به گزارش همشهری آنلاین به نقل از مهر ، هنوز هم ناگفتههای زیادی دارد و اگرچه با آرامش و با طمانینه حرف میزند اما پر از مساله و چالش است نسبت به صداوسیمایی که زمانی شخص شماره اول آن بود؛ محمد سرافراز رئیس اسبق رسانه ملی که طی پنج سال گذشته ابتدا به یک سکوت طولانی رفت، خاطرات ریاستش را در یک کتاب بازگو کرد، کتابش جنجالهایی به پا کرد و بعد چند باری سخنانی در فضای مجازی مثل کلاب هاوس و دیگر موقعیتهای رسمی و غیررسمی داشت که هر یک به دلیلی بحث برانگیز شده است و در همه این چند سال زیر ذره بین رسانهها بوده است.
از ابتدای شروع ریاست پیمان جبلی بارها نام سرافراز شنیده شد، اولاً هر دو از بدنه صداوسیما و خبر و رسانه بودند، هر دو سالها در معاونت برون مرزی بودهاند و راه اندازی شبکههای مختلف را در این جزیره کوچک به عهده داشتهاند، در بخش خبری و سیاسی سازمان کار کردهاند و هر دو شروع کارشان با تحولاتی سرعتی همراه بود که باعث شد بارها نامشان به موازات هم تکرار شود. به ویژه که سرافراز طی همه این مدت به یک نام مگو در صداوسیما بدل شده بود و گویی با مراسم تودیع و معارفه پیمان جبلی به نوعی از ممنوعالتصویری هم درآمده بود. همه اینها باعث شد تا به سراغ او برویم و با او درباره لزوم کلید خوردن مهمترین تحولات سازمان صداوسیما گفتگو کنیم.
گفتگویی که به یک آسیب شناسی بدل شد و میتواند سرفصل خیلی از اقداماتی باشد که لازم است اجرایی و عملی شود.
* در مدتی که از انتصاب پیمان جبلی به ریاست سازمان صداوسیما میگذرد، در واکنش به برخی تصمیمات، اظهارنظرها و اقداماتی که داشته است، این گزاره از سوی برخی جریانات در فضای مجازی مطرح شده است که «سرنوشت محمد سرافراز در انتظار پیمان جبلی است»؛ اول اینکه آیا این تحلیل را شنیدهاید؟ ثانیاً فکر میکنید سرنوشت شما چه ویژگیای داشت که برخی احتمال میدهند در انتظار آقای جبلی هم باشد؟
این شایعات و حرفهای مختلف را هم میبینم و هم میشنوم. در جریان فضای مجازی و موضعگیریهای مطرح شده در آن هم هستم که هر کدام از خاستگاه مشخصی مطرح میشود. درباره این تحلیل خاص هم میتوانم درباره دوره مسئولیت خودم توضیحی را ارائه کنم. از نظر خودم همواره فکر میکردم رسانه ملی نیاز به تحول در ساختار، مدیریت و کیفیت آثار دارد.
احساسم این بود که صداوسیما یک عقبماندگی تاریخی در حوزه فنی و محتوایی پیدا کرده است که باید از زمان حداکثر استفاده را برای اصلاح آن ببریم. در یک روند عادی نمیتوانستیم و نمیتوانیم این عقبافتادگی را جبران کنیم. بهخصوص که خودم در حوزه برونمرزی چند شبکه مانند پرستیوی، هیسپان تیوی، العالم و آیفیلم را پایهگذاری کرده بودم و با همین نگاه آسیبشناسی ساختاری سعی کرده بودم آن نقاط ضعف در این شبکهها برطرف شود و از جهت محتوایی هم اقداماتی داشتیم تا این شبکهها در نوع خودشان تبدیل به الگو شوند. هدفمان این بود که این رویکرد را در مدیریت سازمان هم پیاده کنیم و با سرعت بالایی تحول در ساختار تشکیلاتی و چابک سازی را اجرایی کنیم. اتفاقاً در همان مقطع خبرگزاری مهر در گزارشی از ۱۰۰ روز ابتدایی مسئولیت بنده، گزارش مشروحی را تهیه کرد و به این اقدامات در حوزه تحولات ساختاری و تغییر مدیران ارشد پرداخته بود.
احساس کردم از بیرون کارشکنیهای بسیاری علیه سازمان میشود. پیشنهادم این بود که یا با این مجموعه که پول و قدرت امنیتی و رسانه در اختیار داشت برخورد شود، یا اینکه من کنار میکشم تا سازمان به همان روال قبلی به کارهایش ادامه دهد. بهطور خاص هم هدف اصلی اقدامات ما در زمینه برخورد با زدوبندها و فسادهای مالی بوداین کارها داشت پیش میرفت اما یک مشکل جدی داشتیم و آن هم مسئله کمبود بودجه سازمان بود. هم از نظر درآمدی در آن مقطع با مشکل مواجه بودیم و هم از نظر کمکهای دولت. خیلی در این زمینه چالش داشتیم. در بخش درآمدی تلاش کردیم از طریق برگزاری مزایده درآمدهای سازمان را افزایش دهیم. احساسمان این بود که درآمدهای سازمان از محل آگهیهای بازرگانی خیلی بیشتر از آنچه بهدست میآمد، میتوانست باشد. آن زمان درآمد سازمان از آگهیها هزار میلیارد تومان بود که در قالب مزایده رقم هزار و هفتصد میلیارد تومان برای یکسال پیشنهاد داشتیم و برای سه سال، رقم هفت هزار میلیارد تومان را تعیین کرده بودند که این درآمد میتوانست برای سازمان حاصل شود. وقتی مرحله اول مزایده با موفقیت عملیاتی شد، در مرحله دوم، بانک «توسعه تعاون» که یکی از مجموعههای برنده مزایده در قالب یک هلدینگ بود، بهصورت غیرقانونی کنار کشید...
