که چنین دغدغههایی دارند. مسئله اصلی این است که چرا به جوان اعتماد نمیشود و صدایشان شنیده نمیشود. جوانی در مقابل پیری است، نه در مقابل پختگی؛ شاید جوانی پخته باشد و شاید پیری، هنوز خام باشد و دنیادیده نباشد. قطعاً منظورم این نیست که جوانان خام را بر سر کار بگذاریم، قطعاً باید از مسئولیتهای پایین شروع کرده و پخته شوند. البته نسل جوان متوجه شده که پتانسیل چنین امری در انقلاب وجود دارد، هرچند آفت این امر پارتیبازی و مسئولیتدادن براساس رابطه است و اینکه برخی آقازادهها زود و با سن کم میآیند، درحالیکه خیلیها در آن مجموعه نخبهتر از آنها هستند.
- برسیم به حوزه سبک زندگی. فکر میکنید حضرت امام و نگاه و سبک زندگیاش، برای جوانان امروز ما جذابیت دارد یا نه؟
ببینید! همیشه شخصیتهای کاریزماتیک، شخصیتهایی مبارز، محکم، شجاع و جذابی برای نسل جوان بوده و هستند. امام را آنطوری که بود اگر معرفی کنیم، هنوز هم جذابیتهای زیادی برای نسل جوان دارد. امام هنوز دارای ابعاد شخصیتیای است که معرفی نشده و ناشناخته مانده؛ خاصه برای نسل من. البته همه ما در سبک زندگی، سعی میکنیم الگویمان پیامبر اسلام و حضرت امیر علیهالسلام و ائمه اطهار باشند. اما شاید تطبیق سبک زندگی این بزرگان دینی با زندگی روزمره امروز کمی سخت باشد. به همین دلیل من جلوه و مظهر حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام در نسل معاصر را در امام میبینم. فردی که شجاع بود و با کمک همین مردم، بزرگترین اتفاق دمکراتیک در تاریخ این مملکت را رقم زد و تفکر و حکومتهای شاهنشاهی دوهزاروپانصد ساله را نابود کرد. قطعاً انقلاب اسلامی ایران را نمیشود خارج از دمکراسی دانست؛ بلکه بزرگترین حرکت برای رسیدن به دمکراسی در طول تاریخ این مملکت بوده. از ابعاد شخصیتی مهم امام، اعتماد واقعی به جوانها و مردم بود. پدرم همیشه صحبتی را مطرح میکنند که حاج احمد آقا همیشه میگفتند. اینکه امام معتقد بودند که مردم قطعاً درست تصمیمگیرند. شاید بارها شده پیش پدرم رفتهام و مثلاً گفتهام مردم در این زمینه اشتباه میکنند و...، پدرم همیشه میگوید به فهم مردم اعتماد داشته باش، چرا که امام همیشه چنین اعتقادی داشت و اگر به فهم مردم اعتماد کنیم پیروزیم و اگر بدبین باشیم به آن، به مشکل میخوریم. البته منظورم، فهم من و شما و چند نفر نیست، منظورم اجماع و فهم عمومی و خرد جمعی است که قطعاً بهترین تصمیم را میتواند برای آینده مملکت رقم بزند. شاید گاهی این فهم دچار اشتباهاتی هم شود، ولی قطعاً و غالباً بهترین تصمیمها را میگیرد.
- شما متولد چه سالی هستید؟
متولد هفتاد و هفت هستم؛ دهه هفتادی.
- آشنایی شما با افکار و شخصیت امام بهصورت خودآگاهانه از کی آغاز شد؟
طبیعی است من در خانوادهای بزرگ شدهام که همیشه امام و یادش در آن زنده بوده و از مادربزرگ و پدرم و یاران امام و رهبر معظم انقلاب و...، چیزهایی درباره امام شنیدهام. همه این گفتهها و شنیدههایی که از یاران و نزدیکان امام شنیدهام، در من آگاهی لازم نسبت به این شخصیت را ایجاد کرده. طبیعی است که با وجود چنین نقلها و گفتههایی نگاه من به امام کاملتر شود و او را علاوه بر یک رهبر بزرگ، یک پدربزرگ و فرد شریف بشناسم که مدام به فکر اطرافیانش بوده. وقتی مثلاً حاج عیسی تعریف میکند که به نانوایی جماران رفته و مردم نوبتشان را به او میدهند که برای امام نان بگیرد، وقتی بر میگردد و امام متوجه میشود نانها را پس میدهد که دیگر چنین کاری نکند، اینها همه باعث شدهاند تا من بهطور کامل با امام و دغدغههایش آشنا شوم؛ شوخطبعی و خانوادهدوستی و همسردوستی و... امام را بیشتر درک کنم.
