مواضع قاطع سیاستمداران روسی در جریان بحران اخیر قفقاز همه و همه موید این واقعیت است که روسیه دوران گذاری را پشت سر میگذارد که اگر بتواند از آن به سلامت عبور کند جامعه جهانی بهزودی با ابرقدرتی جدید روبهرو خواهد شد که خواهد توانست به راحتی سیاستهای سلطهجویانه غرب را به چالش بکشد. اقدام اخیر روسیه در بهرسمیتشناختن استقلال دو جمهوری جداییطلب گرجستان که در پی آغاز جنگ قفقاز از سوی تفلیس رخ داد نشانگر همین واقعیت است.
دیمیتری مدودف، رئیسجمهور روسیه پس از اعلام به رسمیت شناختن استقلال اوستیای جنوبی و آبخازی اعلام کرد که اگرچه روسیه خواهان جنگ سرد دیگری نیست اما خود را برای آن آماده کرده است. این اظهارنظر نشان دهنده حدنهایی تحمل روسیه است که هفته گذشته با به رسمیت شناختن استقلال دو جمهوری جداییطلب گرجستان به نمایش گذاشته شد. البته هر حرکت روسیه در عرصه سیاست خارجی با هشدارها و نگرانیهای غرب مواجه شده است اما سیاستهای روسیه بدون توجه به نگرانیهای غرب سالهاست که ثابت باقی مانده است.
در نظر روسها ایالاتمتحده آمریکا قصد دارد هژمونی خود را بر مناطقی از خاک شوروی سابق که پس از فروپاشی از قیمومیت مسکو خارج شدهاند بگستراند؛ مناطقی که در سیاست خارجی روسیه از آنها بهعنوان «خارج دور» یاد میشود و روسها اعلام کردهاند که این مناطق برایشان نقشی حیاتی دارند. روسیه معتقد است آمریکا برای دستیابی به این هدف از ناتو بهعنوان نوک پیکان سیاستهای خود استفاده میکند. با این تفاصیل تلاشهای گرجستان برای پیوستن به ناتو و حمله اخیر این کشور به اوستیای جنوبی و در پی آن تقاضای کمک از ناتو برای مقابله با ارتش روسیه در همین چارچوب قابل تحلیل است.
روسیه طی سالهای اخیر صراحتا نشان داده است که تا چه اندازه از گسترش ناتو در امتداد مرزهای خود بیزار است. البته بیزاری روسیه از ناتو تنها مربوط به چند سال اخیر نیست بلکه ریشههای این مسئله را میتوان در جنگ بالکان و حمله ناتو به کوزوو، تحت پوشش ماموریت برقراری صلح، جستوجو کرد. در واقع از جنگ بالکان بود که روسیه ناتو را نه تنها بهعنوان یک سازمان نظامی بلکه بهعنوان ابزاری سیاسی در دست اروپا و آمریکا شناخت.
بنابراین اگر امروز روسیه اعلام میکند که استقلال اوستیای جنوبی و آبخازی را در پاسخ به رسمیت شناختن استقلال کوزوو از سوی غرب، به رسمیت شناخته است، چندان جای تعجب نیست. وانگهی برخی از تحلیلگران قفقاز معتقدند که جنگ گرجستان و روسیه جنگی بود که جرقهاش از سال 1999 با درگرفتن جنگ بالکان زده شد و این جنگ را باید در چارچوب جنگ بالکان و سرخوردگی روسیه از عملکرد ناتو در کوزوو تحلیل و بررسی کرد.
کوزوو و به حاشیه رانده شدن روسیه
در دهــه 1990 مــیلادی یوگسلاوی به چند جمهوری مجزا تقسیم شد، در حالیکه مرزهای این جمهوریها نسبیت درستی با ملیتهای ساکنان آن نداشت. به دیگر بیان در این جمهوریها اقلیتهایی زندگی میکردند که توسط اکثریتی که از آنها نفرت داشتند احاطه شده بودند. بنابراین جنگ میان کرواتها و صربها از یک سو، بوسنیاییها و صربها از سوی دیگر و بوسنیاییها و کرواتها از دیگر سو به وقوع پیوست.
صربهای بوسنی که جمعیت غالب این جمهوری بودند خواستار جدا شدن از بوسنی و پیوستن به صربستان، متحد نزدیک روسیه، بودند. با مخالفت بوسنیاییها جنگ داخلی با دخالت دولت صربستان درگرفت و صربهای بوسنی کشتار خود را آغاز کردند. ابتدا آمریکا و کشورهای اروپایی هیچ واکنشی در قبال این جنایات نشان ندادند، اما پس از آنکه جنایات صربها دامنه گستردهتری بهخود گرفت دولت کلینتون، رئیسجمهور وقت آمریکا معاهده دیتون را طرح ریزی کرد تا به این مناقشه خاتمه دهد.
