انقاشی همه هنر ایران درودی نیست. این بانوی رنگ و نور، نویسنده و کارگردان هم هست و مدتی نیز بهعنوان استاد دانشگاه، به تدریس «تاریخ و شناسایی هنر» پرداخته است. او که در جوانی برای تحصیل راهی فرانسه شده بود، بعد از نیم قرن زندگی در پاریس به ایران برگشت تا بتواند با ساخت موزهای در ایران، تابلوهای نقاشیاش را به هموطنانش هدیه کند. در این راه خانهاش در پاریس را فروخت و هزینه ساخت موزهاش را متقبل شد، قریب به 200 اثرش را هم به ایران آورد و حالا چشمانتظار پایان کار موزهای است که بیشک میتواند به یکی از زیباترین موزههای ایران و جهان تبدیل شود. در این روزها فرصتی دست داد تا با این نقاش برجسته و نویسنده و کارگردان نامآشنا به گفتوگو بنشینیم و با او از هر دری صحبت کنیم که حاصل آن را در ادامه خواهید خواند.
موضوعی که در زندگی شما بسیار پررنگ است، عشق و علاقهای است که به وطن دارید. تا جایی که با وجود نیمقرن دوری از ایران و در زمانی که بیشتر هنرمندان سرخورده و ناامید به فکر مهاجرت بودند، با آثارتان به ایران برگشتید. این همه عشق و علاقه به ایران از کجا ناشی میشود؟
اسم من «ایران» است و این نام در عین حال که از بدو تولد، برایم افتخار بزرگی بود، مسئولیت بزرگی هم به من واگذار کرد؛ چرا که باید طوری زندگی میکردم تا در مسیر زندگیام به لیاقت داشتن این نام برسم. در این راه پدرم که نام مرا انتخاب کرده بود، الگوی زندگیام شد. او من را به دیدار آرامگاه فردوسی میبرد و در سفره هفتسین سال نو، شاهنامه فردوسی میگذاشت و همیشه میگفت زبان مادریات را درست حرف بزن، تاریخ 7هزار ساله وطنت را عمیقا بشناس و قدر بدان و هویت ایرانی بودنت را مهمترین اصل زندگیات قرار بده. اینطور بود که عشق به ایران در جانم ریشه گرفت و در تار و پود وجودم تنیده شد. امروز هم در اطاعت از وصیت پدرم که همواره میگفت ایران را دوست بدار، 195اثرم را در قالب موزهای بهصورت محضری به ملت ایران بخشیده و هزینه ساخت آن را متقبل شدهام، احساس رضایت دارم. چون باور دارم این موزه سالهای بعد در فرهنگسازی هنر نقاشی معاصر ایران، نقش مهمی خواهد داشت.
با اینکه سالها در کشورهای مختلف دنیا زندگی کردهاید و همواره جایی برای نمایش آثارتان داشتهاید، اما ترجیح دادید تابلوهایتان را به ملت ایران تقدیم کرده و موزه شخصیتان را در ایران دایر کنید. چرا روی تاسیس موزه در ایران اصرار دارید؟ آن هم با وجود همه مشکلاتی که در راه ساخت موزه برایتان بهوجود آمده و هنوز با گذشت بیش از 5سال به نتیجه نرسیده است؟
خب بدون شک به ثمر رساندن هر هدفی مشکلات خاص خودش را دارد، اما مهم، رسیدن به آن هدف است. من از 30سالگی که رسماً به استخدام تلویزیون ملی آن زمان درآمدم، هدفم شناساندن هنر نقاشی نو به هموطنانم بود. دستیابی به این هدف را ابتدا با نوشتن نقد در مطبوعات و سپس تهیه برنامههای تلویزیونی باعنوان «شناسایی هنر» شروع کردم و تا این لحظه هم از هدفم غافلنماندهام. ساختن موزهای که مرکز تبادل فرهنگ خواهد شد هم در راه رسیدن به همین هدف قراردارد.
