همشهری- الهه فراهانی: تحقیقات در این پرونده از چند روز قبل با شکایت زنی افغان در شعبه ششم دادسرای جنایی تهران شروع شد. این زن مدعی بود که یک سال قبل نوزادش را ربودهاند و حالا بعد از ماهها جستوجو محل زندگی ربایندگان فرزندش را پیدا کرده است.
وی در توضیح ماجرا به قاضی محمدرضا صاحب جمعی گفت: ۲۶ آبان پارسال فرزند چهارمم که دختر بود به دنیا آمد. اسمش را زهرا گذاشتیم و بهدلیل این که ناچار بودم بیرون از خانه کار کنم هر ازگاهی نوزادم را به زن همسایه که نمیتوانست بچهدار شود و در حسرت مادر شدن بود میسپردم تا از او مراقبت کند. تا این که یک روز وقتی از سر کار برگشتم متوجه شدم زن همسایه به همراه شوهرش خانهشان را ترک کرده و با ربودن دخترم از آنجا رفتهاند. وی درباره دلیل این که چرا همان زمان شکایت نکرده گفت: من و شوهرم اهل افغانستان هستیم و سالها قبل برای زندگی و کار بهصورت قاچاقی به ایران آمدیم و کارت اقامت قانونی نداریم. به همین دلیل میترسیدم پلیس ما را دستگیر و از کشور اخراج کند. این زن ادامه داد: با این حال من و همسرم در همه این مدت بهدنبال پیدا کردن ربایندگان دخترم بودیم و سرانجام محل زندگی آنها را پیدا کردیم و تصمیم گرفتیم شکایت کنیم.
نوزاد را ندزدیدیم، او را خریدیم
به دستور بازپرس پرونده، تیمی از مأموران پلیس وارد عمل شدند و زن و مردی که نوزاد دختر نزد آنها بود، شناسایی و به دادسرا احضار شدند. آنها اما گفتند که ماجرا کودکربایی نبوده و آنها این نوزاد را از پدر و مادر اصلیاش خریده بودند.
مرد جوان توضیح داد: همسر من بهدلیل شرایطی که داشت نمیتوانست بچهدار شود. او چندبار باردار شد اما بچه دوام نیاورد و سقط شد. به همین دلیل تحت درمان بود و از من خواسته بود که به پدر و مادرهایمان درباره بیماری او حرفی نزنیم.
وی ادامه داد: مدتی بعد همسرم با زنی افغان آشنا شد. به من گفت که او قصد دارد جنینش را سقط کند، اما همسرم به زن افغان پیشنهاد داده تا بچه را نگه دارد و پس از زایمان سرپرستیاش را به ما بسپارد. زن افغان نیز قبول کرده بود و ما از زمان بارداری، هزینههای این زن را بهعهده گرفتیم. از سوی دیگر در این مدت نقش بازی کرده و نزد بستگانمان مدعی شده بودیم که همسرم باردار است. پس از آن برای ادامه زندگی به اطراف تهران رفتیم و به بستگانمان گفتیم که دستور پزشک است. پس از آن که زن افغان در بیمارستان زایمان کرد، من و همسرم در بیمارستان حاضر شدیم و دختر کوچولو را تحویل گرفتیم. پس از آن جشنی گرفتیم و تمام فامیل را دعوت کردیم. براساس توافقی که با زن و مرد افغان کردیم قرار شد در ازای گرفتن نوزاد ۲۰ میلیون تومان به آنها بپردازیم که این مبلغ نیز پرداخت شد و در این یک سال به خوبی از زهرا کوچولو مراقبت کردیم تا این که حالا و بعد از گذشت یک سال این زوج پیدایشان شده و با شکایت دروغین قصد دارند زهرا کوچولو را از ما بگیرند.
بازپرس دادسرای جنایی با شنیدن حرفهای این زوج دستور تحقیقات بیشتر و استعلام از بیمارستان محل تولد نوزاد را صادر کرده تا مشخص شود حقیقت ماجرا چیست.
