وی که متأسفانه در جایگاه معاونت رئیسجمهوری و ریاست سازمان میراث فرهنگی قرار گرفته است، چهارمینبار است که عمل خلاف اصول انقلاب اسلامی مرتکب میشود و متأسفانه از سوی رئیسجمهوری نیز کوچکترین عکسالعملی نشان داده نشده است.
بار اول، وی لزوم پوشش اسلامی را زیر سؤال برد، بار دوم در مجلسی که در ترکیه شاهد رقص بانوان بود و بهعنوان نماینده جمهوری اسلامی ایران واکنشی از خود نشان نداد، بار سوم از دوستی با مردم اشغالگر اسرائیل سخن راند و بار چهارم همان جمله را بر زبان راند و گفت نهتنها آنرا اصلاح نمیکنم بلکه هزار بار دیگر نیز آنرا تکرار میکنم و به مبانی این فکر خود مبنی بر انساندوستی بهطور مطلق اشاره کرد که به آن خواهیم پرداخت.
جسارت وی در انجام اینگونه اعمال و اظهار اینگونه سخنان حاکی از آن است که از حمایت بیدریغ رئیسجمهوری برخوردار است؛ چنانکه چند ساعت پس از اظهارات مشایی مبنی بر دوستی با مردم اسرائیل، آقای احمدینژاد نیز در دیدار با سفرا تلویحا سخنان او را تأیید کرد و گفت «مردم اسرائیل، بدبخت و بیچارههایی هستند که به آن سرزمین کوچ داده شدهاند و از داشتن امنیت و آرامش مأیوس و از رژیم صهیونیستی ناراضیاند و باید آنها را نجات بدهیم.»
این اظهارات نشان میدهد که «خانه از پایبست ویران است.» معلوم نیست چرا «این بدبخت و بیچارهها» هر 3 ماه یکبار آموزش نظامی میبینند و همواره آماده جنگ با فلسطینیهای مظلوم هستند و هرگاه حکومتشان بخواهد سازشی با فلسطینیها انجام دهد فریادشان بلند میشود و شدیدا اعتراض میکنند.
این «بدبخت و بیچارهها» کسانی هستند که با علم به اینکه فلسطین توسط همکیشانشان اشغال شده و براساس آرمان «کشور بزرگ یهود از نیل تا فرات» به آن سرزمین گام نهادهاند و بسیاری از آنها چندین فلسطینی را به خاک و خون کشیده و خانههایشان را بر سرشان خراب و مجاهدان مسلمان فلسطینی را ترور کردهاند، آیا ملت ایران چنین مردم اشغالگر و ظالمی را دوست دارد؟
اساسا آیا اینها جدا از رژیم صهیونیستی هستند و رژیم صهیونیستی بدون این مهاجران اروپایی، آفریقایی، آسیایی و آمریکایی معنی دارد؟ آیا این مردم مهاجر، اسلام را بزرگترین دشمن خود نمیدانند و توجه ندارند که به قلب دنیای اسلام آمدهاند تا آنرا از درون مختل کنند؟
آقای مشایی، همچنین گفته است: «ما مردم آمریکا را از برترین ملتهای دنیا میدانیم.»از ایشان سؤال میکنیم آیا همین مردم آمریکا نیستند که 2 کشور اسلامی افغانستان و عراق را بهنام توسعه آزادی و دمکراسی و درواقع برای غارت منابع آنها خصوصا نفت عراق و برای حمایت از اسرائیل اشغال کردهاند و بیش از یک میلیون نفر از مردم مسلمان را به قتل رساندهاند؟
سخنان معاون رئیسجمهوری جز اینکه بگوییم علامت و سیگنالی است به آمریکا و اسرائیل برای آنکه آنها در جای دیگری کوتاه بیایند، قابل توجیه نیست.
جالب است که آقای مشایی برای سخنان خود فلسفهسازی هم کرده است. وی به دین انسانیت اگوست کنت بازگشت کرده و دم از انسانگرایی زده است که ما همه انسانها، حتی مردم اسرائیل را دوست داریم؛ غافل از اینکه مراد از انسان، انسان زیستشناسی نیست که هرکس که یک سر و دو گوش داشت و راست اندام بود، او انسان است و باید او را دوست داشت.
انسان از منهای بینهایت تا بهاضافه بینهایت تنوع دارد و به تعبیر ملاصدرا به تعداد افراد انسان، انواع انسان وجود دارد؛ برخلاف سایر حیوانات که هرکدام یک نوع بیشتر نیستند.
مطابق نظر آقای مشایی تفاوتی میان صدام و سیدحسن نصرالله و اولمرت وجود ندارد چون همه اینها انسان زیستشناسی هستند. بطلان این نظریه کاملا هویداست.
اگر این نظریه درست باشد، اساسا حق و باطل و مبارزه اهل حق و اهل باطل معنی نخواهد شد؛ درحالیکه از نظر اسلام، پیکر اسلامی از پیکر غیراسلامی جداست و روابط میان اعضای پیکر اسلامی با یکدیگر با روابط این اعضا با پیکر غیراسلامی کاملا متفاوت است، لذا در اسلام سخن از تولی و تبری است، دوست داشتن مؤمنان و دشمن داشتن کافران؛
حتی به تعبیر استاد مطهری، این تعبیر سعدی که «بنیآدم اعضای یک پیکرند» تعبیر دقیقی نیست و مخالف تعبیر پیامبر اسلام است که میفرماید مؤمنان اعضای یک پیکرند.
مشایی میگوید: «دوره آنکه کسی بخواهد دینی را بر دنیا حاکم کند، گذشته است. هر منطقی که به خطکشی بین انسانها بینجامد، منطقی است که در دنیا خریدار ندارد.» متأسفانه همه اینها برخلاف تعلیمات اسلام است.
آیا شما داعیه جهانی اسلام را قبول ندارید؟ آیا امام زمان میآید تا اسلام را بر جهان حاکم کند یا دین انسانیت اگوست کنت را؟ اسلام کاملا به خطکشی میان مسلمان و کافر قائل است و روابط مسلمان با مسلمان با روابط مسلمان با کافر کاملا متفاوت است.
بله، فرق است میان محبت و شفقت. ما به مؤمنان محبت داریم و به کافران شفقت؛ یعنی نسبت به کافران دوستی و محبت نداریم اما دلسوز آنها هستیم و آرزو داریم که آنها نیز با ورود به صراط مستقیم اسلام، سعادت دنیا و آخرت را کسب کنند.
به هر حال، مایه تأسف است که آقای مشایی با چنین افکاری در جایگاه معاونت رئیسجمهوری و ریاست سازمان میراث فرهنگی قرار گرفته است. کمترین مجازات وی بهخاطر گفتارها و کردارهای غلط پیدرپی او، عزل از این سمت است.
اینجاست که اصولگرایی رئیسجمهوری نیز در معرض آزمایش قرار میگیرد که آیا کفه تعهد به اصول و معیارهای اسلامی میچربد یا کفه دوستی و رفاقت و احیانا رابطه سببی؟!
* نماینده تهران