همشهری- بهرام امیراحمدیان- استاد دانشگاه و تحلیلگر مسائل اوراسیا: طالبان یک جنبش نظامی بوده که در ادامه مسیر حیات خود، وجهه سیاسی هم پیدا کرده است. طی سالهای اخیر، هر زمان بحث مذاکرات صلح افغانستان پیش آمده، یکی از محورهای اصلی این بوده که طالبان باید برای سهیم شدن در قدرت، سلاح خود را زمین بگذارد، حزب سیاسی تشکیل دهد و از طریق روند سیاسی با شرکت در انتخابات، وارد قدرت شود. در چارچوب این ایده، این مردم هستند که طالبان را انتخاب میکنند. اما مسئله این است که در قاموس طالبان، مردم نقشی ندارند.
طالبان خود را یک جنبش اسلامی معرفی میکند که بهدنبال تشکیل امارت اسلامی در افغانستان است. در اسلام قاعده نفی ضرر یکی از قواعد مشهور فقی است که میگوید: «لاضرر و لاضرار». این قاعده برگرفته از حدیثی از پیامبر(ص) است و ضرر رساندن به دیگری را ممنوع میکند. آنچه طالبان انجام میدهد جز ضرر رساندن به همنوع و همکیش خود نیست. آنهایی که در جریان حملات طالبان کشته میشوند، مسلمانان هستند. آنچه این گروه به نام اسلام انجام میدهد، هیچ نسبتی با آموزههای اسلامی ندارد.
طالبان از ۲ مسیر عمده تغذیه میشود. یکی از بیرون مرزهای افغانستان؛ جریانهایی گروه طالبان را حمایت کرده و سلاح و مهمات مورد نیاز نیروهای آن را تامین میکنند. دیگری از داخل افغانستان؛ مهمترین منبع درآمد طالبان، از طریق تجارت مواد مخدر است. باید به واقعگرایی رو آورد و پذیرفت که این دولتها هستند که میتوانند طالبان را مهار کنند. چرا که دولتها همچنان قدرت اصلی را در جهان در دست دارند.
کشورهای همسایه افغانستان بهطور خاص و کشورهای اسلامی بهطور عام وظیفه دارند با استفاده از ابزارهایی که در اختیار دارند، این گروه را مهار کنند. در مرحله اول، دولتها میتوانند مسیرهای اصلی تغذیه طالبان را مسدود کنند. آنها میتوانند مانع رسیدن پول و سلاح بهدست طالبان شوند. در عین حال، درصورتی که طالبان تجارت پرسود خود از فروش موادمخدر را از دست بدهد، بخش مهمی از منبع درآمد خود را از دست داده است. اما فراتر از اینها، مهمترین ابزار موجود در دست دولتها، ابزار دیپلماتیک است. مسئله به رسمیت شناختن طالبان اکنون مسئله مهمی است که مورد توجه رهبران این گروه نیز قرار دارد. طالبان میداند که در دنیای امروز، بدون «شناسایی» از سوی دولتهای دیگر و بهخصوص کشورهای همسایه افغانستان، نمیتواند به قدرت دست پیدا کند. به همین دلیل است که طی روزهای اخیر، هیأتهای مختلف به نمایندگی از طالبان عازم کشورهای همسایه افغانستان و همچنین پایتختهای هند و روسیه شدهاند.
افغانستان کشوری محصور در خشکی است و بدون عبور از قلمرو سرزمینهای همسایه نمیتواند با جهان خارج در ارتباط باشد. بنابراین طالبان نیازمند شناسایی بینالمللی است. اما آنچه از سوی این گروه دنبال میشود، تقویتکننده تروریسم و تجارت موادمخدر است که هیچیک در هنجارهای بینالمللی پذیرفته شده نیست. اکنون افغانستان در شرایط حساس و حیاتی به سر میبرد و وقت عمل کردن دولتها رسیده است. دولتها باید اعلام کنند که اگر طالبان بخواهد به زور قدرت را در دست بگیرد و دولت موجود، یعنی جمهوری اسلامی افغانستان، را ساقط کند، مورد شناسایی قرار نمیگیرد. این اقدام میتواند با پیشقدم شدن کشورهای همسایه افغانستان آغاز شود. ترس از انزوا، میتواند طالبان را مهار کند و مانع ادامه حملات این گروه به شهرها و روستاهای افغانستان شود که جز کشتار مردم بیگناه، نتیجه دیگری ندارد.
