او هم، یک اسیر زخمی جنگ ویتنام است، هم مسنترین نامزد انتخاباتی، هم برخلاف باراک اوباما زندگی خانوادگی سوت و کوری دارد که از حضور فرزند و همسری سخنران و فعال در آن خبری نیست. اما نکته قابل توجه دیگری که درباره مک کین وجود دارد و رسانهها و نویسندگان ضدجنگ آمریکا این روزها زیاد به آن میپردازند، جنگطلببودن اوست. مک کین به خاطر همین شیفتگی به برخورد نظامی توسط بعضیها در آمریکا، خطرناکترین مرد حال حاضر این کشور لقب گرفتهاست.
برنامه هستهای کره شمالی برای نخستین بار در اواخر سال 1994 بود که بحران آفرین شد. آشکار بود که ایالات متحده نمیتواند بهصورت یکجانبه پا پیش بگذارد و دولت این کشور را خلع سلاح کند. تحریم کره شمالی – گزینهای اجتنابناپذیر در مواقعی که جنگ مد نظر نیست – بیتاثیر بود، چرا که آمریکا با این کشور رابطه اقتصادی قابل توجهی نداشت و رهبران کره نیز در تمامی زمینهها سیاست خودکفایی اقتصادی را در پیش گرفته بودند. در آن زمان تنها اقدام عملی برای متوقف کردن برنامه هستهای کرهشمالی، آن بود که ایالات متحده تا جایی که ممکن است متحدانی را در این زمینه بیابد و بین آنها برای ترغیب رهبران کره به توقف برنامه هستهای خود توافقی حاصل و به این کشور در قبال اقداماتش، پیشنهاداتی ارائه کند.
هنگامی که دولت کلینتون چارچوب کلی برنامه پیشنهادی خود را در این زمینه به کنگره ارائه کرد، سر و صدای زیادی به پا شد. میهنپرستان حرفهای دست به اسلحه در هیات حاکمه ایالات متحده، مایل نبودند که کشورشان حتی اندکی از حق خود برای اعمال اراده در جهان خارج - آن طور که میخواهد - کوتاه بیاید. اما در آن زمان، گزینه منطقی دیگری وجود نداشت و سوای چند نماینده گمنام و غیروابسته به دو حزب، در این باره که چارچوب تعیین شده از سوی دولت برای مقابله با بحران کره شمالی، بهتر از سایر گزینههاست، اجماعی کلی به وجود آمد.
در میان دو جناح عمده حکومت، تنها یک نفر مخالف سرسخت طرح دولت کلینتون باقیماند، دولتمردی به نام جان سیدنی مککینسوم. پیشنهاد ساده او این بود که آمریکا باید آماده بمباران راکتور هستهای کره شمالی شود. برای مک کین اهمیتی نداشت که چنین اقدامی به بهای جان چند هزار نظامی آمریکایی مستقر در کره جنوبی و دهها هزار شهروند کره جنوبی ساکن در اطراف منطقه غیرنظامی مرز دو کره تمام میشود. هرگز به ذهن وی که خود را کارشناس امور نظامی میخواند، خطور نکرد که کره شمالی ممکن است هزاران عراده توپ دوربرد و موشکانداز را در تونلهای مشرف به شمال منطقه غیرنظامی بین دو کشور پنهان کرده باشد. ارتش کره شمالی میتوانست از این مواضع، سیل مرگ را به سوی جنوب رها کند و نتیجه چنین وضعیتی احتمالا تکرار جنگ سالهای 1950 تا 1953 کره و این بار با سلاحهایی بینهایت مرگبار بود.
سال 1999 از راه رسید و دولت کلینتون جنگ بزرگ خود را در بالکان آغاز کرد. دولت آمریکا با نهایت دقت و احتیاط، کشوری ضعیف و منزوی را هدف گرفته بود. مداخله آمریکا در بالکان ( با هدف متوقف کردن ماشین نظامی صربستان ) به نوعی ابعاد یک جنگ را داشت، اما به گونهای طراحی شده بود تا حضور نیروی انسانی ارتش آمریکا در منطقه به حداقل برسد. با توجه به اینکه ایالات متحده هیچ نوع منافع مهم و قابل توجهی را در آن جنگ نداشت، ریخته شدن خون هر آمریکایی قطعا به محبوبیت کلینتون نزد افکار عمومی لطمه میزد.