* که جنجالهای بسیاری هم به همراه داشت!
گفتند که وزیر وقت کار این درخواست را مطرح کرده است و ما هم بلافاصله از آنها شکایت کردیم. اینها در مرحله دوم مزایده، مبلغ ۱۰۰ میلیارد تومان ضمانت گذاشته بودند و وقتی غیرقانونی کنار کشیدند این ضمانت به اجرا گذاشته میشد. مراحل قانونی را هم طی کردیم اما این مزایده به نتیجه نرسید. با وجود این شرایط و علیرغم آنکه پول کافی نداشتیم ما در آن مقطع حجم آگهیهای بازرگانی را کم کردیم چراکه نمیخواستیم به کارکرد حرفهای رسانه لطمه وارد شود. اعلام کردیم که باکس تبلیغات بین سریالها نباید بیش از ۵ دقیقه باشد.
از طرف دیگر با تغییر مدیرکل بازرگانی و تمهیدات دیگری که اندیشیده شد، به میزان هزار و سیصد میلیارد تومان قرارداد قطعی برای تبلیغات بستیم و تا دو هزار و پانصد میلیارد تومان هم پیشنهاد قرارداد به دستمان رسیده بود که کارهای آن هم در دست اقدام بود که به دورههای آخر مسئولیت من رسید. وارد جزئیات بیشتر نمیشوم اما فضا به سمتی رفت که احساس کردم از بیرون کارشکنیهای بسیاری علیه سازمان میشود. بهطور خاص هم هدف اصلی اقدامات ما در زمینه برخورد با زدوبندها و فسادهای مالی بود. بخشی از آن در حوزه بازرگانی بود و بخش دیگر هم مربوط به پروژههای فنی میشد که پیشتر هم به آنها اشاره کردهام. در پروژه «آیپیتیوی» حدود ۱۰ میلیون یورو هزینه شد که هیچ حاصلی برای سازمان به همراه نداشت. مورد دیگر مجموعهای بهنام «دیتاسنتر» بود که دهها میلیارد تومان چه قبل از دوره ما و چه بعد از دوره ما در آن هزینه شده بود اما ازنظر من فایدهای برای سازمان نداشت. یکی دیگر هم پیامرسان «سروش» بود که آن هم مشکلات بسیاری داشت. وقتی این موارد کشف و گزارش شد، برخوردها شروع شد. به همین دلیل یکی از دو راهی که پیشنهاد کرده بودم باید انتخاب میشد..
* که منجر به کنارهگیری و استعفای شما شد!
بله. من استعفا دادم و دو سه ماه بعد هم با آن موافقت شد. اما ناظر به سوال شما، اینکه میگویند چنین سرنوشتی در انتظار رئیس جدید سازمان صداوسیما هم هست، بیشتر به نظر میرسد از طرف کسانی مطرح میشود که نگرانند موقعیت خود را از دست دهند. عدهای که نگرانند نفوذشان در سازمان کم شود، چنین موارد و تحلیلهایی را مطرح میکنند. میدانید که صداوسیما بهگونهای است که خیلی از دستگاههای بیرونی نسبت به آن نظر دارند. از دولت و مجلس و قوه قضائیه گرفته تا نهادهای امنیتی و مراجع تقلید. مردم هم که طبیعتاً خواستهها و مطالباتی دارند. اگر قرار باشد همه اینها دخالت و نظر داشته باشند، چه کار میتوان انجام داد؟ در هر بخشی بخواهی دست بگذاری و تحولی ایجاد کنی، طبیعتاً عدهای با آن مخالفند. هر کار بزرگی طبیعتاً هزینههایی دارد. یا نباید وارد آن شوید، یا باید متوجه هزینههایش باشید. طرح موضوعاتی از این دست درباره ریاست جدید سازمان صداوسیما هم ناظر به همین نگرانیها و ترسهاست.
* یعنی هدف اصلی محافظهکار شدن رئیس جدید است؟
از آنجا که شعار اصلی مدیریت جدید هم «ایجاد تحول» است، از همین امروز برخی دارند پیامهای منفی مخابره میکنند تا این شعار به نتیجه نرسد.
* برخی سرعت بالای شما در ایجاد تحول را عامل ناتمام ماندن آن میدانند. خودتان چه نظری در این زمینه دارید. بهخصوص که شما به فشارهای بیرونی اشاره کردید اما دوست دارم بدانم بدنه سازمان چقدر تحمل این سرعت در ایجاد تحول را داشت، بالاخره میدانیم از داخل سازمان هم مقاومتهایی در برابر اقدامات شما بود و حالا آقای جبلی هم احتمالاً با این چالش در مواجهه با مدیران میانی سازمان مواجه خواهد بود.
درباره سرعت تحولات دو نکته را مطرح میکنم؛ اول اینکه من همین تغییرات ساختاری را پیشتر در مجموعهای به نام شبکههای جدید برونمرزی پیاده کرده بودم و برای خودم این رویکرد کاملاً شناختهشده بود. ثانیاً زمانی که میخواستیم این تحولات را ایجاد کنیم، سازمان صداوسیما اداره کلی به نام «تشکیلات و سیستمها» داشت که تمام ظرفیت تخصصی این اداره کل، کاملاً به خدمت گرفته شد و پیشنهادات اجرایی از دل آن بیرون میآمد. بنابراین اینگونه نبود که یک نفر بهعنوان رئیس رسانه ملی بنشیند و برای خودش خواستهای داشته باشد. من ایدههایم را مطرح میکردم، اشکالات سازمان را مطرح میکردم و این اداره کل تشکیلات بود که متناسب با این ایدهها، پیشنهادات اجرایی میآورد. بهعنوان مثال من میگفتم سازمانی که دو معاونت دارد یکی به نام «معاونت برنامهریزی» و دیگری «اداری و مالی» این دو با هم به چالش میخورد. در دولت یک سازمان برنامه و بودجه وجود دارد که همین نقش را برعهده دارد.
