طوبا ویسه در بخش «چرخ اول» ضمیمه دوچرخه روزنامه همشهری نوشت:
اول: پلاستیکها بد چیزی هستند در جهان؛ آنها قاتل لاکپشتها، نهنگها و پرندگاناند. آنها خردشده و ریز در طبیعت میمانند و خاک، آب، هوا و گیاهان را آلوده میکنند. در ایران از ۳۱ تا ۱۲ تیر «هفتهی بدون پلاستیک» است.
آنها نادانسته وارد بدن ما میشوند و ایجاد سرطان میکنند. بنابراین یادمان باشد برای نجات خودمان، لاکپشتها، ماهیها، نهنگها، پرندگان و چرندگانی که لابهلای علفها پلاستیک نوشجان میکنند، پلاستیک کمتر استفاده کنیم و این موضوع را به بزرگترها بگویید؛ بعضیوقتها آنها فراموشکار میشوند.
دوم: راستی اینروزها چهکار میکنید؟ یکی از شما به من گفت که شبها با مادرش کارتبازی میکند. از همان کارتهای قدیمی که مادرش وقتی بچه بود، با برادرهایش بازی میکرد. همانها که عکس کشتی و ماشین و قطار دارد و رنگش زرد است.
گفت مادرش دلش برای بازی و نوجوانی تنگ شده بوده و رفتهاند و از این کارتها گرفته و کمی چشمهای خود را از رایانه، تبلت و تلفنهمراه دور میکنند. گفت بعضیروزها هم با اسمفامیل بازی میکنند و خود را با «ظ» به چالش میکشند.
راستی کی میتواند با«ظ» نام میوهای را بنویسد؟ همچنین او گفت: «در این روزهای کرونایی با برادرم مچ میاندازیم. اولها همیشه بازنده میشدم، اما حالا خیلی وقت است مساوی میشوم. شبها هم یک ساعتی ورزش میکنیم... خلاصه تابستان در خانه با تفریحات متنوع میگذرد.»
ما هم گفتیم خوشبهحال شما و تابستان.
سوم: یکبار با مادرم دربارهی یکی از داستانهای«برادران گریم» حرف زدیم؛ افسانهی«هفت کلاغ». قصهاش این جور است که پدر و مادری هفت پسر داشتند و دلشان دختر میخواست. خدا به آنها دختری داد؛ اما بسیار ضعیف و بیمار. یکبار پدر خواست که پسرها بروند و آب بیاورند، اما دیر کردند. گویا ظرف آب را به آب داده بودند. او دلخور شد و آرزو کرد که پسرها که او را حرص داده بودند، به کلاغ تبدیل شوند و از قضا آرزویش برآورده شد و یکهو آسمان با صدای پر کلاغها پر شد.
مادرم هروقت از دست من و برادرم عصبانی میشود، از آن آرزوهای برادران گریمی میکند که ای جز جگرزدهها! امیدوارم تبدیل به کلاغ شوید؛ اما جالب اینکه تازگیها کتابی خواندهام بهنام «افسانهای تاریک و شوم» که«ادم گیدویتز» نوشته و نشرپرتقال آن را منتشر کرده است.
در این کتاب نویسنده با افسانهها شوخی و چند افسانه را با هم قاتیپاتی میکند. مثلاً در همین کتاب، «هانسل و گرتل» و افسانههای دیگر برادران گریم از جمله هفتکلاغ دستکاری شدهاند.
در این داستان پدر آرزو میکند که پسرهای سر به هوایش تبدیل به پرستو شوند و واقعاً هم تبدیل میشوند! شما چه؟ در خانه که هستید کاری میکنید که بزرگترها کلافه شوند؟ آنقدر که آرزو کنند شما تبدیل به کلاغ یا پرستوی مهاجر یا بزمجه شوید؟!