هنگامی که درخواست استفاده از زور علیه صربها در کنگره مطرح شد، برخی دولتمردان توانستند بر احساسات وطنپرستانه خود فائق آیند و بوی ناخوشایند تبعات و عواقب چنین اقدامی را در لابهلای سخنان پر طمطراق بیل کلینتون، مادلین آلبرایت و ریچارد هالبروک استشمام کنند و در نهایت با توجه به نتیجه رایگیری کنگره درباره درخواست دولت (215 رای موافق در برابر 215 رای مخالف) احتمال جنگ با صربستان منتفی شد. این رایگیری تنها مورد درخواست اعلام جنگ در تاریخ آمریکا است که در مجلس نمایندگان این کشور رد شده است.
اما در سنا، مجلس عالی ایالات متحده، جان مک کین باز هم منتقد خطمشی دولت در قبال موضوع بالکان بود. از نظر او خطمشی کلینتون به اندازه کافی جنگطلبانه نبود. مک کین، علاوه بر بمباران هوایی صربستان که مد نظر دولت بود، تلاش کرد تا نظر مثبت سناتورها را برای اعزام نیروی زمینی ارتش آمریکا به منطقه و آغاز جنگی تمام عیار با صربستان جلب کند؛ توقعی که حتی دولت هم از کنگره و سنا نداشت.
خوشبختانه در یکی از معدود دفعاتی که سنا از خود درایت نشان داده است، تقاضای مک کین با 78 رای مخالف در برابر تنها 22 رای موافق، قاطعانه رد شد.
اینک و با توجه به تحولات سالهای اخیر، موضوع جنگطلبی افسار گسیخته و جنونآمیز جان مککین با توجه به باتلاق عراق که آمریکا در آن گرفتار شده است، بیش از این نیازی به توضیح و مثال آوردن ندارد، هرچند بهنظر میرسد که یاران نومحافظهکار وی، از مبارزه با «افراطگرایی » خسته شدهاند، چرا که پیش از این مک کین را در کانون یک ستیزهجویی تمام عیار با روسیه قرار دادهاند. عشق سرشار مک کین به جنگ و مخاطرهجوییهای دیپلماتیک، احساسی اصیل و صادقانه در وجود اوست. در واقع این روحیه جنگطلبانه تنها ویژگی صادقانه و اصیل او محسوب میشود.
سرانجام دمکراتها این نکته را دریافتهاند – گرچه رسانههای گروهی به آن پی نبردهاند که مک کین در صحنه سیاست یک بند باز ماهر و یک لفاظ حرفهای است- که او در امور داخلی کشور دائما رنگ عوض میکند و از یک موضع، به راحتی به موضعی مخالف و حتی متضاد، تغییر مکان میدهد، بدون آنکه تضاد و ناسازگاری این موضعگیریها برای او اهمیتی داشته باشد. به این موارد توجه کنید:
- مک کین از دریافتکنندگان پول و هدایای چارلز کیتینگ، چهره بدنام فعالیتهای بانکی و مالی است. این در حالی است که او به لطف رسانههای فراموشکار و تحسینکنندهاش، از خود بهعنوان «وجدان سنا»یاد میکند.
-«وجدان سنا» پیش از آنکه با آب و تاب بهعنوان نامزد نهایی جمهوریخواهان در انتخابات ریاستجمهوری معرفی شود، از کاهش مالیاتها که به شکلی غیرعادلانه به نفع طبقه مرفه و ثروتمندان است، حمایت میکرد، اما این موضع پس از موفقیت او در انتخابات مقدماتی حزب جمهوریخواه، بهطور کامل تغییر کرد.
- وی اخیرا و پس از آنکه روند افزایش بهای نفت شکلی بحرانی بهخود گرفت، از حفاریهای نفتی در حوزه فلاتقاره خلیج مکزیک حمایت کرد، در حالی که پیش از آن از مخالفان جدی این کار محسوب میشد.
- مک کین طی سالهای اخیر با پوشیدن ردای یک میانهروی جدی، چهرههای مبلغ تعصب و ناشکیبایی مذهبی و اجتماعی را مورد سرزنش قرار داده است، اما هنگامی که حزب جمهوریخواه از او خواست تا در این باره تغییر موضع بدهد، به راحتی به ستایش از همان چهرهها پرداخت.
- مک کین حتی درباره موضوع جنجالبرانگیز شکنجه افراد مظنون به تروریسم که تا همین اواخر شخصا پیگیر آن بود، همواره دشمن سرسخت خطمشی جورج بوش در این زمینه تلقی میشد. اما با فرارسیدن موسم انتخابات، وی به اقداماتی که با هدف ممنوعیت شکنجه یا محدود کردن تکنیکهای بازجویی مورد استفاده در سازمان مرکزی اطلاعات (سیا) انجام میشوند، واکنش منفی نشان میدهد.