من میگفتم وجود این دو معاونت در ساختار صداوسیما یک اشکال است. در عمل هم همواره میدیدیم که طی سالها میان این دو معاونت چالش و درگیری وجود داشت. معاونت برنامهریزی میگفت من تعیین میکنم که چه مقدار محتوای الف و ب و ج و د در شبکههای رادیویی و تلویزیونی باید تولید شود و هزینه هر کدام هم چقدر باید باشد. راست هم میگفت، یک معاونت درست شده است برای همین کار، اما از طرف دیگر معاون اداری و مالی میگفت ما محدودیت منابع داریم و به نوعی آخر سر آن تصمیمات را در عمل وتو میکرد! نظر ما این بود که این دو باید با هم ادغام شوند. بهخصوص در دورهای که ما محدودیت منابع داشتیم. این ایده آن زمان مطرح شد، بخشهایی هم ادغام شد. من زمان زیادی برای صحبت با مدیران زیرمجموعه معاونتهای مختلف گذاشتم. همه حرفها مطرح شده بود و هیچ حرفی باقی نمانده بود و برآیند همین حرفها و گفتگوها تغییراتی بود که در ساختار سازمان اعمال شد.
* پس چرا در برابر آن این اندازه مقاومت شد؟
میگویند سرعتت بالا بود. پاسخ من اولاً این است که ما یک عقبماندگی داشتیم و اگر میخواستیم با سرعت معمول پیش برویم، همواره آن عقبماندگی حفظ میشد. دوماً اساساً آنهایی که میگویند سرعت ما بالا بود، ملاکشان چیست؟ بالاخره یک ملاک کارشناسی باید وجود داشته باشد که برمبنای آن بگوییم اعمال تغییرات تشکیلاتی مثلاً نیاز به سه سال زمان دارد و اگر در دو سال صورت بگیرد، سرعت بالا بوده است! چنین نظری هم کسی نداده و همواره بهصورت زبانی و کلی میگویند سرعت زیاد بوده است. واقعیت این است اگر کسی کار کند، میگویند سرعتش بالا بود و اگر کار نکند، میگویند اینکه کاری نکرده است! بالاخره برای هر کسی حرفی درمیآورند. باید نتیجه کارها را دید...
* از منظر نتیجه هم وقتی شاهد سیاست «کنترل زد» و بازگشت به عقب در دوران پس از شما بودیم، دیگر چه فایدهای داشته است!؟ وقتی آقای علیعسگری پس از دوره شما همه تصمیمات و ساختارها را به حالت قبل بازگرداند گویی اقدامات شما نتیجهای هم به همراه نداشته است! خودتان چنین احساسی نداشتید؟
بله. این اتفاق افتاد. در ابتدای کار از نظر من به شکل غیرمعقولی هم تصمیمات به عقب برگشت! حتی اگر بگوییم هزینهای شده بود تا تشکیلات سازمان کمی جمعوجورتر شود، نباید شاهد این تصمیمات میبودیم. سازمان در آن مقطع برای ۲۰ هزار نیرو، ۳ هزار و پانصد مدیر مصوب داشت! این برای هر کسی که با کار تشکیلاتی آشنا باشد، خندهدار است. یعنی به ازای هر ۶ تا ۷ نفر، سازمان یک مدیر رسمی داشت! مرتباً هم تلاش میکردند این جایگاههای مدیریتی را ارتقا دهند. مدیر تبدیل به مدیرکل میشد، مدیرکل میشد مدیر مرکز، بعد میشد مدیر سازمان و بعد هم به معاونت میرسید! همینطور تعداد معاونتها و مدیران بالا میرفت. در یک تشکیلات وقتی تعداد مدیران از حدی بالاتر برود، خودش تبدیل به یک چالش میشود. چنین تشکیلاتی به جای آنکه مأموریتهایش را انجام دهد، بیشتر در برابر مأموریتها مقاومت میکند. این خاصیت طبیعی بروکراسی است.
* به نظر میرسد همچنان قائل به لزوم ادغام معاونتها در ساختار صداوسیما هستید...
نه هر ادغامی هم خوب نیست. باید منطق رسانهای داشته باشد. بهعنوان مثال نمیدانم چقدر درست است اما در جایی مطرح شد که گویی قرار است خبرگزاری صداوسیما با شبکه خبر ادغام شود. از نظر منطق رسانهای که من میفهمم، این تصمیم درست نیست. چرا؟ چون زمانی که ما خبرگزاری صداوسیما را پایهگذاری کردیم، در واقع واحد مرکزی خبر را تبدیل به خبرگزاری کردیم. واحد مرکزی خبر بهصورت سنتی اینگونه فعالیت میکرد که هر روز خبرنگاران و اعضای تحریریه مینشستند و تعدادی سفارش کار از دستگاهها و وزارتخانههای مختلف میگرفتند. این کار، کار خبرگزاری نبود...
* به نوعی واحد خبر، روابط عمومی دستگاههای اجرایی بود.
براساس سفارشهای بیرونی کار میکرد. ما گفتیم این واحد تبدیل به یک خبرگزاری شود که نه تنها به صداوسیما سرویس میدهد بلکه با یک نگاه بلندمدت میخواستیم بهصورت جهانی فعالیت خبری داشته باشد. همین امروز هم در دنیا دو یا سه خبرگزاری تصویری وجود دارد که به همه شبکههای تلویزیونی خدمات ارائه میدهند. یکی رویترز است، یکی ایپیتیان در آمریکاست. یکی هم فرانسپرس است که در دورهای موفق نبود و مجدد وارد میدان شده است. هنوز کسی نتوانسته است با آن دو غول خبری تصویری برابری کند. در مقطعی ترکیه اقداماتی داشت که ناموفق هم بود. در سطح جهانی عملی کردن این ایده کار سختی بود اما در سطح ملی که این ظرفیت برای صداوسیما وجود داشت تا تبدیل به یک خبرگزاری تصویری شود. قرار بود به این سمت حرکت کنیم. با این نگاه، دیگر خبرگزاری صداوسیما نمیتواند زیرمجموعه شبکه خبر باشد. بالاخره خبرگزاری باید به بخشهای دیگر معاونت سیاسی غیر از شبکه خبر هم خدماتی ارائه کند.