درباره سبک نقاشی شما اظهارنظرهای مختلفی میشود. عدهای شما را در نقاشی پیرو سبکی میدانند که از آن با عنوان انتزاعی یا فراسورئال یادمیشود، عدهای هم معتقدند شما خودتان صاحب سبک هستید و سبک مخصوص خودتان را دارید. بالاخره سبک شما در نقاشی چیست و بهنظرتان جایگاه آن در ایران کجاست؟
به گفته منتقدین مهم دنیا، من سبک شخصی خاص خودم را دارم که با دیگر سبکها متفاوت است. اما آن چیزی که دارای اهمیت است، سبک کار نیست. اثری است که با صداقت خلق میشود و به این ترتیب تأثیرگذار خواهد بود.
وضعیت هنر نقاشی و نسل جوان فعال کشورمان در این حوزه را چطور میبینید؟ نقاشی امروز کشور ما چقدر به استانداردهای جهانی نزدیک است؟
در مصاحبهای که با آندره مالرو هنرشناس جهانی و بزرگمرد فرهنگ قرنمان داشتم، از او در مورد چگونگی هنر نقاشی سؤال کردم که پاسخ داد «هنر نقاشی معاصر در حال سقوط آزاد است». با این ارزیابی آندره مالرو از هنر غرب، نقاشی ایران که در مقایسه با هنر غرب دو هزار سال کمبود پیشینه تاریخی دارد، مسلما در شرایط و جایگاه بهتری قرار ندارد. متأسفانه امروز تعداد نقاشان خوب ما از تعداد انگشتان دست تجاوز نمیکند؛ اگر چه که من به استعداد و هوشیاری هموطنام باور دارم و امیدوارم نسل آینده کمبود پیشینه هنر نقاشی ایران را جبران کند. به هر حال نباید فراموش کنیم که از حضور نقاشی نو در ایران بیش از 50سال نمیگذرد. چطور میتوانیم تحولات و دگرگونیهای دو هزار سال نقاشی غرب را نادیده بگیریم و نقاشی نوپای ایران را با آن مقایسه کنیم؟ اما به هر حال این امید وجود دارد که بتوانیم در آینده این فاصله را کم و کمتر کنیم.
شما خودتان در دهه50 به تدریس در دانشگاه شریف پرداختید. چرا بعد از آن دیگر تدریس را ادامه ندادید تا شاید از این رهگذر، جوانترها بتوانند از تجربیاتتان استفاده کنند؟
واقعیت این است که تدریس با روحیه پر از جنبوجوش و هیجانزده من همخوانی ندارد. هر لحظه از زندگی من با لحظه پیشیناش متفاوت است، درحالیکه در تدریس باید آنچه را که گفته یا میدانید، بارها و بارها تکرار کنید و بهنظر من این کار با بافت خلاقیت در تضاد است. البته که من آن دوره را که به خواست دانشجویان دانشگاه شریف از ریاست دانشگاه، برای تدریس تاریخ و شناسایی هنر از من دعوت شد، جزو افتخارات و تجربیات بزرگ زندگیام میدانم و از اینکه دانشجویان به سخنانم گوش داده و یادداشت برمیداشتند بهخودم میبالیدم. اما مدتی بعد عشق به نقاشی و خلاقیت را به تدریس ترجیح دادم و به پشت سهپایه و خلوت نقاشیام برگشتم. چون برای من از عشق به نقاشی در هیچ شرایطی رهایی نیست! به همین دلیل هم هست که امروز در 84سالگی با وجود شرایط سخت جسمی نهتنها به نقاشی ادامه میدهم، بلکه برای دگرگون کردن سبکم هم تلاش میکنم!
هماکنون چه توصیهای برای هنرجویان جوان دارید و چه راهکارهایی برای تقویت هنر بهویژه هنر نقاشی در ایران به ذهنتان میرسد؟
بهنظر من هنرجویان جوان باید چشمشان را با دیدن و شناخت نقاشیهای خوب تربیت کنند و بهطور جدی از کپی کردن و تقلید بپرهیزند. من «جرات داشتن» را تعبیر دیگر «خلاقیت» میدانم و معتقدم برای نقاششدن اول باید نگاهی عاشقانه به زندگی داشت، بعد حسها را در رگهای وجودی خود جاری کرد تا در نهایت بتوان نقاشی را که چیزی جز القای حسها نیست، خلق کرد.