ریاکاری مک کین شاید تاسفبارتر از آن باشد که از یک سیاستمدار عادی انتظار میرود، هرچند این تزویر و ریاکاری، تا کنون چندان به چشم رسانههای گروهی نیامده است. تردیدی نیست که دمکراتها در جریان مبارزات انتخاباتی، با چنین بندبازیهایی روبهرو خواهند شد و درصورت سرگرم شدن آنها به بازیهای مککین، نکته اصلی درباره او نادیده گرفته خواهد شد.
این تغییر موضع و بند بازیهای مک کین به روشنی فقدان صداقت را در شخصیت وی به نمایش میگذارد. او اهمیتی به موضوعات مورد بحث نمیدهد و در واقع به راحتی مواضع خود را تغییر میدهد، چرا که از نظر وی، این مواضع « یک بار مصرف»اند. مک کین از موضعگیریهای خود برای رسیدن به اهداف سیاسیاش بهره میگیرد و این مواضع برای او در نهایت خستهکننده و مزاحماند.
مک کین خود اذعان میکند که از اقتصاد چیزی نمیداند، اما مدعی است که دارای تخصص و توانایی نامحدودی در امور امنیت ملی است. خودشیفتگی پرخاشگرانه وی در مورد بحران اخیر گرجستان به حدی رسیده است که واشنگتن پست، روزنامه مهربان با نومحافظهکاران، او را-هرچند با ملایمت- مورد سرزنش قرار میدهد و چنین مینویسد: مک کین هفته گذشته در میشیگان به گونهای پشت تریبون قرار گرفت و سخن گفت که ظاهرا فراموش کرده بود فقط نامزد ریاستجمهوری است. چند روز پیش در تحولی که کمتر مورد توجه رسانههای آمریکایی قرار گرفت، میخائیل ساکاشویلی، رئیسجمهور گرجستان، مدعی شد که بندرها و فرودگاههای کشورش تحت مراقبت ارتش آمریکا قرارخواهد گرفت.
این ادعا به سرعت از سوی پنتاگون رد شد. فرض کنیم که پنتاگون حقیقت را گفته باشد. در این صورت ساکاشویلی چگونه به این نتیجه رسیده است که ایالات متحده در بحران کشورش با روسیه دخالت نظامی خواهد کرد؟ با توجه به اینکه مک کین مدعی است هر روز با ساکاشویلی گفتوگو میکند، و با توجه به اظهارات خودنمایانه مککین و یارانش درباره گرجستان، آیا این احتمال وجود ندارد که او ساکاشویلی را گمراه کرده و به این نتیجه رسانده باشد که آمریکا در شمال قفقاز مداخله خواهد کرد؟
هنوز مشخص نیست که آیا مککین وعدهای به ساکاشویلی داده یا آنکه رئیسجمهور گرجستان بر مبنای توهمات شخصی خود به این نتیجه رسیده که برای آمریکا تا این حد عزیز است. اگر هرکدام از سایر دولتمردان آمریکایی مرتکب چنین اقدامات فتنهانگیزی در زمینه سیاست خارجی کشور میشدند، رسوایی بزرگی به وجود میآمد. واقعیت این است که مک کین در جریان مبارزات انتخاباتی خود، بهگونهای رابطه آمریکا را با روسیه به خطر انداخته که گویی از هم اینک بر صندلی ریاستجمهوری تکیه زده است.
افکار عمومی هنگامی که دولتمردی را ریاکار، بیثبات و فریبکار مییابد، او را تا پایینترین مرتبه تنزل میدهد. در واقع اینها، ویژگیهایی است که در حالت عادی به بیشتر سیاستمداران نسبت داده میشود، اما چنین موجوداتی فقط مایه دردسرند. چنین دولتمردی حقیقتا خطرناک است و هنگامی که جنگ دائما به دلمشغولی همیشگی او تبدیل شود، خطرناکتر نیز خواهد شد و آنگاه است که احتمال فاجعه بیش از هر زمان دیگری وجود دارد.
جان مک کین با در نظر گرفتن اینکه کیست، چه عواملی شکلدهنده شخصیت او بوده و اینکه احتمال دارد بتواند - درصورت پیروزی در انتخابات ریاستجمهوری - به خواستههایش جامه عمل بپوشاند، خطرناکترین مرد حال حاضر آمریکاست.
آنتی وار- 20 آگوست 2008