مرحله اول این بحران با حمله نیروهای گرجستان به منطقه اوستیای جنوبی آغاز شد و با رسیدن نیروهای روسیه به تفلیس پایان یافت. در این مرحله گرجستان با اطلاع غرب سعی کرد که از موقعیت زمانی افتتاح المپیک پکن استفاده کند و مناقشه قدیمی خود با جداییطلبان اوستیا را یکسره کند. نیروهای گرجی با شکستن حصار نیروهای صلحبان و بمبباران مواضع جداییطلبان پس از کمتر از 18 ساعت کنترل تسخین والی، مرکز اوستیا را در اختیار گرفتند. در پاسخ به این حمله، نیروهای روسیه پس از هشدارهای مکرر به دولت گرجستان، چند دقیقه مانده به آغاز المپیک وارد خاک این کشور شدند.
روسها با داعیه حفاظت از جان صلحبانان روسی و نیز روستباران اوستیای جنوبی در کمتر از 8 ساعت نیروهای گرجی را از تسخینوالی بیرون کردند و در نهایت در کمتر از یک روز با تصرف شاهراه شرقی- غربی گرجستان به 30 کیلومتری تفلیس رسیدند و با تهدید دولت ساکاشویلی، او را مجبور کردند که عقبنشینی از اوستیا را به طور رسمی بپذیرد. ارتش تازهنفس گرجستان که تحت مدیریت آمریکاییها شکل گرفته بود و تحت آموزش مهارتهای اطلاعاتی درجهداران اسرائیلی قرار داشت در کمتر از چند ساعت شکست خورده بود و آمریکا و ناتو بهعنوان حامیان دولت ساکاشویلی فرصتی برای واکنش نیافتند.
این آغاز و پایان مرحله اول بحران قفقاز بود. یعنی در مرحله ژئوپلیتیک بحران، برنده میدان روسیه و دولت سایه پوتین بود و بازنده آن ساکاشویلی و حامیانش. اما از این پس بود که مرحله دوم بحران قفقاز در فاز سیاسی کلید خورد. رسانههای غربی مشغول شدند و از مردم گرجستان، که دولتشان دست به یک حماقت بزرگ در حمله به اوستیا زده بود، چهرهای مظلوم و در بند ساختند که کشورشان مورد حمله قرار گرفته است. فعالیتهای دیپلماتیک نیز آغاز شد، شعار بازگشت جنگ سرد تکرار شد، جنگی که در اذهان عمومی به جنگ خیر و شر بین آمریکا و شوروی شناخته شده بود.
روسیه به هیولای برآمده از خاکسترهای شوروی تعبیر شد که دوباره قصد دارد جهان «خوبیها» را، آنچنان که آنها تعبیر میکنند، ویران کند. از رهگذر این تعبیرها بود که چک و لهستان که مدتها با آمریکا در مورد استقرار سپر دفاع موشکی اختلافاتی داشتند بهسرعت حاضر به پذیرش این قرارداد شدند. اوکراین و گرجستان درخواستهای عضویتشان در ناتو را با ادعاهایی محکمتر تکرار کردند و اروپا تا پای تحریم روسیه پیش رفت.
البته مقامات روسیه هم کمکار نبودند برای جذب متحد به شانگهای رفتند و به جذب متحدانی چون سوریه در خاورمیانه پرداختند. مرحله دوم بحران قفقاز هنوز ادامه دارد. آمریکا سعی میکند با استفاده از ابزارهای رسانهای و دیپلماتیک خود بهجای پیروزیهای ژئوپلیتیک به پیروزیهای سیاسی برسد و در این میان رفتار روسیه در استفاده از ابزارهای قدرتش مثل انرژی، تسلیحات و نیز متحدانش زیرکانه است. شاید خروج آهسته و پر سر و صدای روسیه از گرجستان که این روزها دیده میشود بهترین پاسخ به آمریکا باشد ولی نباید فراموش کرد بحران قفقاز هنوز ادامه دارد....
اشتباه های آقای بازیگر
میخائیل ساکاشویلی در سال 1995 به کشورش برگشت. مردی که می تواند به 7 زبان دنیا بهراحتی صحبت کند، آدم کم هوشی نیست. او بعد از تحصیل در آمریکا و در دانشگاههای جورجواشنگتن با مدرک دکترای حقوق به کشورش برگشت. سال 2001 نقطه عطفی برای او برای خیز برداشتن به سوی مقام ریاست جمهوری بود. در آن زمان او وزیر دادگستری دولت ادوارد شواردنادزه بود اما با ادعای اعتراض به نظام فاسد اداری و مالی دولت استعفا کرد و حزب جنبش اتحاد ملی را با مخالفان به راه انداخت.
