همشهری- سیدهزهرا عباسی - ستاره حجتی: در سرزمین افغانستان همسایه غوغاست. بهت و حیرت از اتفاقاتی که نه میدانند آخرش کجاست و نه میدانند چگونه رخ داده. در خانه همسایه تصویر مردی است که در حیاط کوچک پای قفس پرندهای که از درخت آویز شده، نشسته و زندگی را از میلههای یک قفس نگاه میکند، تصویر زنی است که قفل خانه را انداخته و فرزندانش را در آغوش کشیده. در خانه همسایه گویی وحشت امان نمیدهد. دیوارها مأمن نیستند و جانپناهی نمانده است. در خانه همسایه درد است که آدمها را از جایی که وطن میخوانند یکبار دیگر به غربتی نامعلوم کشانده است. حدیث غربت است و گویی بغض را نه در گلو که در همه وجود آدمی حبس میکند.
گاهی پدر شدیم و پسر را گریستیم
گلویش را صاف میکند. چه فایده که بغض فروخورده امان نمیدهد و در میان گفتوگو انگار اشکها سرازیر و هقهق بلند میشود. انگار۶۰ سال زندگی، سرد و گرم روزگار و جنگ برای این روزها آمادهاش نکرده است. در یکی از روستاهای سربیشه (خراسانجنوبی) در اتاق کوچکی مانده است، کیلومترها با او فاصله دارم و تنها مسیر ارتباطمان یک خط تلفن است. اهل افغانستان است و توانسته پیش از تسلط کامل طالبان بر کابل از مرز ماهیرود وارد ایران شود و در خانه آشنایانش در ایران پناه گیرد؛ «ناچار شدیم که آمدیم. پسرم را بهخاطر بیماری از دست دادهام و جان دخترانش را برداشتم و آمدم تا از آنها محافظت کنم. عروسم آنجاست. زنم آنجاست. خواهرها و برادرانم آنجا هستند.»
نمیداند از این به بعد باید چه کند؛ «کار خطرناکی است که با شما صحبت میکنم. اگر بفهمند اینجا هستیم ما را بر میگردانند. خانه و زندگیمان را گذاشتیم، خطر کردیم و با پای پیاده آمدیم، بیطیاره و وسیله دیگری. از طالبان میترسم. همه میترسند.» صالح یکی دیگر از افغانستانیهایی است که توانسته از مرز میلک عبور کند و به زهک برسد. صالح میگوید: «یک گروه ۳۰ نفره بودیم. من و یکی از دوستانمان توانستیم خودمان را به اینجا برسانیم. فکر میکنم ۲۸نفر دیگری که در گروه ما بودند حالا در مرکز پناهجویان میلک هستند و از سرنوشت کسی اطلاعی نداریم.»
به چه خشنود شویم؟ همهجا ویران است
صالح از مخالفان طالبها بوده و فعالیتهای آشکاری داشته است. فقط ۲۷ سال دارد و فکر میکند خروجش از افغانستان بهترین کار بود: «اگر میماندم نه رحمی بهخودم میشد نه خانوادهام. اگر قرار بود محکمهای هم تشکیل شود حتما برای محکوم شدن بود نه تبرئه. از زندگی با طالبها میترسم. خجالت نمیکشم بگویم میترسم. بستگان و دوستانم هم از روی محبت به ما جا و مکان دادند. آنها فکر میکنند باید میماندیم. کسی از وطن خودش، از خاک و دارایی و خانوادهاش نمیگذرد. به این سادگیها هم نیست اما ماندن به چه قیمتی؟»
دوست صالح اما نامش را نمیگوید. از چیزی میترسد که معتقد است حتی در تصور ما هم نمیگنجد. «منتظر میمانیم اوضاع کمی آرام شود و بعد به ترکیه برویم. من درس و دانشگاهم را رها کردم و آمدم. باید بروم جایی که بتوانم دوباره زندگی کنم. بعد تلاش میکنم همه خانواده و دوستانم را هم ببرم. درد بزرگی است.»
کز دست روزگار که مردانه شد غزل
در میان افغانستانیهایی که به ایران پناه جستهاند، یک دختر جوان حاضر به گفتوگو میشود. پیش از تصرف کامل ولایت نیمروز توسط طالبان با کمک عموهایش گریخته و با لباس مردانه خود را به خانه نامزدش در ایران رسانده است. قرار بود بعد از عروسی با جهازش بیاید، اما دیگر برای این حرفها دیر شده است. نام و سنش را نمیگوید، اما صدایش نشان میدهد بیش از ۲۰ سال ندارد؛ «در میان مردها جابهجا میشدم. باید از منطقهای که دیوار داشت رد میشدیم. میترسیدم کسی دختر بودنم را بفهمد. قاچاقچیان دخترها را جابهجا نمیکنند، آنها فقط مردها را مسافت کوتاهی در مرز جابهجا میکنند. مسئولیت زنها را قبول نمیکنند. حالا فکر میکنم جایم امن است، اما نگران خانوادهام هستم. نامزدم میگوید آنها را هم میآوریم، اما نمیدانم چطور؟ قرار بود برادرهایم هم بیایند، اما نیامدند. نمیدانم زندهاند؟ در مرز دستگیر شدهاند؟ خدا میداند.» اینجای گفتوگو بغض او هم میشکند. شبیه هر پناهجویی که با او صحبت میکنم. از سرنوشت نامعلومی که کشورشان دارد، میترسند.
