در این بخش نامه‌ای از یک نوجوان را می‌خوانید که مشکلش را با «دوچرخه» مطرح کرده و در ادامه ، پاسخ دکتر فاطمه قاسم‌زاده، مشاور و روان‌شناس را به او.

نامه نوجوان:

   سلام! یک دختر درمانده از تهران با شما حرف می‌زند!

   من دختری 17ساله هستم که در یک خانواده 6 نفره زندگی می‌کنم و بعد از 3برادر بزرگ‌تر، آخرین فرزند این خانواده پر جمعیت هستم. مادرم همیشه فکر می‌کند که من باید همه چیز را به او بگویم، اما من توان این کار را ندارم؛ چون طاقت دعوا و دادوبیداد بعدش را ندارم . مادرم  مرا درک نمی‌کند و حتی در نبود من تمام وسایلم را می‌گردد و اگر اعتراض بکنم، می‌‌گوید من مادرت هستم و باید همه چیز را بدانم.

حتی دفتر خاطرات مرا می‌خواند و اصلاً درک نمی‌کند که من دوست دارم  برای خودم  یک دنیای خصوصی داشته باشم. در  خانواده‌ام از محبت بی‌بهره‌ام. برادرانم  همیشه  مرا مسخره می‌کنند.

 تمام اینها باعث می شودکه نتوانم با محبت با آنها برخورد کنم، بنابراین در نظر آنها دختر فوق‌العاده بداخلاقی هستم.  اصلاً در خانه آزادی ندارم و همیشه و همیشه پدرم با بیرون رفتن من مخالفت می‌کند. به نظر او  من قابل اعتماد نیستم.

 حتی استفاده از  اینترنت  هم برای من ممنوع است! برادر بزرگم، که 9 سال از من بزرگ‌تر است، همیشه پیش پدرم از من  شکایت می‌کند و   می‌دانم او به بابایم سفارش می‌کند که حتی از خانه بیرون نروم!

   برادر بزرگم عادت دارد  به اصطلاح خودش مچم را بگیرد،البته تا حالا   موفق نشده، چون  کار بدی نمی‌کنم. گاهی بی‌خبر در اتاقم‌ را باز می‌کند تا ببیند چه کار می‌کنم!

   هیچ کس در این خانه دوستم ندارد.خودشان همیشه به من می‌گویند که  ما تو را نمی‌خواستیم، تو زیادی هستی.

   کمکم کنید!

   درمانده تنها

   پاسخ مشاور:

   زندگی با مشکل همراه است

   دختر عزیزم، سلام!

   اسمی را که برای خودت انتخاب کرده‌ای، مخصوصاً ننوشتم، چون نام‌ها، احساس‌های مختلفی را در انسان برمی‌انگیزند که می‌تواند مثبت یا منفی باشد. تو دختر توانمندی هستی که از سلامت برخورداری، مدرسه می‌روی و درس می‌خوانی، خانواده‌ای داری که مانند بسیاری از نوجوانان، کمتر یا بیشتر، با آن مشکل داری و این توانایی را داری که مشکلات خود را مشخص کنی، توضیح دهی و آن را برای جایی که ممکن است بتوانند به تو کمک کنند، بفرستی. بنابراین خودت را دست‌‌کم نگیر، آرامشت را حفظ کن و از توانایی‌هایت برای حل مشکلاتت استفاده کن؛ اینها نصیحت نیست واقعیت است، اما مشکلاتی که در نامه‌ات نوشته بودی، بیشتر مربوط به خانواده‌ات بود:

   * تبعیض بین دختر و پسر در خانواده، احساس کمبود محبت از طرف پدر و مادر، بدبینی پدر و پرتوقعی مادر، نبود رابطه نزدیک و صمیمانه با پدر و مادر (برخوردهای تحکم‌آمیز)،نبود رابطه مناسب با برادر (توهین، تمسخر و...)، اعمال محدودیت زیاد از طرف خانواده برای تو، اینها مشکلاتی بود که در نامه‌ات مطرح کرده بودی و سبب شده که تو دچار اضطراب، ناامیدی و بیزاری از زندگی شوی.

   اما در مقابل این مشکلات چه باید کرد؟

   * باید بپذیری که زندگی با مشکل همراه است؛ هیچ فردی نیست که مشکل نداشته باشد.شاید هم زندگی بدون مشکل، زیاد جالب نباشد.  وجود مشکل بین فرزندان و والدین، بخصوص در سن نوجوانی، تا حدی طبیعی است، زیرا بچه‌ها و پدر و مادرها به دو نسل متفاوت با نگرش‌ها و باورهای مختلف، تعلق دارند.