همه کشورهای همسایه افغانستان به جز چین، عضو سازمان کنفرانس اسلامی هستند. این کشورها میتوانند با ایجاد سازوکاری مثل سازمان امنیت و همکاری اروپا(OSCE)، نقش تاریخی خود را برای حل بحران افغانستان ایفا کنند. در چارچوب مدل این سازمان، میتوان ۳ اقدام اساسی انجام داد:
۱- کمک به دولت افغانستان برای ایستادگی در برابر طالبان
۲- برقراری آتشبس
۳- تشکیل یک نیروی نظامی حائل، متشکل از سربازان کشورهای اسلامی بین ۲ طرف
دیگر کشورهای اسلامی که هممرز با افغانستان نیستند نیز میتوانند در چارچوب سازوکار جدید، برای پایان دادن به جنگ خانمانسوز در افغانستان وارد شوند. این سازوکار میتواند همچون سازمان امنیت و همکاری اروپا حول مسائل امنیتی فعالیت کند و صرفا در مواقع لزوم تشکیل جلسه دهد. بدون شک ۴کشور بزرگ اسلامی یعنی ایران، عربستان، مصر و ترکیه میتوانند با کنار گذاشتن اختلافات خود- دستکم بهطور موقت - برای حل بحران برادران و خواهران دینی خود در افغانستان، وارد عمل شوند. این کشورها باید بلافاصله برای تشکیل نشست اضطراری سازمان کنفرانس اسلامی درخواست دهند. این اقدام، میتواند جهان اسلام را که متفرقتر از همیشه است، برای حل مسئله افغانستان متحد کند. فراموش نکنیم که جهان در آینده شاهد بحرانهای متعدد خواهد بود و جهان اسلام نیازمند یک ساختار تازه برای عبور از این بحرانهاست.
سازمان کنفرانس اسلامی هیچگاه نتوانسته بهعنوان یک سازمان مؤثر در عرصه سیاست بینالملل رفتار کند. چنین راهکاری میتواند فرصتی مناسب برای پوستاندازی سازمان کنفرانس اسلامی در اختیار این سازمان قرار دهد. چین و روسیه نیز بهعنوان ۲ عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل بدون شک از این ایده حمایت خواهند کرد؛ چرا که بحرانیتر شدن اوضاع در افغانستان بدون شک دامن این ۲کشور را هم خواهد گرفت.
پاکستان و آینده افغانستان
در میان کشورهای همسایه افغانستان، پاکستان شاید کلیدیترین نقش را در تعیین آینده افغانستان داشته باشد. اسلامآباد باید بداند که آینده پاکستان به آینده افغانستان گره خورده است. اگر طالبان بار دیگر در افغانستان به قدرت برسد، پاکستان رنگ آرامش را نخواهد دید. طالبان پس از تشکیل حکومت به سمت تعیین تکلیف «خط دیورند» خواهد رفت؛ خطی که پشتونستان را به ۲ قسمت تقسیم کرده است. بیشتر پشتونها با تقسیماتی که در قرن نوزدهم از سوی حکومت افغانستان و هند بریتانیایی انجام شد، در آنسوی مرز افغانستان و در خاک پاکستان جای گرفتند. طالبان پس از تشکیل حکومت در افغانستان، به سمت مطالبه پشتونستان از پاکستان خواهد رفت. این آتش دامن پاکستان را نیز خواهد گرفت.
افغانستان و آینده منطقه
رها کردن افغانستان، آتشی به پا میکند که کل منطقه را دربرخواهد گرفت. خروج ناگهانی نیروهای خارجی بدون شک افغانستان را با بحرانی تازه روبهرو خواهد کرد و این کشور را در آستانه جنگ داخلی قرار خواهد داد؛ مگر آنکه کشورهای همسایه افغانستان و کشورهای اسلامی فرصت را غنیمت شمرده و راهکاری برای عبور از این بحران پیدا کنند. باید بپذیریم که طالبان یک جریان ارتجاعی است؛ تفکیکی به اسم طالبان خوب و طالبان بد وجود ندارد. طالبان وقتی به قدرت برسد، هرگز به وعدههایی که امروز میدهد عمل نخواهد کرد. دولتهای اسلامی و دولتهای منطقه باید برای حل بحران افغانستان، امروز دست به اقدام بزنند. بحران افغانستان یک بحران فزاینده است؛ پیش از آنکه به حد انفجار برسد، دولتها باید اقدام کنند.