اتفاقات آنقدر سریع رقم خورده که در خیالشان هم نمیگنجید. بد و خوبش را هم نمیدانند. با وجود سختگیریهایی که در نواحی مرزی انجام شده و حتی در شرایطی که مسئولان هیچ اظهارنظر رسمیای در اینباره نمیکنند، اما خانه بسیاری از اهالی مرزنشین به محلی برای پذیرایی موقت از این پناهجویان تبدیل شده است؛ بهویژه آنان که وابستگیهای خویشاوندی و قومیتی دارند. قائن، بجنورد، جیرفت، ورامین و بسیاری از شهرهای دیگر هم مأمن پناهجویان هستند؛ آن هم در زمانی که دولت تلاش دارد ورود پناهجویان را ساماندهی کند و شهروندان ایرانی خواهان باز شدن مرز به نفع عبور پناهجویان همسایه هستند.
کاروان رودها، حیران کوهان و کویر
یکی از افغانستانیهای ساکن جیرفت استان کرمان تأکید میکند که اغلب مهاجران افغانستانی که هماکنون غیرقانونی وارد ایران میشوند، ماندنی نیستند و به ترکیه میروند. تعداد زیادی از آنان از مرز سیستان و بلوچستان و بهصورت غیرقانونی آمدند و بقیه هم از مرزهای دیگر. او که نمیخواهد نامش منتشر شود، ادامه میدهد: «ما برای عدهای که چند روز پیش آمده بودند غذا و کمی مایحتاج بردیم. این گروه رفتند، اما گروههای دیگر هر روز میآیند. مجبورند بیایند وگرنه راه قاچاق، سختیهای زیادی دارد.»
او که خودش سالها در ایران زندگی کرده است، میگوید: «زندگی در کمپهای مرزی سخت است و برخی هم بهدلیل نداشتن مدارک در این کمپها اسکان داده نمیشوند. بهنظر میرسد این شرایط تا اوضاع افغانستان آرام شود، ادامه دارد. نسل جدید حکومت طالبان را نمیخواهد.» او ادامه میدهد: «من بهعنوان یک افغان از شما تشکر میکنم که صدای افغانستانیها هستید که در شرایط سختی قرار دارند. این مردم سختی زیادی را متحمل میشوند. هرچه بگویم کم است. قاچاقچیای که این افراد را میآورد فقط در فکر پول است و به فکر این نیست که برای آنها مشکلی پیش نیاید، آب و غذایی داشته باشند و به سلامت برسند.»
او درباره شیوه قاچاق آدم در این مرز توضیح میدهد: «۱۵-۱۴ نفر را در یک پژو سوار میکنند و نفری ۱۰۰ هزار تومان از آنها پول میگیرند تا به جنوب کرمان برسانند. پناهجویان از کرمان به یزد، تهران و از تهران به سمت ترکیه میروند. در داخل ایران بیش از یک میلیون تومان و از تهران بیش از ۳۵-۳۰ میلیون تومان باید بدهند تا به وان ترکیه برسند. آنجا هم که دیگر برای قاچاقبرها مهم نیست چه اتفاقی میافتد. آنها هم که در ایران بمانند خیلی وقت ها میشوند کارگرهای روزمزد، ببینید مردم چه میکشند که فرار میکنند. باور کنید هر شب چندین ماشین میآیند.»
اتوبوس آمد و او رفت و از این قصه و بعد
محمدحسین افشار یکی از فعالان اجتماعی است که به پناهجویان افغانستانی قانونی جیرفت کمک میکند. او میگوید: «بهطور مستمر به افغانستانیهای ساکن که بهعنوان کارگر روزمزد و فصلی یا آنهایی که با زنان ایرانی ازدواج کردند و بچههایشان شناسنامه ندارند، کمک میکنیم. در چند روز اخیر با تحولات افغانستان مهاجرتهای غیرقانونی زیاد شد و شنیدیم گروه زیادی مهاجر غیرقانونی به منطقه آمدهاند. ارتباط مستقیمی با آنها نداریم، اما از طریق واسطههایی برایشان غذا تامین کردیم. این افراد غیرقانونی هستند و آماری از آنها نیست. هر شب در جیرفت چندین ماشین قاچاقبر دیده میشود که صندلی عقب را برمیدارند و به همین دلیل روی هم ۱۵ نفر را سوار میکنند.»