در انتخابات نوامبر سال 2003 او در مقابل شواردنازده کهنهکار ایستاد و بعد از مشخصشدن نتایج اعلام کرد که تقلب وسیعی در انتخابات صورت گرفتهاست. طرفداران ساکاشویلی به خیابان ها ریختند و آمریکا از آنها اعلام حمایت کرد. آنها در انقلابی مخملین که بعدها مشهور به گل رز شد کاخ ریاست جمهوری را هم تصرف کردند تا بالاخره در 23 نوامبر شوادنادزه مجبور شد استعفا بدهد. انقلاب گل رز را بسیاری، کودتای غیرمستقیم آمریکا علیه شواردنادزه میدانند که بعدها هم این مسئله با غربگرایی ساکاشویلی تایید شد.
ساکاشویلی که آن زمان با شعارهای دمکراسی و مبارزه با فساد به قدرت رسید، 4سال بعد رفتاری متفاوت با مخالفانش نشان داد. وقتی سال گذشته مخالفان او با اعلام تقلب به انتخابات به خیابانها ریختند، او وضعیت فوقالعاده اعلام کرد و نیروهای پلیس از هر ابزاری که داشتند، علیه آنها استفاده کردند. ساکاشویلی با اعلام به دست آوردن 53 درصد آرا و باز هم با حمایت های پنهان و آشکار آمریکا و غربی ها در سمتش باقی ماند. اما او نمی دانست که همیشه نمیتواند روی این دوستان مرموز حساب باز کند.
ساکاشویلی وقتی دستور حمله به اوستیای جنوبی را داد روی جا خالیدادن آمریکاییها حساب نکرده بود. وقتی دولت بوش اعلام کرد که دخالتی در این مورد نمیکند و هنگامی که ساکاشویلی جلوی دوربین های شبکه های تلویزیونی در کشور خودش جلیقه ضد گلوله پوشید و به خاطر مانور جنگندههای روسی مجبور شد روی زمین بخوابد، همه فهمیدند که او در محاسباتش اشتباه کرده است. میخائیل گورباچف، رئیس جمهوری شوروی سابق و برنده جایزه صلح نوبل خیلی زود به این موضوع اشاره کرد و گفت: رهبری گرجستان فقط میتواند این کار را با این حس انجام داده باشد که قدرتی بزرگ از آن حمایت کرده و او را ترغیب خواهد کرد، اما چنین نشد.
پوتین، همچنان مغز متفکر روسیه
پوتین اکنون نخست وزیر شده اما برای تحلیلگران و سیاستمداران جهان چیزی عوض نشده است. هنوز هم اگر از هر کسی که دستی بر آتش دارد، درباره روسیه بپرسید همه قدرت اول را پوتین می دانند. ولادیمیر پوتین به عنوان نخست وزیر هنوز هم بر تمام مسائل روسیه تسلط کامل دارد و شاید بههمین خاطر بود که پس از معرفی مدودف به عنوان رئیس جمهوری جدید روسیه، وال استریت ژورنال آنها را قدرتمند ترین زوج سیاسی جهان دانست. بسیاری معرفی و حمایت از مدودف را هم یک نقشه حساب شده از سوی پوتین می دانند؛ مردی که خودش هم زیاد دوست ندارد جلوی چشمها باشد و طبق سنت دیرینه می خواهد پشت پرده را در اختیار داشته باشد.
خیلی ها پیش از انتخاب مدودف فکر میکردند این زوج شاید در واکنش یک بحران با هم به اختلاف برسند. اما مسئله گرجستان نشان داد که برنامهریزی آنها، دقیقتر از این حرفهاست. آنطور که پوتین یکبار اعلام کرد:« قدرت متمرکز در خون روسهاست.» شاید بههمین خاطر است که در بحبوحه تنش با گرجستان رابرت گیتس مجبور شد به این نکته اعتراف کند که آمریکا در مقابل مردی به نام پوتین ایستاده است. گیتس در آن زمان گفت: «پوتین قبل از این اعلام کرده بود که تمامی اختیارات او به عنوان رئیسجمهوری به دیمیتری مدودف منتقل خواهد شد، اما شواهد و قرائن خلاف این مسئله را نشان میدهند. وقایع هفتههای اخیر، به ویژه در گرجستان نشان میدهد پوتین قدرت بیشتری در تصمیمگیریها و اداره امور نسبت به هر فرد دیگری دارد.»
