الیورتویست ماجرا گیر دوستهای نابابی مثل فاگین هم نمیافتد. اما چه میشود کرد. تاریخ دوباره تکرار شده است. آدمهای خوب و بد و فقیر و خیلی پولدار همیشه هستند.
«کاترین پاترسون» نویسنده، رفته دست گذاشته روی یک اتفاق واقعی، در شهری واقعی و برایش داستانسرایی کرده و حسین ابراهیمی (اِلوند) هم پابهپای او رفته و کتاب را برای کانون پرورش فکری ترجمه کرده تا پس از مرگش رمانی خواندنی برای همه به یادگار بگذارد.
اسم الیورتویست ماجرا «جیک» است. اما این وسط یک دختر هم هست. او وضعش به بدی جیک نیست که خیابان خواب باشد. حداقل مدرسه میرود و درسش بینهایت خوب است، ولی با این حال مدتهاست که لباسی نخریده و از کفشهای پارهاش خجالت میکشد.
تمام اینها واقعی است. اگر کتاب «نان و گل سرخ» را بخوانید کل ماجرا دستتان میآید.
کتاب 280 صفحه است در باره شهری در آمریکا که مهاجرهای زیادی از سوریه گرفته تا ایرلندیها آنجا زندگی و کار میکنند و ناگهان تصمیم میگیرند دیگر در برابر زورگوییهای صاحب کارخانه بافندگی شهر «لارس» سر خم نکنند.
حالا جیک و رزا این وسط چه کارهاند؟ عرض میکنیم خدمتتان.
آنها یک جورهای قهرمانهای داستانند.
آنها الیورتویستی هستند که یک کمی بیشتر نان میخواهند؛ گل سرخ هم میخواهند. آنها دلشان میخواهد رها و آزاد باشند.
آنها اولش کنار سطلهای آشغال با هم روبهرو میشوند. رزا رفته تا با پشیمانی کفشهایش را پیدا کند، چون به این نتیجه رسیده که بچه بازی خوب نیست. او اگر همین کفشها را هم از دست بدهد، دیگر چیزی ندارد بپوشد. همانجاست که دلش برای جیک میسوزد و او را میبرد در آشپزخانهشان پناه میدهد و خودش میرود در تخت مشترکی که پیرزن مستأجر هم روی آن میخوابد، دراز میکشد و به خروپفهای او عادت میکند.
مامان به نرمی شروع کرد: «من فکر میکنم، فقط... فقط نان برای شکممان نمیخواهیم؛ ما برای دلمان، برای روحمان هم خوراک میخواهیم.
ما میخواهیم، خودتان میدانید که... ما موسیقی هم میخواهیم، ما برای بچههایمان هم کمی زیبایی میخواهیم.» او خم شد، طره گیسوی رزا را، که روی انگشتش بود، بوسید و گفت: «ما گل سرخ هم میخواهیم...»
اینجای داستان است که میفهمی تمام دنیا نان نیست، گل سرخ هم لازم است.
بعد میفهمی که تمام مبارزههای توی داستان، تمام تلاشهای جیک و رزا برای کمی نان بیشتر نیست.
و میبینی که نویسنده چقدر خوب دغدغهها و تفکرها را ساخته و در دل داستانش جا داده...
آخر هم کتاب بهخوبی و خوشی تمام میشود. اما الیورتویست ماجرا به خاطر یک اتفاق خوشبخت نمیشود، جنس فکرهایش خیلی شبیه ماست.
رزا هم دیگر خوشبختیاش را در مادیات نمیبیند.
هردوی آنها در طول 24 فصل کتاب، در عرض چندماه بزرگ میشوند. این تمام ماجراست؛ آنها جریان آینده را با تغییر خودشان تغییر میدهند.
الیورتویست ماجرا خوب تصویر میشود. رزا و حسهایش را خوب میشناسیم، حتی دیگر بچههای شهر را.
ناگهان میافتیم در دل یک شهر. خودمان میشویم نفر سومی میان آن دو. تازه میفهمیم معنی شجاعت چیست. معنی سفرکردن چیست و توی شهر چه خبر است. آخرش دیگر برایمان مهم نمیشود.
باقی ماجرا دیگر با خودتان. اگر دلتان خواست میتوانید نفر سوم شوید و بروید وسط ماجرا.
اگر دلتان خواست میتوانید به خودتان یادآوری کنید که چه کتابهای خوبی خواندهاید که الوند ترجمهشان کرده است.