او توضیح میدهد که قبلا مهاجران غیرقانونی افراد مجرد بودند، اما در روزهای اخیر خانواده هم در بین این افراد دیده میشود. در کمپ پناهجویان میلک هم روال از همین قرار است. کمکهای مردمی، هلالاحمر و فعالان اجتماعی با هماهنگی نهادهای مربوطه به حاضران در کمپها کمک میکنند. مدیر یکی از مدارس هیرمند که طی موج اول ورود پناهندگان در نیمه مرداد، کمپ پناهندگان افغانستانی بوده است هم توضیح میدهد: «مردم هیرمند با عطوفتی که داشتند برای کمک به این افراد دریغ نکردند. با وجود خشکسالیهای چند ساله و مشکل حقابه هیرمند اما مردم از نداشتههایشان هم بخشیدند. با وجود این که اشرفغنی، رئیسجمهور فراری افغانستان چند وقت پیش گفته بود به ایران آب نمیدهد (حقابه هیرمند) و مردم این منطقه به همین دلیل مشکلات زیادی داشتند، اما آب معدنی خریدند و به پناهندگان افغانستانی کمک کردند.»
رضا اربابی ادامه میدهد: «افغانستانیها از مهماننوازی مردم هیرمند تشکر و تقدیر میکنند. غذای گرم و کمکهای بسیاری به ما رسید. خیران پای کار بودند و حالا هم شهرستان امن و امان است.»
و کسی گفت، چنین گفت: سفر سنگین است
اما در میان همه افرادی که از این روزها میگویند، جوانی ۱۶ ساله بهترین جملهها را به زبان میآورد. او خودش را به مشهد رسانده، نامش حسن و از قوم هزاره است؛ «میدانیم اگر در خانه بمانیم جانمان در خطر است. اگر از خانه و وطنمان بیرون برویم همه ما را به چشم اضافی یا ترسو نگاه میکنند، اما ترسو نیستیم که اگر بودیم به صحرا نمیزدیم. روی ۲ پای خودم به ایران آمدم. آمدم تا بتوانم فقط روی ۲ پای خودم بایستم. شاید ما را برگردانند، اما دوباره از همین راه که آمدم برمیگردم. روزی تمام جهان میفهمد کسانی که آواره و بیخانه شدند، ترسو نبودند. جانآدمی عزیز است. جوانی آدمی عزیز است. برای همه عزیز است. پشتون و افغان و هزاره و تاجیک ندارد. سایه جنگ یک سیاهی بیش نیست، یک هیولاست، دیو است. این دیو چندبار به خانه و جانمان بزند؟ این ترس نیست، این مرگ است. کاش همه بدانند.»
حرفهایش من را یاد شعری از محمدکاظم کاظمی میاندازد: «غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت. پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت. طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد و سفرهای که تهی بود، بسته خواهد شد، و در حوالی شبهای عید، همسایه! صدای گریه نخواهی شنید، همسایه! همان غریبه که قلّک نداشت، خواهد رفت و کودکی که عروسک نداشت، خواهد رفت.»
تجارت در مرز افغانستان برقرار است
محمدهادی مرعشی، معاون امنیتی و انتظامی استاندار سیستان و بلوچستان طی چند روز گذشته آخرین وضعیت امنیتی و اقتصادی مرز افغانستان را آرام ارزیابی کرد و گفته مشکلی از نظر اقتصادی و امنیتی وجود ندارد. مصطفی ضیایی، مدیر پایانه مرزی میلک در هیرمند هم به همشهری میگوید: «شرایط آرام است و از روز ۲۴ مرداد که مرز بازگشایی شد، مشکلی نداشتهایم. قبلا ناوگان ایرانی چند روز در گمرک معطلی داشت اما الان یکروزه بار تخلیه میشود. وقتی مرز بسته شد، طرف افغان درخواست بازگشایی را داشت، اما باید از تامین امنیت ناوگان ایرانی مطمئن میشدیم. والی منصوبشده از سوی طالبان در نیمروز افغانستان نامه کتبی و تعهد داده است امنیت ناوگان تجاری تامین شود و فعلا ناوگان زیادی را نمیفرستیم و روزانه بین ۱۵۰-۱۰۰ خروجی داریم.»
صحبت درباره شرایط آرام و عادی مرز از نظر تجاری و امنیتی در شرایطی مطرح میشود که طی ۲ هفته گذشته پناهجویان بسیاری بهصورت قانونی و غیرقانونی از مرزهای ایران وارد کشور شدهاند. علیرضا میربهاءالدین، مدیرعامل جمعیت هلالاحمر سیستان و بلوچستان در این باره گفته است که ۲ اردوگاه ۱۰۰۰ نفری با مدیریت این جمعیت در مرز میلک مستقر شده است. حسین قاسمی، مدیرکل امور مرزی وزارت کشور هم چند روز پیش با بیان اینکه به خراسان جنوبی، سیستان و بلوچستان و خراسان رضوی ابلاغ شده تا درصورت حضور اتباع افغانستان در مرزها آنها را به کشور خود برگردانند، گفت: بهدلیل شیوع ویروس کرونا، گذرگاههای مرزی مشترک با محدودیتهای سختگیرانهای روبهرو هستند.