از آن رو که هم به قواعد گفتوگو پایبند میشویم و هم ادب نقد و آستانه تحمل و انتقادپذیری خود را در بوته آزمون مینهیم.
نمونه چنین نشستی هفته گذشته در سرای اهل قلم اتفاق افتاد و 3 پژوهشگر و فارابیشناس ایرانی دور هم جمع آمدند تا درباره کتاب «زندگی، آثار و اندیشه ابونصر فارابی» دکتر نصرالله حکمت به بحث و گفتوگو بپردازند. هم نویسنده و هم منتقدان وی در این نشست نسبتاً نمره خوبی دریافت میکنند؛ زیرا بدون کمترین جنجالآفرینی و با رویی خوش- که معمول چنین نشستهایی است- جلسه را ترک گفتند. در پی، چکیدهای از گزارش این نشست را که با حضور دکتر نصرالله حکمت، دکتر محسن کدیور و دکتر نجفقلی حبیبی برگزار شده بود، میخوانیم:
با توجه به قلت آثاری که در زمینه فیلسوفان اسلامی به فارسی نوشته شده باید به هر اثری در هر سطحی خوشامد گفت. از این رو ممکن است کتابهایی آکادمیک نوشته شوند و یا در سطح عوام و حتی کودکان به نگارش درآیند. درباره فارابی کتابهای دکتر داوری پس از گذشت 40-30 سال هنوز در زمره بهترین آثار آکادمیک فارابیپژوهی جای دارند. کتاب «زندگی و اندیشه حکیم ابونصر فارابی» مخاطب عام را طرف توجه خود قرار داده است.
دکتر محسن کدیور که میگفت همه کتاب را بهتمامی ودقت خوانده با بیان این نکات، نخست میخواست جایگاه کتاب دکتر حکمت را درمیان آثار مشابه تعیین کند و آنگاه به نقد بخشهای سهگانه کتاب؛ یعنی: 1- زندگانی فارابی 2- آثار فارابی 3- اندیشه فارابی بپردازد. کدیور در مجموع کتاب را خوشخوان و برای خواننده متوسط آسانیاب توصیف کرد و استفاده نویسنده از قدیمیترین منابع موجود را ستود و درعینحال یادآور شد: «در این کتاب تلاش شده تا تفاوتها و تعارضها و ابهامهای موجود بین این منابع حل شود. بهعلاوه به شهرهایی که فارابی سفر کرده به تفصیل زیاد اشاره شده است. نیز درباره دین، ملیت و مذهب فارابی تأمل بیشتری شده است.»
این سخنان، حاضران را در این گمان فرو برده بود که دکتر کدیور تنها به توصیف کتاب خواهد پرداخت اما هنگامی که یادآور نگاه منفی دکتر حکمت نسبت به پژوهشهای شرقشناسان و یا به تعبیر خودش، تحقیقات بینالمللی شد و از آن انتقاد کرد، بر همه کمابیش آشکار شد که منتقد حاضر نه با دستی دور بر آتش بلکه با انبانی نسبتاً پر ظاهر شده است؛ «با خواندن این کتاب از خود میپرسیم که چرا نویسنده به تحقیقات بینالمللی در حوزه فارابیپژوهی بیاعتنا بوده است؟ تنها کارهایی که نویسنده از محققان بینالمللی استفاده کرده، مواردی است که در کار فارسیزبانان وجود دارد و یا مورد اشاره قرار گرفته است.
بدون تعارف بگویم، امروزه کسی نمیتواند بدون توجه و خواندن این تحقیقات به زبانهای انگلیسی، آلمانی و فرانسه سخن شایستهای درباره فارابی بگوید. حتی هیچکدام از آثار عربی و فارسی توان برابری با این آثار را ندارند. اگر کسی میخواهد درباره زندگی فارابی سخن بگوید، باید آثار فارابیشناسان بزرگی چون: والترز، اشتراوس، روزنتال و محسن مهدی را رد کند یا بپذیرد. غفلت نویسنده از این آثار، سؤالبرانگیز و قابل نقد است.» نویسنده کتاب «نظریههای دولت در فقه شیعه» در ادامه به نقد و بررسی بخش آثار و اندیشه فارابی پرداخت و گفت: «در مورد آثار فارابی خوشبختانه بیش از 7 کتابشناسی بینالمللی به زبانهای مختلف منتشر شده است. مؤلف محترم از میان 100 اثر فارابی تنها 12 اثر را معرفی اجمالی کرده و 4 اثر را به تفصیل توضیح داده است.
پرسش من از نویسنده محترم این است که ملاک سنجش وی در این معرفیها- چه اجمالی و چه تفصیلی- چه بوده است؟ نویسنده مهمترین کتابهای فارابی را که انتظار میرفت معرفی کند، نیاورده است، مثل کتاب «احصاءالعلوم» که جای آن خالی است. نیز کتابهای مهم فارابی درباره فلسفه سیاسی مورد غفلت نابخشودنی قرار گرفته است، مثل این است که درباره ابنمسکویه چیزی بنویسیم اما از فلسفه اخلاق وی سخنی به میان نیاوریم. نویسنده اصلاً درباره کتاب «آرای اهل مدینه فاضله» که مهمترین کتاب فارابی درباره اندیشه سیاسی است حرفی نزده. این غفلت نویسنده از سیاست مدن، فلسفه اخلاق و فلسفه سیاسی فارابی کاملاً در کتاب محسوس است.
