همشهری- خاویر سولانا- مسئول پیشین سیاست خارجی اتحادیه اروپا: ۲۰ سال قبل، حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر، جهان را به لرزه درآورد. همه جهان در واکنش به این حادثه، در کنار آمریکا قرار گرفتند اما این حملات نشان داد که شکستناپذیری غرب، توهمی بیش نیست. با گذشت ۲۰ سال از این واقعه میتوان درک بهتری از شرایط دنیای پس از آن داشت. یک بازیگر غیردولتی دست به اقدامی زد که دستور کار جهان را طی سالهای بعدی تعیین میکرد. به هژمونی غرب خدشهای وارد نشد اما شکی نبود که دیگر آن جهان تکقطبی به رهبری آمریکا به پایان خط رسیده است. «جنگ علیه تروریسم» به کلی سیاست خارجی آمریکا را دگرگون کرد. در فضای بعد از حملات ۱۱ سپتامبر، عجیب نبود که برنامه آمریکا برای حمله به افغانستان، با حمایت گسترده در سطح جهان روبهرو شد.
نمیشد حمله برجهای دوقلو را بیپاسخ گذاشت و طالبان حکومتی بود که به گروه القاعده پناه داده بود. طالبان محیطی ایجاد کرد که القاعده بتواند حمله به آمریکا را برنامهریزی، سازماندهی و اجرا کند. با این همه، جنگ افغانستان چیزی بیش از یک شکست تاریخی نبوده است. هزینه بالای این جنگ و آوردهایکه آن برای جهان و غرب داشته سؤالات بسیار جدی پیش روی ما میگذارد. اساسا این جنگ برای چه به راه افتاد؟ در طول ۲۰ سال جنگ، دستکم ۴۸ هزار نفر از مردم افغانستان، ۶۶ هزار نفر از نظامیان این کشور و ۳ هزار و ۵۰۰ سرباز از کشورهای عضو ناتو جان خود را از دست دادند. آمریکا با هزینه هنگفت ۲ تریلیوندلاری تلاش کرد تا در افغانستان دولتسازی و نهادسازی کند. واشنگتن همه این هزینهها را داد تا ناگهان نظارهگر نابودی آنها طی چند هفته باشد. استقرار دوباره حکومت طالبان در کابل نشان میدهد که «جنگ علیه تروریسم» یک تصمیم بهکلی اشتباه بوده است. مردم افغانستان، بهخصوص زنان و دختران، یکبار دیگر به حال خود رها شدهاند تا با شرایط بیرحم کشورشان روبهرو شوند. غرب باید از این تجربه اسفناک درس بگیرد.
درس نخست این است که ملتسازی از بالا، بهکلی مردود است. در چارچوب این مدل، حضور نظامی در یک کشور و تزریق منابع به آن در نهایت باعث ایجاد امنیت، توسعه و سازوکارهای دمکراتیک خواهد شد. اما از آنجا که ملتسازی بدون حمایت مردمی امکانپذیر نیست، چنین الگویی را نمیتوان در کشوری پیاده کرد که حاکمانش مقبولیت عام و مشروعیت ندارند. این موضوع، حلقه گمشده در معادلات افغانستان بود.
غرب با حمایت از جنگسالارانی همچون عبدالرشید دوستم، که دستشان بهخون مردم آلوده بود، تلاشهای خود را برای ملتسازی عقیم گذاشت. بسیاری از مردم افغانستان بهدلیل همین رفتارها از غرب فاصله گرفتند. در یک نگاه کلیتر، این ایده که میتوان نهادهای موجود در یک کشور را از بین برد و آنها را با نهادهای جدید جایگزین کرد، دیگر مردود است. کشورها گامبهگام در طول زمان ساخته میشوند، نه با یک نسخه خارجی.
درس دوم از جنگ ۲۰ ساله افغانستان این است که ملتسازی بدون داشتن یک استراتژی منطقهای ممکن نیست. نمیتوان برای ملتسازی در یک کشور تلاش کرد و دیگر بازیگران منطقهای را نادیده گرفت؛ بهخصوص در جهان چندقطبی امروز. غرب بیتوجه به تغییرات ایجادشده در توازن قوا در جهان امروز، تصمیم گرفت در مورد افغانستان همه مسیر را بهتنهایی طی کند و همین باعث شکستش شد. محیط پیرامونی افغانستان، ظرفیتهایی داشت که همه از دست رفت. چین در آغاز جنگ افغانستان به لحاظ اقتصادی در جایگاهی نبود که بخواهد دخالت کند اما به مرور زمان، وقتی بهعنوان یک قدرت بزرگ در سطح جهان مطرح شد، میتوانست وارد ماجرا شود. همکاری آمریکا و چین میتوانست در نهایت به نفع افغانستان و مردم این کشور بهخصوص در زمینه توسعه شود. همچنین، تقویت نقش روسیه در افغانستان میتوانست کمک بزرگی به پروژه غرب در این کشور باشد.
بیتوجهی به جایگاه روسیه در منطقه شمال افغانستان باعث شد تا نقش پاکستان پررنگ و پررنگتر شود. حتی اگر به عربستان نقش بیشتری داده میشد، ریاض میتوانست از نفوذ خود بر پاکستان برای ایفای نقش سازندهتر در مورد افغانستان استفاده کند.
در آخر، مشکلات افغانستان مربوط به اروپاست. اروپا باید بتواند براساس منافع خود، تواناییهایش را توسعه دهد. تغییر در سیاست خارجی آمریکا و توجه بیش از پیش این کشور به منافع ملی خود، باید به اروپا یادآوری کند که به فکر آیندهاش باشد.
اروپا باید فکری به حال وابستگیاش به آمریکا کند. نحوه عقبنشینی آمریکا از افغانستان، گویای همهچیز است. کشورهای اروپایی بدون هواپیماهای آمریکا هرگز نمیتوانستند نیروهای خود را از افغانستان بیرون بکشند. البته این پایان ماجرا نیست. سیل جدید پناهجویان را هم در نهایت باید اروپا مدیریت کند، نه آمریکا. حتی بهدلیل بحران پناهجویان هم که شده، اروپا باید نقشی مستقل در ماجرای افغانستان بازی میکرد.
جهان طی ۲ دهه گذشته تغییرات بسیاری بهخود دیده اما مسئله تروریسم بینالمللی هنوز حل نشده است. بعد از حملات ۱۱ سپتامبر، همه ما در کنار آمریکا ایستادیم و به نوعی همه ما آمریکایی بودیم؛ اما فراموش کردیم که همزمان افغان هم باشیم.