فارغ از این مورد اما ادغام کارهای موازی حتماً خوب است. مثلاً باشگاه خبرنگاران جوان و خبرگزاری صداوسیما بهنوعی دستور کار مشترک دارند و خیلی وقتها بهصورت موازی کار میکنند. مزیتهایی باشگاه دارد که میتواند حفظ شود و در خبرگزاری ادغام شود تا از موازیکاری جلوگیری شود. در دورهای هم که ما بودیم بهویژه در دفاتر خارج از کشور جلوی این موازیکاری راگرفتیم. این نوع کوچکسازیها و ادغامها حتماً مفید است. نمیدانم در دوره بعد از ما در حوزه خبر چه اتفاقاتی رخ داد اما نگاه ما این بود که ساختار اداری باید تبدیل به ساختار رسانهای شود. آن زمان مدل کار بیشتر اداری بود نه خبری. ایده ما این بود که با مدل تحریریهای باید کارها در بخش خبر اداره شود، چراکه این ایده را در شبکه پرستیوی هم پیاده کرده بودیم. در آنجا اصلاً چیزی به نام مدیرکل نداشتیم. یک مدیر اتاق خبر داشتیم که خودش سردبیر ارشد هم بود. این آدم هم مستقیم به مدیر شبکه که خودش معاون برونمرزی سازمان هم بود، متصل بود.
در جایی مطرح شد که گویی قرار است خبرگزاری صداوسیما با شبکه خبر ادغام شود. از نظر منطق رسانهای که من میفهمم، این تصمیم درست نیست. چرا؟ چون زمانی که ما خبرگزاری صداوسیما را پایهگذاری کردیم، در واقع واحد مرکزی خبر را تبدیل به خبرگزاری کردیم. واحد مرکزی خبر بهصورت سنتی اینگونه فعالیت میکرد که هر روز خبرنگاران و اعضای تحریریه مینشستند و تعدادی سفارش کار از دستگاهها و وزارتخانههای مختلف میگرفتند. این کار، کار خبرگزاری نبود…* در جریان هستیم که در دوره بعد از شما عنوان «معاونت خبر» مجدد به «معاونت سیاسی» بازگشت. آیا ساختارها هم مجدد به حالت قبل بازگشت؟
در جریان جزئیات نیستم اما میدانم که بخشی از ساختارها به حالت قبل بازگشت. هنوز هم معتقدم که هرچه به سمت مدل رسانهای حرکت کنیم موفقتر خواهیم بود. این مدل رسانهای هم در بخشهای مختلف متفاوت است. بخش خبر طبیعتاً اقتضائات خاص خودش را دارد. یکی از مشکلات صداوسیما این است که یک فرمول تعریف میکردند و میگفتند در همه معاونتها باید عین هم اجرا شود! این در سازمانی با این میزان از گستردگی مأموریتها، امکانپذیر نیست.
* در زمینه «خبر» سالهاست که این مطالبه از صداوسیما وجود دارد که مرجعیت رسانهای خود را احیا کند. طی نزدیک به یک دهه گذشته شاهد یک عدم اطمینان از سوی افکار عمومی نسبت به رسانه ملی بودهایم. در نمونههای بسیاری شاهد بودهایم که تلویزیون برای ورود به یک جریان خبری، گویی مردد و نگران است! ریشه این تردید و نگرانی کجاست که رفع آن موجب شد اولین بازخوردهای مثبت نسبت به اقدامات آقای جبلی هم در حوزه خبر باشد.
اجازه دهید از همین انتها آغاز کنم؛ وقتی به قول شما مرجعیت خبری آسیب دیده است، این اتفاق از جهتی کار را برای مدیر جدید راحت میکند چراکه یک اتفاق کوچک هم بلافاصله بزرگ میشود...
* سطح انتظارمان این اندازه پایین آمده است!
بله. این اتفاق، اتفاق بسیار معمولی بود که مثلاً رسانه ملی درباره بنزین که در یک روز ممکن است زندگی میلیونها نفر را تحت تأثیر قرار دهد، اطلاعرسانی کند. به نظرم این اتفاق عجیب و غریبی نبود اما به دلیل سابقهای که در چند سال قبل از آن در ذهن داشتیم، این رویکرد برجسته شد و همه هم آن را تحسین کردند.
* چه شد که این مرجعیت تا این اندازه آسیب دید؟
اول به این دلیل بود که مدل اطلاعرسانی را به مدل سنتی برده بودند که خیلی سال پیش کاربرد داشت. سالها قبل رسانهای بهنام رسانه ملی بود که هیچ رقیبی نداشت و هر چه میگفت، مرجع بود و پذیرفته میشد. مثال واضح آن جنگ ایران و عراق بود. منبع همه اخبار صداوسیما بود و هر چه هم میگفت همه میپذیرفتند، ولو اینکه همه واقعیت را هم نمیگفت. در اولین ملاقاتی که با مدیران ارشد حوزه خبر تلویزیون داشتم، همین مثال را مطرح کردم و گفتم در جنگ ایران و عراق، شما فقط میگفتید که ما پیشروی کردهایم، در حالی که این واقعیت نداشت. حالا میگوئیم در آن مقطع حساس این رویکرد محل اشکال نبود...
* این نکتهای است که در کتابتان هم به آن اشاره کردهاید.