نویسنده در کتاب آورده که فارابی به «پابوس» سیدالشهدا رفت، من میپرسم: آیا ذکر این نکته درباره فیلسوفی چنین اثرگذار مهم است یا فلسفه سیاسی وی؟ فارابی اگر به دمشق رفت به این دلیل بود که نمیخواست در مدینه فاسده (بغداد) باشد. من مایلم تا اکنون دکتر حکمت به ما بگویند که پس از آثار مهم دکتر داوری و برخی از آثار دکتر سید جواد طباطبایی درباره فارابی، چه سخن تازهای برای ما آورده است؟ آیا اگر قرار باشد، فیلمی براساس این کتاب ساخته شود و در آن گفته شود که فارابی مؤسس فلسفه اسلامی است، چه حرف تازهای برای فرزندان خود داشتهایم؟ نویسنده محترم دوسوم آثار فارابی را در معرفی اجمالی خود مورد غفلت قرار داده است.» نویسنده کتاب «سیاستنامه خراسانی» پس از بیان این نکته که در این کتاب اثرشناسی دقیقی از آثار فارابی صورت نگرفته و حتی برخی از آثار مهم وی هم مطالعه نشده است، در نقد انگیزه اصلی کتاب دکتر حکمت چنین گفت: «تز اصلی کتاب این است که فارابی فلسفهای مستقل از فلسفه یونانی آورده است. این برخلاف رأی فارابی در کتاب «تحصیلالسعاده» است.
او در این کتاب با تقسیم فلسفه به 2نوع فلسفه واقعی و فلسفه کاذب، میگوید برای شناخت فلسفه واقعی از فلسفه نما باید از فلسفه یونان آغاز کنیم و آن هم فلسفه ارسطو. آیا مؤلف محترم این نظر فارابی را مطالعه کرده که میفرماید فلسفه وی از فلسفه یونان جداست؟ حتی فارابی 2 کتاب مستقل یکی درباره فلسفه افلاطون و دیگری فلسفه ارسطو دارد و کتاب «الجمع بینالحکیمین» وی معروف است. لذا فارابی برخلاف نگاه دکتر حکمت سخت وامدار فلسفه یونانی است؛ در حکمت عملی به افلاطون و در متافیزیک به ارسطو نزدیک است.» و در نهایت دکتر کدیور معتقد بود که کتاب دکتر حکمت بسیار کم به اندیشه فارابی پرداخته و ای کاش این واژه (اندیشه) را از عنوان کتاب برمیداشتند. وقتی از خواندن کتاب فارغ میشویم، این 2 نکته در ذهن خواننده سنگینی میکند که چرا نویسنده این مقدار به فلسفه سیاسی فارابی بیمهری کرده و چرا تحقیقات بینالمللی را به هیچ انگاشته است؟ گرچه خود نویسنده در جای جای کتاب تذکر داده که میخواهم از پارادایم مستشرقین خارج شوم!»
خروج از پارادایم شرقشناسان، اولین گام برای شناخت فارابی پس از انتقادات دکتر کدیور از کتاب «زندگی، آثار و اندیشه ابونصر فارابی»، دکتر حکمت از حسننظر و اهتمامی که دکتر کدیور درباره کتاب داشت، سپاسگزاری کرد و اینگونه انتقادات را در پیشبرد کارهای موفق بعدی مؤثر دانست. اما دکتر حکمت انتقادات دکتر کدیور را بیپاسخ نگذاشت و کوشید تا به تک تک آنها مستدل بپردازد. او در اینباره بهطور کلی گفت: «مجموعه اشکالاتی که دکتر کدیور درباره کتاب مطرح کرده، ذیل یک اشکال اساسی مندرج است و آن این است که تمام مطالبی را که او بیان کرده، دقیقاً در چارچوب پارادایم مستشرقین است و حال آنکه من دقیقاً در این کتاب میخواستم این کار را نکنم.
البته آثار پارهای از مستشرقین را دیدهام؛ اما ریاضت کشیدهام و خارج از فضای مستشرقان مطالعه و پژوهش کردهام. اینکه دکتر کدیور میگوید چرا من از فلسفه سیاسی فارابی غفلت کردهام، باید بگویم که عمداًً این کار را کردم. عظمت فارابی در فلسفه سیاسی وی نیست. عظمت وی در جای دیگری است. اگر مستشرقان بر روی فلسفه سیاسی فارابی تکیه کردهاند، برای آن است که امروزه مطالعه اندیشه سیاسی در غرب پیشرفت کرده و میخواهند بگویند که اتفاقاً فارابی و در نهایت شما (ایرانیان) حرفی برای گفتن در این زمینه ندارید.