اگر موافق باشید کمی هم درباره آثارتان صحبت کنیم. نور، رنگ و گل، عناصر اصلی نقاشیهایتان هستند. برایمان کمی درباره این عناصر توضیح میدهید؟ اینکه هر کدام از آنها از کجا نشأت گرفتهاند و برایتان نماد چه موضوعاتی هستند؟
من معمولا کاری با نمادها و توضیحات نقاشیهایم ندارم. رنگهایم را میچینم، قلممویم را بهدست میگیرم و خودم را رها از دانستهها و ندانستهها به الهامات و کشف و شهودم میسپارم. به این ترتیب است که روی بوم نقاشی رنگها و فرمهایی شکل میگیرد که از پیش آنها را در ذهنم پدید نیاورده بودم. بهعبارت دیگر به خلسهای فرو میروم که پاسخگوی سؤالات شما و چراهای خودم نیست. به همین دلیل است که هنگام نقاشی کسی اجازه حضور در آتلیه و شکستن سکوتم را ندارد. همین موضوع باعث شده که من در تمام طول عمرم شبها در سکوت نقاشی کنم تا کسی مزاحم کارم نشود و من را از حال خوش خلق اثر بیرون نیاورد.
تولد یک تصویر برایتان چگونه اتفاق میافتد؟ معمولا از چه موضوعاتی الهام میگیرید؟
همانطور که گفتم من از موضوعاتی الهام نمیگیرم. درواقع موضوعاتی از پیش در ذهنم ندارم و هر آنچه در نقاشیهایم شکل میگیرند، در لحظه خلق میشوند. همیشه میگویم یک نقاش هم باید نقاش باشد، هم نقش!
شاید پاسخ به این سؤال برای هنرمندی که همه آثارش را با عشق خلق کرده، سخت باشد. اما میخواهیم بدانیم ایران درودی کدامیک از نقاشیهایش را بیشتر از سایر آثارش دوست دارد و دلیل آن چیست؟
آثاری که به تصاویری از ایران اشاره دارند، بیشتر دوست دارم. مانند تابلوهای «نگار جاویدان»، «عطش کویر» و «نبض تاریخ». اما اگر بخواهم با صداقت جواب این سؤالتان را بدهم، باید بگویم همیشه هر اثری را که شروع میکنم، از همه آثاری که تاکنون خلق کردهام، بیشتر دوست دارم. درواقع با همین حس و انگیزه است که میتوانم کار جدیدی را شروع کنم. چون باور دارم بهترین اثرم، اثری است که هنوز آن را خلق نکردهام!
جایی دربارهتان خواندهام که از گذشته آثاری که خلق کرده و دوست نداشتید، میسوزاندید! چرا؟!
بله در جوانی اثری که خلق میکردم و از آن راضی نبودم را از بین میبردم. اما همسرم به من آموخت که بهخودم فرصت بدهم و چند روز بعد دوباره به اثرم نگاه کنم. اتفاقا همین کار باعث شد تا کارهایی مانند «جاودانه خلیجفارس» یا «سحر گمشده» نجات پیدا کنند!
راستی کار موزهتان به کجا رسیده؟ مشخص شده چه زمانی میتوانیم از موزه «ایران درودی» بازدید کنیم؟
کار موزه هم کم و بیش و به کندی پیشمیرود. فعلا نوبت کروناست که انجام کار ساخت و راهاندازی موزه را به تأخیر بیندازد.
حالا که صحبت از کرونا شد، کمی هم برایمان از گذران این روزهایتان بگویید. این روزهای قرنطینه خانگی و زندگی زیر سایه کرونا را چطور میگذرانید و بیشتر به چه کارهایی مشغول هستید؟
من در این روزها به هیچ کار دیگری جز نقاشی نمیپردازم. این روزها مجوز عرش را گرفته و در بهشتی که برای خودم ساختهام، نقاشی میکنم.
و بهعنوان آخرین سؤال، آرزوی ایران درودی پس از 84سال زندگی پرفرازونشیب و در عین حال پر از عشق، موفقیت و افتخار چیست؟
آرزویم این است که خداوند ایمان من را بهخودش بیشتر و بیشتر کند.