تاریخ انتشار: ۳ شهریور ۱۳۸۷ - ۱۳:۲۲

لیلی شیرازی: مسجد شیخ لطف‌الله در اصفهان بود اما ما هم توی محله‌مان مسجد شیخ لطف‌الله داشتیم

شیخ لطف‌الله اسم پدربزرگ من بود
که صدایش خوب بود
و اذان می‌گفت
از بالای یک درخت
که مناره مسجد بود
و گنجشک‌ها پشت سرش می‌خواندند
لااله‌الاالله
لااله‌الاالله
و پدربزرگ روی قالیچه نماز می‌خواند
و برادر درخت بود
درخت توی حیاط مسجد زندگی می‌کرد
درخت صدایش می‌کرد: «برادر آبم بده»

تصویرگری از ساناز رفیعی 


و پدربزرگ به برادرش آب می‌داد
و توی گوشش می‌گفت: «یا رحمان و یا رحیم»
و درخت سر تکان می‌داد
و مسجد به صدای رکوع پدربزرگ گوش می‌کرد
و پیر می‌شد
تا این که پدربزرگ مرد
و در حیاط مسجد خوابید
و مسجد از پدربزرگ پرسید: «راحتی؟»
پدربزرگ گفت:‌ «بیشتر از همیشه»
و درخت گفت: «بخواب برادر، بخواب»

برچسب‌ها