بله و معتقد بودم این رویکرد دیگر برای جنگ سوریه جواب نخواهد داد. در جنگ سوریه، در مقطعی داعش ۵۰ تا ۶۰ درصد خاک سوریه را اشغال کرد اما ادبیات خبر ما در رسانه ملی مدام ناظر به پیشروی نیروهای خودمان بود. برآیند خبرهای ما پیروزی سوریه بود که با برآیند واقعیت در آن مقطع متفاوت بود. این مدل از اساس اشکال داشت. عامل دیگر هم ورود یک رقیب جدی و پای کار به نام «فضای مجازی» و «شبکههای اجتماعی» به میدان بود. زمانی چنین فضایی وجود نداشت و مخاطب امکان مقایسه و ارزیابی اخبار را نداشت اما این امکان بهوجود آمد. در دورهای این امکان در شبکههای ماهوارهای بهوجود آمد که خیلی کمرنگتر بود. فضای مجازی که آمد این امکان بهصورت کامل در اختیار مخاطب قرار داشت.
وقتی صداوسیما هیچ فکری برای این بخش نکرد و نتوانست خودش را با این فضا تطبیق دهد، فاصله با مخاطب عمیقتر و گستردهتر شد و مرجعیتش بیشتر آسیب دید. عامل دیگر هم نوع نگاه مدیریت سازمان است. باید دید آیا مدیریت سازمان میتواند تأثیرگذار باشد و جرئت ورود به این عرصه را دارد؟ شما اگر بخواهید اطلاعرسانی درست انجام دهید، بالاخره به جاهایی برمیخورد. در ابتدا هم اشاره کردم که بهصورت سنتی خیلیها روی صداوسیما نظر دارند. اگر مدیر بخواهد در این شرایط کار درست را انجام دهد، باید دید آیا توانش را دارد تا از مرجعیت رسانهای دفاع کند؟ اگر چنین توانی نباشد، قطعاً آسیبدیدگی تشدید میشود.
* رفع این موانع به یک مانیفست کلی نیاز دارد یا یک مدیر به تنهایی از پس آن برمیآید. بالاخره در همین چند سال اخیر عقبماندن صداوسیما از فضای مجازی آنقدر مشهود بود که هر مدیری هم متوجه آن شود...
ببینید این موارد تک بعدی نیست و مجموعهای از عوامل در آن دخیل است. مدیر ارشد باید توان و انگیزه داشته باشد. صداوسیما مجموعهای بزرگ و پراکنده است که بخشهایی از آن به شکل جزیرهای دارند عمل میکنند. این فضا باید مدیریت شود. اگر قرار است در حوزه خبر و یا حتی فیلم و سریال، رسانه ملی مرجعیت داشته باشد، باید دید چه باید کرد. بالاخره در کشور ملاحظات، موانع و مشکلاتی وجود دارد که همه آنها هم باید برطرف شود و اینگونه نیست که تکساحتی باشد.
* در دوره شما این شرایط چگونه مدیریت میشد؟ بالاخره همان زمان هم طبیعتاً فشارهایی وجود داشته است. شخص شما به مرحله دو راهی میان منفعت ملی و یا تن دادن به سفارشها و فشارها میرسیدید؟
در دوره ما این فشارها خیلی کمتر بود. هم به دلیل شناختی که از بنده داشتند و هم به دلیل نوع تعاملاتی که بنده داشتم.
* یعنی معتقدید چالشهای مدیریت فعلی بیش از دوران شماست؟
اجازه دهید یک مثال بزنم. در دوره ما و بر سر مسئله برجام، دولت آقای روحانی واقعاً به صداوسیما فشار میآورد. حرف دولت این بود که برجام مصوبه حاکمیت است و وقتی تصویب شده، صداوسیما دیگر نباید آن را نقد کند. ما به عنوان رسانه این حرف را قبول نداشتیم. معتقد بودیم حتی نسبت به این مصوبه هم عدهای منتقد هستند و حرف دارند. متولیان کار از آقای ظریف تا آقای عراقچی و دیگر کارشناسان موافق برجام، وقت کافی داشتند تا در بخشهای مختلف خبری و غیر خبری موضع دولت را تشریح کنند اما بازهم به ما فشار میآوردند و اتفاقاً یکی از گروکشیهای دولت در زمینه بودجه هم بر سر همین موضوع بود. دولت در سال ۹۳ برای اولین بار در تاریخ صداوسیما، بودجه کمکی خود را نسبت به سال قبل کاهش داد. ما این فشارها را تحمل کردیم اما اجازه ندادیم مسیر نقد برجام در صداوسیما بسته شود. هرچند شخصاً هم معتقد بودم برجام به نتیجه نخواهد رسید و برای آن هم استدلال داشتم. هم دولت در این بخشها نظر داشت و هم مثلاً دستگاههای امنیتی و غیره...
* امروز تیم آقای جبلی چگونه باید با این شرایط و فشارهای بیرونی مواجه شود؟
بالاخره دستگاهها به این حوزه ورود پیدا کردهاند و برای هر کدام هم انتظاراتی به وجود آمده است که به نظرم نباید این انتظارات بهوجود میآمد. یکی از شاخصههای رسانه ملی، مستقل بودن است. بهخصوص اگر مأموریتش این باشد که نقش ناظر فراقوهای نهادهای حاکمیتی را داشته باشد. اگر بخواهیم چنین مسئولیتی برایش در نظر بگیریم، حتماً باید مستقل باشد. این مستقل بودن هم به این معنا نیست که بهطور کامل با نهادهای حاکمیتی سروکاری نداشته باشد و حرفهای کارشناسی آنها را نپذیرد. برای این تعامل هم شخصاً یک فرمول مشخص دارم.
