همشهری- سعید ارکانزادهیزدی: روزنامهنگاری حرفهای و رسانههای رسمی ایران گرفتار بحران بزرگی شدهاند؛ بحران کارکردی. میتوان گفت که این رسانهها تا حد زیادی کارکرد خود را از دست دادهاند و دیگر روی مخاطبان چندان اثری ندارند؛ چون مخاطبان از آنها رویگردان شدهاند. یکی از بزرگترین علتهای این رویگردانی این بوده که رسانههای ما، به هزار و یک دلیل، دیگر آنچه را که مخاطب میخواهد نمیتوانند به او بدهند و نیازهایش را برطرف کنند؛ بنابراین مخاطبان اعتماد خود را به رسانههای رسمی از دست دادهاند و سراغ رسانههای جایگزین رفتهاند که ظاهراً نیازهایشان را ارضا میکنند؛ جایگزینهایی مثل تلویزیونهای ماهوارهای یا رسانههای اجتماعی یا پیامرسانها. مدتها میتوان بحث کرد که چرا این اتفاق افتاده و عواقبش برای جامعه ما چه خواهد بود. اما در اینجا با ریشهیابی این ماجرا کاری نداریم، بلکه مقصود این است که ۲ راهحل را که معمولاً برای نجات رسانههای رسمی تجویز میشود، ارزیابی کنیم.
بحران رسانههای رسمی ما همزمان شده است با ۲ پدیدهای که در ایران رواج پیدا کرد: فناوریهای نوین ارتباطی و مدل کسبوکار استارتآپی که هر دو از جنبههایی با یکدیگر مرتبط نیز هستند. بارها و بارها طیفهای مختلفی از متخصصان رسانهای گفتهاند که رسانههای رسمی ایران برای اینکه بتوانند به مرجعیت خبری خود بازگردند و مخاطبان را بهسوی خود برگردانند، باید از فناوریهای نوین ارتباطی بهره گیرند. آنها این تجویز را گره میزنند به اتفاق مشابهی که در کشورهای صاحب فرهنگ رسانهای پیشرفته رخ داده است. میگویند در آن کشورها ــ منظورشان معمولاً کشورهای غربی است ــ نیز بحران در رسانههای رسمی ایجاد شده و رسانههای اجتماعی رقیب آنها شدهاند، اما رسانههای رسمی با اتکا به فناوریهای نوین ارتباطی و بهرهگیری از همین رسانههای اجتماعی و قالبهای نوین تولید و انتشار محتوا، توانستهاند روزنامهنگاری رسمی را نجات دهند، ولی در این میان، باید یک تفاوت اساسی را درنظر گرفت و آن اینکه در چنین کشورهایی، روزنامهنگاری با اینهمه محدودیت و قیدوبند که روزنامهنگاری ما مواجه است، روبهرو نیست. همین تفاوت است که مشکلات روزنامهنگاری ما را با مشکلات روزنامهنگاری آنها ــ هرچند که شکلشان در ظاهر شبیه است ــ یکسره متفاوت میکند. ریشه مشکلاتی که روزنامهنگاری غربی دارد، بیشتر مربوط به فرم و تکنیک است، اما مشکلات روزنامهنگاری ما محتوایی و ساختاری و در بسیاری مواقع مربوط به مسائل برونسازمانی رسانههاست.
آنچه در راهحل فناورانه برای روزنامهنگاری ما تجویز میشود، میتواند مشکلاتمان را دوچندان کند و برای استفاده از فناوریها در رسانهها باید احتیاط و استراتژی را نظر گرفت. رسانههای ما بهتدریج شروع کردهاند به استفاده از فناوریهای نوین ارتباطی. بدینترتیب، عرصه برای آنها باز شده است تا بتوانند محتوای خود را از طریق رسانههای اجتماعی و پیامرسانها به دایره وسیعتری از مخاطبان برسانند و محتواهایی در قالبهایی نوین همچون محتواهای ویدئویی و صوتی و تعاملی تولید کنند، اما مسئله اینجاست که با داشتن مخاطب ایرانی که به محتوای رایگان عادت دارد و کمبود قوانین و مقررات سفتوسخت حقمؤلف، هیچ تضمینی وجود ندارد حضور پررنگ رسانههای سنتی در رسانههای اجتماعی و پیامرسانها و همچنین تولید محتواهای گرانقیمت در قالبهای نوین خبری به فروش و درآمد بیشتر برای رسانه ختم شود. البته چنین کارهایی برای برندینگ و بازاریابی محتوا میتواند مؤثر باشد، اما برای رسانههایی که تحت فشار اقتصادی سنگین قرار دارند، بازدهی کوتاهمدت نیز اهمیت فراوان دارد.