   مفهوم آزادی برای تو و پدر و مادرت یک‌سان نیست، بنابراین کارهایی را که حق خودت می‌دانی، برای آنها معنای دیگری دارد. اگر می‌خواهی این تفاوت‌ها کم شود و به هم نزدیک‌تر شوید، تنها راه، احترام به عقیده و ارزش‌های آنها و گفت‌وگو درباره نیازها و خواست‌های منطقی خودت است تا بتوانی با توافق دوجانبه برخی از خواست‌های خود را عملی کنی.

   * باید بدانی که پدر و مادرها هم گاهی اشتباه می‌کنند. ممکن است به علت خستگی و فشارهای زندگی، رفتار ملایمی نداشته باشند و با عصبانیت با فرزندان خود برخورد کنند. ممکن است در نشان دادن محبت خود ناتوان باشند، اما مطمئن باش که دوستت دارند، منتهی به روش خود. گفتی که مادرت ناراحتی اعصاب دارد، بنابراین بهانه می‌گیرد و دعوا می‌کند. باید به او کمک کنی تا آرامش خود را حفظ کند.

   - هرگز در زندگی مقابله به مثل نکن. مقابله به مثل یعنی این که هر کاری دیگران با تو می‌کنند، تو هم همان‌طور رفتار کنی. اگر پدر و مادر به تو محبت نمی‌کنند، تو به آنها محبت کن. اگر برادرت با تو رفتار محبت‌آمیزی ندارد، تو با او مهربان باش. این راه‌ها را آزمایش کن، تجربه کن، حتماً بهتر از بداخلاقی است که تو در مقابل رفتارهای آنان از خود نشان می‌دهی.

   - درباره تبعیض بین دختر و پسر، متاسفانه یک مشکل فرهنگی و اجتماعی است که در بسیاری از خانواده‌ها و حتی در سطح جامعه، وجود دارد. این مشکلات فرهنگی را باید با آموزش و دادن آگاهی، کاهش داد و یک شبه از بین نمی‌رود.می‌دانم تحمل تبعیض دشوار است، اما تو با انجام کارهای مثبت و رفتارهای مناسب بهتر می‌توانی آن را کم کنی تا با اعتراض و ناراحتی.

   - نوشته بودی که پدر و مادرت به تو اعتماد ندارند و این باعث می‌شود که تو را بیش از حد محدود کنند. آیا کاری انجام داد‌ه‌ای که نسبت به تو بی‌اعتماد شده‌اند؟

   شاید چون با آنها ارتباط کمتری داری و نزدیک نیستی، نمی‌دانند که چه می‌کنی و کجا می‌روی و یا از کامپیوتر، چه استفاده‌هایی می‌کنی. هرقدر اطلاع‌رسانی نوجوانان به خانواده‌ها درباره کارها، برنامه‌ها، خواست‌ها، دوستان و... بیشتر باشد، انعطاف‌پذیری والدین نیز بیشتر می‌شود، چون بین پنهان‌کاری و انعطاف‌پذیری ارتباط معکوس وجود دارد.

   - درباره حل مشکلات، شیوه های زیادی وجود دارد که تو با برخی از آنها موافق نیستی، از جمله کمک از مشاور و گفت‌وگو با والدین. نمی‌دانم دلیل مخالفت تو چیست؟ چون چیزی ننوشته بودی، اما اینها دو راه‌حل مناسب هستند که نتیجه‌بخش‌اند.

   راه‌های دیگری نیز وجود دارد، از جمله جلب اعتماد پدر و مادر، نشان‌دادن توانمندی‌های خود در مدرسه، خانه و...، کمک به پدر و مادر در انجام برخی کارها، بیان احساس‌های مثبت خود نسبت به آنها و راه‌‌های دیگر. درباره هر راه باید فکر کنی، پیامدهای مثبت و منفی آنها را بسنجی، از روی شتاب‌زدگی و هیجان، تصمیم‌گیری نکنی. با نفی زندگی نمی‌توان مشکلات را حل کرد.وقتی به‌عنوان مشاور پای درددل پدر و مادرها می‌نشینیم، آنها هم از فرزندان خود کلی گله و شکایت دارند، بنابراین بهترین راه‌حل، گفت‌وگو و طرح مشکلات به صورت دوجانبه است تا حداقل توافق‌ها حاصل شود.

   پیشنهادی هم برای پدر و مادرها دارم که با توجه به مشکلات دوران نوجوانی، به نیازهای فرزندهای خود بیشتر توجه کنند، ارتباط بیشتر و بهتری با آنها داشته باشند، به آنها به‌طور آشکار و مشخص محبت کنندتا بهتر بتوانند یکدیگر را درک  و در حل مشکلات، همدیگر را کمک کنند.

   دکترفاطمه قاسم‌زاده، روان‌شناس و مشاور

برچسب‌ها