تاریخ انتشار: ۳۰ مرداد ۱۳۸۷ - ۰۸:۳۴

مسعود خوشنودزاده: الهی هب لی قَلباً یدنیه منک شوقـُهُ ولساناً یرفع ُالیک صدقـُه ونظراً یقـَربُهُ منک حَقـُه الهی به من قلبی عطا فرما که شوقش او را به تو نزدیک گرداند و زبانی که صدقش به سوی تو بالا آید و نظری که حقش موجب قرب درگاهت گردد.

در این فراز از مناجات، سالک ازحق 3 چیز طلب می‌کند؛ قلب مشتاق، زبان صادق که مکنونات قلب را بیان کند و نظر ویژه حق به عبد.  سالک درمسیرخویش باید قلب سلیم وعاری ازتعینات داشته باشدتا انوار ربوبی به آن بتابد و او را هدایت نماید.حقیقت قلب درموطن اصلی خویش شاهد وجه حق است و غرق در ابتهاج و سرور. انسان پس از تنزل از عالم امر و دورگشتن از وطن خویش گرفتار فراق است و خواهان وصال.

در اینجا عبد سالک از خداوند می‌خواهد او را یاری نماید تا قلبی سرشار از عشق و حب به حق به او عطا کند؛ قلبی مشتاق و عاشق حق که درطلب و طاعت و ذکر دائم باشد و او را مشمول نظر ویژه خویش نماید تا دوباره به موطن اصلی خویش باز گردد. ذکردائم در این مقام اعظم ارکان ریاضت وسلوک است. این است که سالک فقط او را می‌بیند و درباطن همیشه به یاد  حق است و مجالس و موانس دوست که « الذکر مجالسه المحبوب» و این ذکر باعث اطمینان و آرامش قلب است.درادامه ودرفراز‌های پایانی نیز سالک عاشق مترنم است که:
الهی هَب لی کمالَ الانقطاع  اِلیک واَنرابصارَقـُلوبِنا بضیاءِنـَظـَرها اِلیک حَتی تـَخرِقَ ابصارُالقـُلوب حُجُبَ النورِفـَتَصـِلَ الی مَعدن العَظمه و تصیر ارواحُنا مَعلقـَه ً  بِعِز قـُدسِک...

این فراز بلند ازعالی‌ترین وعمیق‌ترین فقرات مناجات است.هرچه به انتهای مناجات نزدیک می‌شویم شوروشوق وعشق هیمان بالا می‌رود چنان که لحن دعا آنقدر گرم و شیدایی می‌شود که هرخواننده‌ای با اندکی توجه به آن جذب می‌شود. سالک دراین مقام از حضرت حق می‌خواهد که توحید صمدی به اوعطا کند. به عبارت دیگرسالک از حق می‌خواهد که انقطاع کامل از ما سوی‌الله را روزی اوکند تا انوارعزو جمال حق و حجب نورانی را بدرد.

در توضیح این مطلب باید گفت سالک در مسیرخود گام به گام حرکت کرده و پرده‌های غفلت و جهل را کنارزده و با شوق و عشق پیش آمده و اکنون خواهان به آغوش گرفتن محبوب است.پس سالک دراینجا ازخداوند می‌خواهد حجب نورانی را از بین ببرد تا او را به اصل خویش که مظهراتم اسماء و صفات بودن است برساند.باید دانست که تشخیص مظهرازظاهربسیار مشکل است و بسیاری ازسالکان دراین مرتبه است که خطا می‌کنند ومظاهرحق راخودحق می‌انگارند که ازنقصان سلوک است وتا لطف حق ازمجرای حضرات معصومین صلواه‌الله علیهم اجمعین شامل حال سالکان نشود به مقصد رسیدن و تشخیص مظهراز ظاهروجلوات از حق محال است. به عبارت دیگراین مظاهرحق حجب نورانی بین حق وعبد است اما حجاب بودن آنها بسیار رقیق وظریف است و تشخیص آنها بسیارمشکل؛ به نحوی که گاه سالک به لغزش افتاده و با دیدن این حجب عزو جمال وجلال می‌انگارد که به مقصد رسیده است.

این فراز مناجات به سالک می‌آموزد که ازحق بخواهد او را از لغزش نگاه دارد وکمال انقطاع را به او عطا کند به نحوی که به مظاهر وجه حق نیزدل نبندد و دل از آنها بریده وبه حق گره زند. نکته لطیفی که اهل باطن به آن اشاره کرده‌اند این است که خرق حجب نوری با انصراف ازآنها ممکن است یعنی وقتی سالک با عنایات حق ودستگیری‌های او از مجرای حضرات معصومین صلواه‌الله علیهم اجمعین پی به حجاب وجلوه ومجالی وجه بودن آنها می‌برد باید همت بلند دارد وبه شوق کوی دوست چشم از مناظرعالی راه ببندد. وقتی سالک از این حجب یکی پس ازدیگری در مراتب طولی انصراف پیداکرد فنا در ذات و بقا پس از آن نصیب سالک می‌شود.
(فـَتَصـِلَ الی مَعدن العَظمه و تصیر ارواحُنا مَعلقـَه ً بِعِز قـُدسِک)