بعضی ها اشاره میکنند که فارابی بر تقدم وحی بر فلسفه قائل نیست، من برعکس معتقدم که هست. نیز گفته شد که من اثرشناسی دقیقی در این کتاب نکردهام، اصلاً چه کسی اثرشناسی کرده است؟ هیچکس تاکنون تقدم و تأخر آثار فارابی را در ایران مشخص نکرده است. بنده خواستم تنها قدمی در این راه بردارم و انشاءالله در پژوهشهای بعدیام آن را تکمیل میکنم.» وی در ادامه با اشاره به اینکه اصلاً هدف مستشرقین پایین آوردن شأن فارابی است و بیجهت فلسفه سیاسی وی را بزرگ میکنند، افزود: «مسئله فارابی، مسئله امروز ماست. فارابی هنوز زنده است. ریشه بسیاری از معضلات کنونی ما در فارابی است. این که دکتر کدیور در ارتباط میان عقل و فلسفه در اندیشه فارابی، دیانت را باطن فلسفه میداند، باید عرض کنم که این دیدگاه در نهایت سر از نفی دین درمیآورد.
حال آنکه فلسفه فارابی و ابنسینا برای تثبیت دین است. درباره نقد دکتر کدیور درباره پابوسی فارابی از آستان سیدالشهدا باید بگویم که من لفظ «پابوسی» را بهکار نبردهام. گرچه حالا آن را درباره فارابی به کار میبرم. آیا فارابی شیعه که فساد دستگاه خلافت عباسی را میدیده و به مظلومیت علی(ع) پی برده، به زیارت حسین(ع) و علی(ع)بهعنوان دو مظلوم رفته یا نه؟ شما بگویید؛ نه! اما من میگویم، رفتهاست. او اساساً میخواهد مدینه فاضلهای بسازد که در آن نهتنها امام شهید نشود؛ بلکه امام در آن حاکم باشد..»
دکتر حکمت در پایان، مجموعه نظراتش درباره فارابی را اینگونه دستهبندی کرد: «من میخواهم بدانم؛ این که فیلسوفی 20سال یا کمتر برود زبان بیاموزد مهم است یا آن که بنشیند درباره مهمترین مسایل تاریخ ما بیندیشد؟ اولین قدم برای شناخت فارابی خروج از پارادایم مستشرقان است؛، زیرا آنها مغرضاند و میخواهند شأن فارابی را از مؤسس فلسفه اسلامی به یک حاشیهنویس و گزارشگر فلسفه یونانی تقلیل دهند.»
سرزمین مهجورفلسفه اسلامی
دکترنصرالله حکمت: ما با تاریخ فلسفه اسلامی، آنچنان که بوده آشنا نیستیم و آنچه درباره فیلسوفان اسلامی منتشر شده، یاحاصل کار شرقشناسان است و یا ترجمه آثاری است که آنها نگاشتهاند. سرزمین فلسفه اسلامی، سرزمینی سوخته، متروک و غبارگرفته است و کمتر کسی قدم به آنجا نهاده و مطالعات جدی در آن صورت داده است. این بیان نیز بهخوبی انگیزه دکتر حکمت را در نگارش این اثر آشکار میکرد. او میخواست بگوید که جرأت این را یافته که به این سرزمین متروک وارد شود اما این کار نیازمند گامهای بلند و استوارتری است؛ این کتاب گام نخست در فارابیپژوهی من است و بیشتر بر زندگی وی متمرکز است؛ اما در گام بعدی و تکمیلی من که نقش خیال در فلسفه فارابی نام خواهد گرفت، اندیشه و فلسفه وی به بررسی گذاشته خواهد شد.
آنچه در تاریخ درباره زندگی فارابی آمده، بسیار کوتاه بوده و نگارنده کوشیده تا از لابهلای صفحههای پراکنده تاریخ، زندگی فارابی را بازیابی کند. در این راستا برشگفتی ما هنگامی افزوده میشود که میبینیم در تاریخ جز اشاراتی کوتاه بر زندگی یکی از بزرگترین و به تعبیری بزرگترین فیلسوفان اسلامی، چیزی نیامده است. حتی «یحیی بن عدی» تنها شاگرد شناخته شده فارابی نیز به زندگانی استادش توجه نکرده است.
جالبتر آنجاست که ابنندیم، نویسنده الفهرست که معاصر فارابی بوده، راجع به «کندی»که حدود 100سال با وی فاصله داشته، 7صفحه نوشته اما درباره فارابی تنها به 5سطر بسنده کرده است. این مسئله کار یک فارابیپژوه را دشوار میسازد: «من درباره فارابی کوشیدم تا هرآنچه را که از دست تاریخ رها شده بود، فراهم آورم و در جایجای کتاب از حدس، گمان، استنباط و اجتهاد بهره گرفتم، روزنه خیال را گشودم و درمجموع حاصل کار همین است. لذا مباحثی در کتاب هست که محل بحث است و با قید «شاید و ممکن است» مشخص شدهاند.»