مولانا در چنین قرن خونبار و خشنی میزیست. بهطوری که وقتی آغازین سالهای نوجوانیاش را سپری میکرد، برای درامانماندن از جنگ، مجبور شد با خانوادهاش به سفر برود و از ایران به قونیه مهاجرت کرد.
مولانا در چنان زمان و جهانی بزرگ میشود و شاعر میشود. اما با نگاهی دیگرگونه، میکوشد ابعاد شناخت خدا و انسان را کشف کند. یکی از رهآوردهای این جستوجوی شاعرانه و عارفانه، کشف نکتهای عمیق در زندگی است.
مولانا در شعری از دریچهی یک بیت از هزاران بیتی که سروده است، به جهان نگاه میکند و به جهانیان میگوید:
پس زبان محرمی، خود دیگرست
همدلی از همزبانی بهتر است
همدلی یعنی تلاشی فعالانه برای درک دیگری. یعنی بتوانیم خودمان را بهجای شخصی دیگر بگذاریم و تجربهها و احساسات او را بفهمیم. درک دیگران با زبان و با گفتن مستقیم این جملهی تکراری و بیتأثیر که «تو را میفهمم» ممکن نیست. گاهی فقط باید شنوندهی خوب و فعالی بود، نه گوینده. بهقول روباه داستان «شازدهکوچولو»: «زبان، سرچشمهی سوءتفاهمهاست.»
مولانا در این بیت به جهان میگوید اگرچه زبان وسیلهی ارتباط است و همزبانبودن، ارتباط با یکدیگر را آسانتر میکند، اما برای ارتباط عمیقتر، سالم و همراه با درک متقابل، جهان به چیزی فراتر از زبان و همزبانی نیاز دارد و آن، همدلی است. اینچنین است که پس از صدها سال، شعر و اندیشه مولانا و پیامش همچنان در گوش جهان میپیچد. و بهویژه این بیت انگار تنها راه رهایی جهان را نشان میدهد؛ بدونشک جهانی که در گوشه و کنارش همچنان آتش جنگ روشن است، برای رسیدن به صلح و آشتی پایدار نیازمند همدلی است. مولانا در این بیت درخشان، جهان را به همدلی دعوت میکند و میگوید محرم دردها و دلتنگیهای هم باشید تا جهان از دوستی و دوستداشتن سرشار شود و فرصت کوتاه زندگی به صلح و آشتی بگذرد.