معاهده دیتون اما بر کلیات استوار بود و باز هم هیچ راهحلی برای مشکلات مرزی میان اقوام مختلف یوگسلاوی ارائه نکرد. براساس این معاهده قرارشد که صربها تحت قیمومیت دولت بوسنی قرار بگیرند. اما در اواخر دهه 90 بحرانی دیگر در استان صربنشین کوزوو در حال شکلگیری بود. در خلال سالهای گذشته، آلبانیایی تبارهای بسیار زیادی بهعنوان مهاجر به کوزوو مهاجرت کرده بودند و تاسال 1997 جمعیت غالب کوزوو را آلبانیایی تبارها تشکیل میدادند.
بهتدریج آلبانیایی تبارها تمایل خود را برای تشکیل یک دولت مستقل نشان دادند و این تمایل آنها با مقاومت صربها و دخالت دولت صربستان مواجه شد. اخبار مربوط به جنایات صربها و کشتار 10 هزار و 100 هزار نفری آلبانیایی تبارها در کوزوو به سرعت منتشر شد.
اینجا بود که ناتو وارد عمل شد تا از کشتار جلوگیری کند. اما از آنجاییکه که روسیه عضو ناتو نبود و از آنجاییکه روسیه با عملیات ناتو در کوزوو مخالف بود و آن را ضروری نمیدید و بازهم از آنجاییکه نظر روسیه در این خصوص کنار گذاشته شد، بمباران کوزوو از سوی ناتو به تیرگی روابط روسیه و غرب انجامید. روسیه عملیات ناتو علیه کوزوو را اقدام علیه متحد خود میدانست. در آن زمان بوریس یلتسین رئیسجمهور روسیه آمادگی مقابله با این تهاجم را نداشت و اصولا قدرت این کار را نداشت. روسیه در آن زمان گزینه دیگری جز سکوت در دست نداشت.
پس از گذشت سالها، در فوریه سال 2008 کوزوو با حمایتهای آمریکا و اروپا و با وجود اعتراضات مکرر روسیه استقلال خود را اعلام کرده و بلافاصله از سوی چند کشور اروپایی به رسمیت شناخته شد. در پانزدهم ماه می، روسیه به همراه هند و چین بیانیهای را تنظیم کردند که براساس آن اقدام یکجانبه کوزوو در اعلام استقلال مغایر با قطعنامه 1244 سازمان ملل متحد اعلام شده بود. این سه کشور همچنین از صربستان و کوزوو خواستند تا با تشکیل گروههای مذاکره کننده در چارچوب قوانین بینالمللی مشکلات سرزمینی خود را حل و فصل کنند.
آمریکا و اروپا اما با این تقاضای روسیه درست مانند تقاضاهای این کشور در دهه 90 درخصوص کوزوو مخالفت کرده و اعلام کردند که موضوع کوزوو موضوعی خاص است که به جنایات بیرحمانهای که در آن صورت گرفته مربوط میشود. روسیه اما عنوان کرد دولتی که مسئول ارتکاب این جنایات بود دیگر در صربستان بر سر کار نیست. در نهایت روسیه اعلام کرد که استقلال کوزوو را نخواهد پذیرفت. روسیه ضمن رد استثنا بودن کوزوو، اعلام استقلال این سرزمین را الگویی برای دیگر جمهوریهای جداییطلب در سراسر جهان خوانده و آن را رد کرد.
نتیجه
امروز اما روسیه با به رسمیت شناختن استقلال اوستیا و آبخازی قصد دارد به غرب اعلام کند که دیگر استفاده از ناتو را بهعنوان یک ابزار سیاسی برنخواهد تابید و اجازه نخواهد داد تا از این سازمان بهعنوان یک حکم بینالمللی استفاده شود.
در واقع ریشههای تصمیم روسیه در به رسمیت شناختن استقلال این دو جمهوری را باید در درسهایی جستوجو کرد که روسیه از مناقشات بالکان در دهه 90 آموخته است و امروز این مسکو از قدرت اقتصادی و نظامی و یک امپراتوری در حوزه انرژی برخوردار است و به راحتی میتواند این آموختهها را به کار ببندد. روسیه با این اقدام به غرب هشدار داد که در پاسخ به اعمال نفوذ اروپا و آمریکا در کوزوو که به نوعی حیاط خلوت امنیتی مسکو در بالکان و اروپا محسوب میشود، حوزه قفقاز را با تمام قوا حفظ خواهد کرد.