یک روزنامه میتواند مخاطبان زیادی در حسابهای کاربری رسانههای اجتماعی خود داشته باشد، اما استقبال کاربران از این حسابها لزوماً به اینجا نخواهد انجامید که تعداد بیشتری از مخاطبان نسخه چاپی آن روزنامه را بخرند.
از آن سو، مخاطب ایرانی چندان هم مایل نیست که بابت محتوای دیجیتال پول خرج کند؛ بنابراین فعالیت رسانههای سنتی در فضاهای جدید ارتباطی و استفاده آنها از ابزارهای نوین ارتباطات تاکنون بهرهوری مناسبی برای آنها نداشته است که بتواند کاهش فروش رسانهها را در درگاههای سنتیشان جبران کند. اینجاست که تجویز دوم برای رسانهها پیش کشیده میشود؛ یعنی تغییر مدل کسبوکار.
متخصصان رسانهای گاهی میگویند که مدل کسبوکار رسانههای سنتی باید تغییر کند؛ بهعبارت دیگر باید روشهای جدید درآمدزایی و تأمین بودجه برای رسانهها پیدا کرد. رسانهها بهطور سنتی ۲نوع محصول را میفروختهاند: محتوای خود را به مخاطبان میفروختهاند و دسترسی به مخاطبان را به آگهیدهندگان. همیشه نیز براساس اصول حرفهای و اخلاق حرفهای روزنامهنگاری، این دو بازار از یکدیگر تا حد امکان متمایز و تفکیکشده بوده است و یکی از نمادهایش تفکیک آگهیها از محتوای تحریریهای رسانههاست. در این میان، رسانههایی نیز بودهاند که دخلوخرجشان فقط به فروش مستقیم و آگهی بستگی نداشته، بلکه برای تأمین بودجه، حامیان مالی داشتهاند.
در ایران، رادیو و تلویزیون و تقریباً همه خبرگزاریها و نیز تعداد قابلتوجهی از مطبوعات وابسته به نهادهای دولتی و عمومی بودهاند و فقط بخشی از تأمین مالی آنها به فروش وابسته بوده است. اما در سالهای اخیر، تعداد زیادی وبسایت خبری و حساب کاربری خبری در رسانههای اجتماعی و کانالهای خبری در پیامرسانها و همچنین تلویزیونهای اینترنتی خصوصی وارد بازار رسانههای حرفهای کشور شدهاند. برای این رسانههای جدید، با اینکه تعدادی از آنها نیز حامی مالی دولتی و شرکتی دارند، دخلوخرج و فروش اهمیتی بیشتر از رسانههای سنتی ما پیدا میکند. بهعلاوه، با انقباض بودجههای عمومی و الزام نهادهای دولتی به درآمدزایی هرچه بیشتر، رسانههای وابسته به نهادهای دولتی و عمومی هم وادار شدهاند فروش و درآمد را جدیتر بگیرند.
فشارهای اقتصادی بر رسانههای خصوصی و حتی دولتی آنها را به تلاش برای تغییر مدل کسبوکارشان واداشته است و در شرایط فعلی ایران، کسبوکارهای استارتآپی یکی از الگوهای کسبوکار رسانهها شده است. بهعبارت دیگر، رسانههای تازهتأسیس تلاش میکنند خود را در قالب یک استارتآپ ببینند و با مدلهای استارتآپی کار خود را پیش ببرند و رسانههای قدیمی نیز گوشهچشمی الهامگیرنده به این مدل دارند.