آن تفاهمنامهها که همه صوری است! منظورم از تعامل اینها نیست. از این تفاهمنامهها هیچ چیزی درنمیآید! نه فقط در صداوسیما که برای هیچ جایی دستاوردی ندارد
* صحبت از تعامل کردید، یاد حجم بالای دیدارهای آقای علیعسگری در یک سال اخیر افتادیم که غالباً مربوط به امضای تفاهمنامه با وزارتخانهها و دستگاههای مختلف میشد!
آن تفاهمنامهها که همه صوری است! منظورم از تعامل اینها نیست. از این تفاهمنامهها هیچ چیزی درنمیآید! نه فقط در صداوسیما که برای هیچ جایی دستاوردی ندارد. اتفاقاً یکی از نکات همین است که آیا رئیس صداوسیما خودش برنامهای مشخص برای خودش دارد یا نه؟ اگر این برنامه وجود داشته باشد، طبیعتاً همان را پیش میبرد و اگر نباشد، کار رسانه مانند سیلی است که آدم را با خودش به هر طرف که بخواهد میبرد. فرد دیگر حتی در کنترل خودش هم نیست! یکی از نمودهای این شرایط، همین جلسات است. تصور کنید رئیس صداوسیما در تمام جلسات اصلی کشور حضور دارد؛ جلسات دفتر رهبری، شورایعالی فضای مجازی، شورایعالی انقلاب فرهنگی، شورایعالی امنیت ملی، دو نوبت جلسه هیأت دولت در هر هفته، علاوهبر آن جلسات کمیسیون فرهنگی دولت که با حضور رئیس سازمان باید برگزار شود. از بد حادثه هم صداوسیما در شمال شهر قرار دارد و اکثر این جلسات در حوالی خیابان پاستور برگزار میشود. تنها زمان رفت و آمد به این جلسات را حساب کنید تا ببیند چقدر زمان میبرد! تازه فقط هم این جلسات رسمی نیست. تمام وزرا درخواست جلسه و امضای تفاهمنامه دارند. تمام کمیسیونهای مجلس علاقه به برگزاری جلسه مشترک دارند، سوای از تکتک نمایندهها که خودشان تقاضای جلسه دارند. کارشناسان و صاحبنظران حوزههای مختلف هم که جای خود دارند. اگر رئیس صداوسیما فقط همین جلسات را بخواهد شرکت کند دیگر وقتی برایش باقی نمیماند! زمانی که ما بودیم فقط جلسات هیأت دولت چهار ساعت طول میکشید و فکر نمیکنم در حال حاضر هم کمتر شده باشد.
* صادقانه بگویید خروجی این تعداد جلسه چیست؟
(با مکث لبخند میزند) اغلب این جلسات خروجی بسیار کمی دارند.
* باز خوب است که نمیگویید خروجیشان صفر است!
احتیاط میکنم! البته واقعاً هم صفر نیست. من خودم از دو جلسه روتین هیأت دولت در یکی حتماً شرکت میکردم. هر جلسه هم دو بخش داشت که بخش اول آن مربوط به گزارش کار وزرا بود. در این بخش حتماً شرکت میکردم چراکه در لابهلای همین گزارشها نکات بسیار مفیدی برای ما وجود داشت. در همان دو ساعت هم احیاناً اگر خواسته و انتقادی وجود داشت، مطرح میکردند. غیر از این اما واقعیت این است که در همه این جلسات شرکت نمیکردم. احساس میکردم اگر بخواهم در همه اینها شرکت کنم دیگر فرصتی برای تحول در ساختار صداوسیما و رفع مشکلات آن باقی نمیماند. دیگر فرصتی برای ارتباط با بدنه صداوسیما پیدا نمیکردم.
به جرئت میگویم هیچ فردی در بدنه سازمان صداوسیما نبود که در آن زمان متقاضی دیدار با رئیس صداوسیما بوده باشد و درخواستش ثبت و تقریباً همه آنها اجابت نشده باشد. بعضی افراد از گوشه و کنار سازمان را حتی شخصاً فرامیخواندم. برای همه مدیران سازمان و جلسات روتین درون سازمان هم وقت کامل میگذاشتم. در دوره ما حتی برای یک هفته جلسه فیلمنامهنویسی متوقف نشد و آخرین نوبت این جلسه زمانی برگزار شد که هفته بعد از آن تودیع شدم. اولویت من اصلاح صداوسیما بود نه شرکت در جلسات بیرون از سازمان.
* بحث مربوط به اعتماد آسیبدیده مخاطبان نسبت به مرجعیت رسانهای رسانه ملی، ناتمام ماند. بهخصوص که با آمدن آقای جبلی امیدهای بسیاری برای احیای این مرجعیت رسانهای در محافل مختلف شکل گرفته است. از جانب تجربهای که داشتهاید اگر بخواهید از «نبایدها» خطاب به رئیس جدید بگویید روی چه نکاتی دست میگذارید؟ آقای جبلی چگونه باید حواسش به پوست موزهای احتمالی پیش پایش در مسیر تحولخواهی باشد؟
کار رئیس جدید از زاویهای که پیشتر اشاره کردم آسان است اما از زاویهای دیگر بسیار سخت است. اگر بخواهیم درباره «خبر» صحبت کنیم، باید نگاهمان جامع باشد. بخشی از آن نگاه ساختاری است که اشاره کردم در درازمدت باید ساختار رسانهای را حاکم کنیم و صداوسیما را از حالت اداری خارج کنیم. نکته دوم این است که باید نسبت صداوسیما با فضای مجازی تعریف شود. این نسبت امروز به دلیل همان عقبافتادگی که به آن اشاره کردم، معلوم نیست. صداوسیما اگر از ابتدا درست عمل کرده بود، در این میدان جدید هم مرجعیت خبری خود را حفظ میکرد. در فضای رسانهای جدید ما دو ویژگی داریم؛ یکی آن چیزی است که من اسمش را «انقلاب دیجیتالی» گذاشتهام و تحولاتی را با خود به همراه آورده که باید آن را درک کنیم، و یکی هم «شبکههای اجتماعی» در فضای مجازی است. در این فضای جدید هر آدمی خودش یک رسانه است. در فضای سنتی عدهای برنامهساز در صداوسیما بودند که برای «مخاطب» برنامهسازی میکردند اما وقتی همان مخاطب خودش تبدیل به یک رسانه و خبرنگار شده است، دیگر نمیتوان با اون مدل سابق سفارش تولید و برنامه داد. باید بدانیم از این ظرفیت چطور بهدرستی استفاده کنیم.