این حرفها بیدلیل نبود. آمریکاییها میدانند که مرد شماره یک، هنوز در روسیه محبوب است؛کسی که قدرت و غرور را طی 8 سال ریاست جمهوری به روسها بازگرداند تا بتوانند در مقابل جهان تک قطبی آمریکایی بایستند و بهطور مستقیم آمریکا را به راه انداختن جنگ گرجستان و مسلح کردن این کشور متهم کنند. شک نکنید که این مرد در پشتپرده، قدرت اول روسیه است. این سنت افسران سابق KGB از جمله ولادیمیر ولادمیرویچ پوتین است.
انرژی، برگ برنده روسها
شاید در میان مسائل مختلف گرجستان و حساب و کتاب های غربی ها و متحدان آمریکا هیچ چیز مهم تر از مسئله انرژی برای واکنش نشان دادن آنها نباشد. زمانی که اتحادیه اروپا نتوانست به تصمیم قاطعی علیه روسیه برسد اختلاف میان کشورهای اروپایی تنها به خاطر یک واقعیت بود: منطقه قفقاز در بیخ گوش روسیه شاهراه انتقال انرژی به اروپا و آمریکاست. در رأس این شاهرگ های انرژی خط لوله باکو- تفلیس - جیحان قرار دارد.
خط لوله ای که به دلیل حجم سرمایه گذاری و میزان تلاش سیاسی که طرف های آمریکایی و اروپایی صرف آن کردند، به عنوان نماد نفوذ غرب در این منطقه و بهعنوان پروژه قرن شناخته میشود. در میان این درگیری ها روسها با حمله به مناطق نزدیک این خط لوله نشان دادند که چقدر می توانند در امنیت مسیرهای غیر روسی ترانزیت انرژی از قفقاز موثر باشند و به عنوان یک اهرم فشار از آن استفاده کنند.
گرجستان
(جمهوری دمکراتیک)
رئیس جمهوری: میخائیل ساکاشویلی
مرکز: تفلیس
زبان: گرجی
مساحت: 69700کیلومترمربع
جمعیت: 6/4 میلیون نفر
استقلال: 25 دسامبر 1991
اوستیای جنوبی
جمهوری
رئیس جمهوری: ادوارد کوکویتی
نخست وزیر: بوریس چو چیف
مرکز: تسخینوالی
زبان: اوستیایی
مساحت: 3900 کیلومترمربع
جمعیت: 70هزارنفر
اوستیا که درگیری های اخیر بر سر آن اتفاق افتاد، دو بخش شمالی و جنوبی دارد که اوستیای جنوبی در خاک گرجستان و اوستیای شمالی(آلانیا) در خاک روسیه به عنوان جمهوری خود مختار قرار گرفته است.
این منطقه در سال 1774 به امپراتوری روسیه پیوست و تا انقلاب اکتبر 1917 جزئی از خاک روسیه بود. به دنبال این انقلاب درگیریهای خونینی میان بلشویکها و بورژواها در اوستیا به وجود آمد. شورای رهبری حزب کمونیست گرجستان در 21 دسامبر 1921قانونی را درباره اوستیا تصویب کرد و به دنبال آن کمیته انقلابی که وابسته به بلشویکها بود، مرزهای مناطق اوستیا را مشخص کرد. از آن به بعد مناطق شمالی اوستیا به خاک روسیه پیوست و بورژواهای گرجستان نیز حاکمیت خود را بر مناطق جنوبی تحکیم بخشیدند. به هرحال این چنین تقسیمی باعث شد تا بذر اختلافات و درگیری های آینده در اوستیا کاشته شود.
گرجستان در سال 1922 به اتحاد جماهیر شوروی پیوست و در 5 دسامبر 1936 گرجستان بهصورت رسمی یکی از جمهوریهای اتحاد جماهیری شوروی محسوب شد. در همین هنگام گرجستان اعلام کرد که اوستیای جنوبی یکی از ایالتهای این جمهوری است که به آن خودمختاری اعطا میکند.