در استارتآپها، فرهنگ کارآفرینی و ریسکپذیری بالا و نوآوری دائمی و رشد سریع و چابکی نیروی کار غالب است و باید دید که آیا رسانههای جدید ما در بستر فرهنگی ایران میتوانند با این مختصات، کار حرفهای را پیش ببرند. میشود گفت که هر رسانهای، چه جدید و چه سنتی باید حدی از نوآوری و ریسکپذیری را داشته باشد و فرهنگ استارتآپی میتواند برای آنها مفید باشد، اما با این حال، در عرصه فعالیتهای روزنامهنگارانه باید با احتیاط و مراقبت با آن مواجه شد.
وقتی از فرهنگ استارتآپی در کار رسانه صحبت میکنیم، باید این خطر را درنظر بگیریم که امکان دارد در رسانههایی با این فرهنگ، تجارت دست بالا را پیدا کند و سودآوری و کسبوکار در بسیاری از مواقع بر اصول حرفهای روزنامهنگاری سایه اندازد. کسی که مدیر یک استارتآپ است تمام هموغم خود را بر این گذاشته است که شرکتش بیشترین سود و درآمد را داشته باشد، اما فعالیت حرفهای یک رسانه در کشوری درحالتوسعه مثل ایران بیش از اینکه سودآوری محض باشد، تلاشی است برای گامبرداشتن در جهت منافع مردم و انتقاد از کاستیهای کشور و روشنگری و افشای نادرستیها. اینها شعار نیست که سرمیدهیم، بلکه دانشکدههای روزنامهنگاری ما و کارآموزیها در رسانههای ما و کتابهای آموزشی ما و سخنان استادان روزنامهنگاری ما همه در همین جهت بوده است. مسلط شدن فرهنگ استارتآپی در رسانههای ایران این خطر را بههمراه خواهد داشت که در یک رسانه، سردبیر نقش مدیرعامل شرکت را بازی کند و نقطه تمرکزش نه آگاهیرسانی به مخاطبان، بلکه تلاش برای بیشترین فروش محتوا بهقصد بالاترین سودآوری باشد.
طبیعی است که همین حالا هم سردبیران به فروش بیشتر فکر میکنند، اما اصول و اخلاق حرفهای روزنامهنگاری آنها را محدود میسازد و مانع میشود که برای فروش بیشتر خط قرمزهای جاافتاده روزنامهنگاری را کنار بگذارند. فرض کنید که رسانهای برای کسب درآمد بیشتر و افزایش گردش مالی و ارزش اقتصادی خود، بهسوی خبرهای جنجالی برود و در بزنگاهها شایعات جذاب برای مردم منتشر و آگهیها را در قالب محتواهایی تحریریهای به مخاطب عرضه کند یا تبلیغکننده تمام محصولات حامی مالی خود باشد.
شاید این کارها برای افزایش درآمد و سودآوری یک شرکت لازم باشد، اما برای یک رسانه نه. باید توجه داشت که رسانه یک شرکت نیست، با اینکه همواره باید به دخلوخرجهای خود توجه داشته باشد تا ورشکسته نشود.
اما با این حال، نباید از تجربههای جدید ترسید. نوآوری و تلاش برای ایجاد عرصههای تازه از ویژگیهای فرهنگ استارتآپی است که میتواند برای رسانههای ایران بسیار مفید باشد؛ خاصه از این لحاظ که رسانههای ما هم بیش از اندازه در سنتهای خود ماندهاند و روزنامهنگارانمان زحمت چندانی برای بهروز شدن بهخود نمیدهند. از سوی دیگر، باید نظام سیاسی نیز رابطه خود را با نظام رسانهای بازتعریف کند و محدودیتهای زیادی که اکنون گریبانگیر رسانههاست، برداشته شود. اگر رسانهها همچنان محدودیتهای کنونی را داشته باشند، فرهنگ استارتآپی نیز نخواهد توانست آنها را در مسیری حرفهای نجات دهد. اما اگر آزادی رسانه با مراقبت از فرهنگ حرفهای روزنامهنگاری در مدلهای استارتآپی همراه شود، میتواند موجب رونق اقتصادی رسانهها و استحکام آنها شود. هر کشوری برای توسعه و پیشرفت نیاز به رسانههای مقتدر و مؤثر و روزنامهنگاری حرفهای دارد و ایران هم میتواند با پیروی از این ابزار به جایگاه مطلوب دست پیدا کند.