* یعنی این شرایط جدید را بههیچوجه تهدید نمیدانید.
حتماً این یک فرصت است. مگر میتوان اینکه در جامعه هر فرد یک خبرنگار بالقوه است را نادیده بگیریم؟ اگر این را یک تهدید بدانیم در همین گام اول قافیه را باختهایم. یکی از کارهای صداوسیما استفاده از همین خبرنگاران آزاد است. هر حادثه مهمی که رخ میدهد، مهمترین تصاویر خبری آن متعلق به کیست؟ همان مردمی که گوشی تلفن در دست دارند و معمولاً بهترین تصاویر خبری متعلق به همانهاست.
پیامهای منفی علیه «تحول صداوسیما» از کجاست؟/ روایت یک عقبماندگی
* بهخصوص که گاهی همین ویدئوها برای رسانههای بیگانه هم ارسال میشود.
بله. گاهی اینجا به این ظرفیت اعتنا نمیشود و گاهی هم آنها خودشان از فضای مجازی این فیلمها را برمیدارند و استفاده میکنند. این نسبت میان رسانه ملی و فضای مجازی باید تعریف شود. مضافبر این باید انتظار مسئولان از حوزه خبر را به جایگاه واقعی خود بازگردانیم. امروز انتظار مسئولان از حوزه خبر این است که مدام اظهارات آنها را پخش کند و بهشکل کلیشهای و تکراری مواضع آنها را پوشش دهد. در حالی که اظهارات مسئولان زمانی مهم است که در دل آن اقدامی با دربرگیری بالا وجود داشته باشد. ظرفیتهای خبری صداوسیما یا خبر است، یا گزارش و تحلیل و مصاحبه و میزگرد و حتی مناظره. یکی از کارهای مهم بخش خبر تبدیل «خبر خام» به گزارش است.
رسانه سنتی در این بخش سراغ «تفسیر» میرفت اما دیگر تفسیر خبر هم در فضای رسانهای جدید خیلی مرسوم نیست. در مدل ارائه تفسیر، رسانه تبدیل به مرجعی میشود که مدام درباره همه مسائل، موضعگیری میکند. در حالی که امروز رسانه نباید تبدیل به مرجع موضعگیریهای صریح و مستقیم شود. به همین دلیل است که تفسیر هم باید به قالب گزارش برود. در «گزارش» میتوان همان اظهارات مسئولان را منعکس کرد اما برای آن «سابقه» ذکر کرد که بسیار مهم است. در کنار آن میتوان دیدگاههای کارشناسی را هم اضافه کرد. در این صورت گزارش رسانه، برای آنها که پیگیر هستند، آوردهای به همراه خواهد داشت. نمیگویم یکدفعه میتوان چنین کاری کرد اما اگر رسانه ملی میخواهد مرجعیت خود را باردیگر احیا کند، یکی از راههای آن این است.
احیای مرجعیت خبری رسانه ملی به نفع همه دستگاههای حاکمیتی است
* خیلی ایدهآلگرایانه این موارد را مطرح میکنید و میدانیم در عمل به این راحتی شدنی نیست. هم زمانی که شما مسئول بودید و هم در دوره دیگر رؤسای سازمان صداوسیما همواره صحبت از «نمیشودها» هم بوده است. مدام همه میگویند ما ایدهآلها را میدانیم، کار رسانهای را هم بلدیم اما «نمیگذارند». گویی دیگرانی هستند که در قالب بازوهای قدرت بیرونی اجازه اجرای این ایدهآلها را نمیدهند، با این «دیگران» چه باید کرد؟
باید این نگاه جا بیفتد که احیای مرجعیت خبری رسانه ملی به نفع همه دستگاههای حاکمیتی است...
* برای جا انداختن همین گزاره، عمر چندین مدیر هم شاید کفاف ندهد!
بالاخره باید این اتفاق رخ دهد. باید با همین گفتگوها و مصاحبهها این مباحث در فضای رسانه مطرح شود. شما باید سراغ کارشناسان بروید. رئیس رسانه ملی و مدیرانش اگر این مسئله را قبول دارند باید آن را برای دیگران هم جا بیندازند. هر موضوع «خبری» بالاخره دو طرف دارد. این یک اشکال است که ما اخبار را یکطرفه روایت کنیم. باید دو یا چند طرف دخیل در خبر را صادقانه روایت کنیم. اعتماد مردم به رسانه ملی در بعد خبری، آسیب جدی دیده است و این آسیبدیدگی هم ناگهانی اتفاق نیفتاده است، به همین دلیل هم به تدریج میتواند اصلاح شود. باید از خبررسانی یکطرفه اجتناب کنیم تا مخاطب احساس نکند چیزهایی دارد از او پنهان میشود. عنوان «مخاطب» را بهصورت سنتی بهکار میبرم وگرنه امروز همه این مخاطبان خودشان رسانهاند. خودشان تولیدکننده هستند و میتوانند ما را قضاوت و ارزیابی کنند.