زمانی که نشانه های فروپاشی در اتحاد جماهیر شوروی آشکار شد، نمایندگان اوستیای جنوبی در نوامبر 1989 به جمهوری مستقل اوستیا رای مثبت دادند. بنابراین جمهوری مستقل اوستیای جنوبی در سپتامبر 1990 اعلام موجودیت کرد. گرجستان در برابر این اقدام، قانون خود مختاری اوستیای جنوبی، آبخازی و آجاریا را در دسامبر 1990 لغو کرد و این اقدام مقدمهای برای درگیریهای خونینی در این مناطق شد. ادوارد شواردنادزه رئیس جمهوری وقت گرجستان در 14 ژوئیه 1994پیمان داگومیس را با بوریسیلتسین رئیس جمهوری روسیه امضا کرد تا به جنگ داخلی پایان داده شود و نیروهای حافظ صلح روسیه بهطور قانونی به مناطق درگیری اعزام شوند.
در نوامبر 2006 همه پرسی در اوستیای جنوبی برگزارشد که اکثریت شرکت کنندگان در آن به استقلال اوستیای جنوبی رای مثبت دادند. اوستیایی ها نژاد ایرانی دارند و به همین دلیل خود را ایرون می نامند.
آبخازیا
جمهوری متحده
رئیس جمهوری: سرگئی باگاپش
نخست وزیر: آلکساندر آنک واب
مرکز: سوخومی
زبان: آبخازیایی
مساحت: 8432کیلومترمربع
جمعیت: 216هزارنفر
آبخازیا منطقهای در غرب قفقاز و کرانه شرقی دریای سیاه است که حدود 550 هزار نفر جمعیت دارد که اکثر آنها تابعیت روسی دارند. حدود ۲۰۰ کیلومتر از مرزهای شمالی آبخازیا را رشته کوههای اصلی قفقاز تشکیل میدهد. پایتخت این جمهوری شهر «سوخومی» است که جمعیت آن در سال ۲۰۰۳ حدود ۱۲۵ هزار نفر بوده است. در سال 1810 این منطقه تحت حمایت روسیه قرار گرفت.
در آغاز آبخازیا تا حدودی استقلال داشت و بر امور داخلی خود حاکم بود، اما در سال ۱۸۶۴ تحت حکومت روسیه درآمد. شورشهای ضدروسی متعددی رخ داد و در ۱۸۹۹ تعداد بسیاری از آبخازیها به ترکیه مهاجرت کردند. تعداد دیگری از آبخازیها نیز پس از جنگ روسیه و ترکیه (۱۸۷۷ـ ۷۸) به ترکیه رفتند. به دنبال انقلاب اکتبر، جنگهای خونین تمام منطقه قفقاز را فرا گرفت. اقوام بسیاری برای گرفتن قدرت به مبارزه برخاستند.
حکومت شوروی سرانجام در چهارم مارس ۱۹۲۱ در منطقه استقرار یافت و جمهوری سوسیالیستی شوروی آبخاز در اتحاد با جمهوری سوسیالیستی شوروی گرجستان در فوریه ۱۹۲۲ به وجود آمد. طبق قانون اساسی سال ۱۹۳۶، آبخازیا به عنوان یک جمهوری خودمختار ضمیمه گرجستان شد و گرجستان در سالهای بعد تلاش بسیاری برای تغییر بافت جمعیتی این منطقه کرد. با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، شورای عالی آبخازیا در اوت ۱۹۹۰ آبخازیا را جمهوری مستقل از گرجستان اعلام کرد که این امر بلافاصله توسط مقام های گرجستان رد شد.
در سپتامبر ۱۹۹۲ موافقتنامهای مبنی بر آتشبس میان گرجستان و رهبری آبخازیا و فدراسیون روسیه در مسکو به امضا رسید، اما این موافقتنامه به اجرا در نیامده و بار دیگر،جنگ در تمامی منطقه آغاز شد. نیروهای آبخازی با پشتیبانی روسها به سرعت تمام شهرهای مهم را به تصرف خود درآوردند. سرانجام آتشبس با میانجیگری روسیه بین آبخازها و تفلیس در ماه می ۱۹۹۴ به امضا رسید.
در این جنگ، حدود 200 هزار نفر گرجی از آبخازستان رانده و آواره شدند. از آن زمان تاکنون آبخازیا هم مانند اوستیای جنوبی به دنبال استقلال است و در این میان از حمایت روسیه در مقابل مقام های غربگرای گرجستان استفاده می کند. به ویژه اعلام استقلال کوزوو در این میان باعث شد آنها بیشتر از گذشته بر خواستهشان پافشاری کنند.