تحمل دوری زهرا را ندارم
زن ۳۷ ساله که از یک سال پیش نقش مادر زهرا کوچولو را بازی کرده و همانند فرزند واقعیاش از او مراقبت کرده در گفتوگو با همشهری جزئیات بیشتری از این ماجرا را بازگو کرد.
او گفت: زهرا چند روز قبل یک ساله شد و در این مدت ما چشم از او برنداشتیم و سعی کردیم او را در محیطی آرام بزرگ کنیم و چیزی از او دریغ نکردیم.
وی ادامه داد: ما زهرا را ندزدیدیم. مادرش ۴ ماهه باردار بود که بهدلیل مشکلاتی که گریبانگیرش بود تصمیم به سقط جنینش گرفته بود. او ۳ فرزند دیگر داشت و برای چهارمین بار باردار شده بود. از سوی دیگر شرایط زندگیاش اصلا خوب نبود؛ مشکلات شدید مالی داشت و از ۳ کودک دیگرش هم به خوبی مراقبت نمیکرد. علاوه بر این، صاحبخانهشان جوابشان کرده بود و آنطور که زن افغان میگفت در آستانه گرفتن حکم تخلیه بود. در این شرایط بود که به او پیشنهادی دادم و گفتم بچه را نگه دارد و پس از تولد تحویل من و همسرم بدهد تا او را بزرگ کنیم. من و همسرم بیش از ۳ سال بود که ازدواج کرده بودیم و در این مدت ۳ دفعه جنینم سقط شد و نمیتوانستم مادر بشوم. من و همسرم در حسرت این بودیم که پدر و مادر شویم، اما نمیشد.
زن جوان گفت: وقتی پیشنهادم را با زن افغان مطرح کردم، او یک هفته فرصت گرفت تا جواب بدهد. بعد از یک هفته سراغم آمد و گفت به شرط آن که ۳۰ میلیون تومان به آنها بدهیم و هزینه دوران بارداری و سزارین را بپردازیم پیشنهادم را قبول میکند. او و شوهرش سرانجام راضی شدند که با دریافت ۲۰ میلیون تومان، بچه را به ما بدهند. از طرفی در تمام دوران بارداری ما همه هزینههای این زن را پرداختیم. از هزینه خوراک و غذا گرفته تا لباس و هزینههای آزمایش و چیزهای دیگر. در تمام این مدت هم زن افغان هرجا میرفت با شناسنامه من میرفت.
او ماسک میزد و چادر سرش میکرد و به همین دلیل کسی متوجه تفاوت عکس روی مدارک هویتی نمیشد. تا این که زهرا کوچولو به دنیا آمد و اسم او در شناسنامه من ثبت شد. چون زن افغان شناسنامه مرا به بیمارستان داده بود. بعد از تولد هم بچه را تحویل گرفتیم، اما چندبار زن افغان به بهانههای مختلف سراغمان آمد و از ما پول گرفت. میگفت بچه را ارزان فروخته و حتی یکبار سراغ ما آمد و مدعی شد موبایلش خراب شده و ما برایش گوشی خریدیم.
این زن گفت: هر چند که محل سکونتمان را تغییر دادیم، اما زن افغان با پیگیریهای فراوان ما را پیدا کرد و سراغمان آمد. میخواست بچه را از ما بگیرد و به زوج دیگری بفروشد. چون به تمام بستگانش گفته بود که فرزند چهارمش سقط شده است، اما قبول نکردم و حالا از ما به اتهام کودکربایی شکایت کرده است. من و شوهرم در این یک سال زهرا کوچولو را در ناز و نعمت بزرگ کردیم. او مرا مادر خودش میداند و یک شب هم نمیتواند دور از من بماند. از طرفی چنان به او وابسته شدهام که طاقت یک لحظه دوریاش را ندارم و نمیدانم درصورت نبودش زندگیام چه خواهد شد.