- حاج احمدآقا نوشتهای دارند که در آن به اطرافیان و خانواده امام تذکرات تندی میدهند. دال بر این که شما را اگر میشناسند و به شما اگر احترام میگذارند و با شما اگر گفتوگو و مصاحبه و... میکنند، بهدلیل نسبتی است که با امام دارید و فکر نکنید که از ناحیه خودتان چیزی هستید. شما این نوشته را خوانده و دیدهاید؟
بله، کامل خواندهام.
- میخواهم بدانم که چنین چیزی، بار سنگینی روی دوش شما گذاشته است؟
بله، قطعاً. جدای از این نوشته، ما هر جایی که میرویم، پدر و پدربزرگ و اطرافیان به ما یادآوری کردهاند که احترام به شما به واسطه نسبتی است که با امام دارید؛ حتی من الان که دارم با رسانه شما صحبت میکنم بهدلیل همین نسبت است. تمام سعیام هم این بوده که در رفتار و گفتارم آبروی امام را نبرم. من در سطحی نیستم که بخواهم برای امام آبرویی جمع کنم، اما دوست هم ندارم که باعث شوم به این آبروی امام از طریق من یا امثال من خدشهای وارد شود. امام به قدری بزرگ بوده که به واسطه این عظمت، هنوز هم بعد از این همه سال به ما محبت داشته و احترام میگذارند.
- این بار سنگینی که به دوش دارید گاهی اذیتتان نمیکند؟ یعنی گاهی با خودتان نمیگویید ای کاش چنین باری به دوش نداشتید؟
نه، نه، اصلاً. از خدا میخواهم کمک کند که بتوانم این بار را به خوبی به دوش بکشم و آدم خوبی در این مسیر باشم. البته جدای از این نسبت، عقیده و نگاه امام را هم شخصاً درستترین راه میدانم و جدا از این مسیر و دغدغهها نیستم.
- بهترین خاطرهای که پدرتان از امام برای شما نقل کرده، چیست؟
خاطرهها که بسیار زیادند، نمیتوانم دست روی خاطره خاصی بگذارم.
- شاید بهتر باشد بگویم خاصترین و اثرگذارترین خاطره...
خاطرهای هست که هیچ وقت نمیتوانم کامل بیانش کنم؛ چرا که هیچ وقت آن را کامل نشنیدهام.
- چرا؟
چون بابا هر وقت آن را برایم تعریف میکند، بغض کرده و نمیتواند کامل تعریف کند. بابا وقتی که جبهه بود، تلفن زنگ میزند و پشت خط میرود. میبیند که خود امام مستقیماً زنگ زده و حال و احوال میکند. بابا همیشه سر تعریف کردن این خاطره گریهاش میگیرد؛ یعنی جدا از این که رهبر یک انقلاب بزرگ بوده، زنگ میزند و مثل یک پدربزرگ مهربان با نوهاش صحبت میکند.
- و ارزشمندترین چیزی که پدرتان به یادگار از امام نگه داشته است؟
قطعاً تفکرات امام، ارزشمندترین دارایی پدرم از امام است و اینکه باری به دوش دارد برای زنده نگهداشتن نام امام برای مردم.
- بهصورت فیزیکال چطور؟
عمامه و لباس امام و انگشتر و وسایلی که از او به ارث مانده هم نزد پدرم هست. زمانی هم حاجاحمد آقا محاسن امام را اصلاح کردند که این محاسن هم به یادگار نزد پدرم باقی مانده است.