* با این موضعگیری، مخالفتی که با رویکردهای پروپاگاندایی صداوسیما ندارید؟ بالاخره در کنار پخش دیدگاههای مختلف، میدانیم که صداوسیما یک دیدگاه ایدئولوژیک را نمایندگی میکند. تنها تریبون رسمی و رسانهای نظام جمهوری اسلامی ایران است. مخالفتی که با این کارکرد رسانه ملی ندارید؟
در رسانه سنتی، اساساً توقع از رسانه همین بود. در این دیدگاه رسانه ملی در بهترین حالت یک دانشگاه عمومی میشود که به مردم آموزش میدهد و اطلاعرسانی میکند. امروز اما رسانه یک امر دو طرفه است. مانند شبکههای اجتماعی که همه چیز در آنها تعاملی است. معتقدم در نگاه به آینده شبکههای رسانه ملی هم باید حالت تعاملی پیدا کنند. معتقد به «تعامل هوشمند» در این حوزه هستم که برای آن هم تعریف مفصلی دارم که در جای دیگر میتوانم درباره آن صحبت کنم. پس «رسانه ملی» علاوهبر آنکه باید خواستهها و بایدهاونبایدهای نهادهای حاکمیتی را به مردم منتقل کند، باید خواستههای مردم را هم به این نهادها منتقل کند که گیر اصلی امروز در همین بخش است. البته در قسمت نخست هم مشکلاتی داریم.
اگر خواستههای نهادهای حاکمیتی مانند یک پازل، یک کل واحد را از دورنمای آینده نسازد، اشکال دارد. مثل زمانی که مجلسیها یک چیز بگویند، دولتیها یک چیز دیگر و قوه قضائیه یک چیز دیگر. نهادهای امنیتی و مذهبی هم چیز دیگری بخواهند و بنگاههای بزرگ مالی وابسته به حاکمیت هم خواسته دیگری داشته باشند! اگر قرار باشد هر کدام خواستهای متفاوت داشته باشند، رسانه ملی قرار است کدام بخش را به مردم منتقل کند؟ در این شرایط رسانه حتماً دچار چالش میشود. به همین دلیل است که معتقدم ما اول باید در مسائل فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و غیره یک حرف روشن و قابل فهم برای همه داشته باشیم تا صورت مسئلههایمان مشخص باشد. امروز به نظر میرسد صورت مسئلههای ما مشخص نیست. مثل آسیبهای اجتماعی که هر روز هم بیشتر میشود اما هیچکس نمیگوید راهحل ما در این حوزهها چیست. در حوزه مسائل فرهنگی، فکری، عقیدتی و رسانهای هم شرایطمان به همین صورت است. نمیدانیم دنبال چه هستیم!
باید بین خواستههای نهادهای حاکمیتی و مطالبات مردمی بالانس ایجاد شود. بالاخره مردم انتظار دارند تلویزیون هم در حوزه خبر و اطلاعرسانی درست و صادقانه کار کند، هم در حوزه سرگرمی، زمانی که انتظار آرامش دارند با فیلمها و سریالها اعصابشان خرد نشود
* حالا که شرایط ایدهآل نیست و همه هم میدانیم آن قطبهای قدرت هر کدام ساز خود را میزنند و انتظاری هم از صداوسیما دارند، رئیس رسانه ملی چقدر قدرت برای تابآوری در برابر فشارها را دارد؟
(لبخند میزند) نمیدانم چقدر قدرت دارد. رئیس رسانه ملی اول باید این شرایط موجود را به درستی فهم کند و بعد بسنجد که در این موقعیت چه باید بکند تا تعادل و بالانس برقرار شود. باید بین خواستههای نهادهای حاکمیتی و مطالبات مردمی بالانس ایجاد شود. بالاخره مردم انتظار دارند تلویزیون هم در حوزه خبر و اطلاعرسانی درست و صادقانه کار کند، هم در حوزه سرگرمی، زمانی که انتظار آرامش دارند با فیلمها و سریالها اعصابشان خرد نشود! تلویزیون در حوزه آموزش هم بسیار میتواند تأثیرگذار باشد. آنقدر زمینه برای کار وجود دارد که باید اولویتبندی درباره آن داشته باشیم. آنچه من به آن اشاره دارم این است که رسانه ملی باید خود را ناظر بر نهادهای حاکمیتی بداند. در این وضعیت رسانه ملی مافوق آن است که بخواهد صرفاً پاسخگوی توقعات این نهادها باشد...
* که قدرت بسیار بالایی نیاز دارد.
دقیقاً.
* سوال اصلی این است که چرا این قدرت وجود ندارد. وقتی از رئیس رسانه ملی صحبت میکنیم از جایگاهی میگوئیم که حکم آن را شخص اول کشور امضا میکند. رؤسای صداوسیما در حالی از فشارها و نشدنها گلایه میکنند که حکمشان را مستقیماً از رهبر انقلاب گرفتهاند، چرا چنین مدیری نباید قدرت کافی برای آن چتر نظارتی که شما به آن اشاره میکنید، داشته باشد؟
اول باید ببینیم مدیر چه باید بکند و بعد بگوییم مجموعه حاکمیت چه باید بکند. نظام حکمرانی ما باید قبول داشته باشد که جایگاه رسانه ملی باید چنین جایگاهی باشد. همانطور که اشاره کردم در حوزههای مختلف ما راهبرد شفافی نداریم و نمیدانیم میخواهیم چه کنیم، درباره رسانه ملی هم چنین شرایطی وجود دارد. هم برای خود رسانه ملی و هم برای نظام حکمرانی باید این جایگاه جا بیفتد. امروز توقع از رسانه ملی همین است که بگوید همه بخشهای نظام دارند زحمتهایی میکشد و برای مردم کار میکنند! توقع در همین حد است و نمیتوانید شما بگویید من میخواهم کار دیگری بکنم! همینجاست که معتقدم «رسانه ملی» باید از اساس بازتعریف شود. واقعیت این است که فضای رسانهای جدید، یک جهان جدید است. اگر بخواهیم درست دربارهاش صحبت کنیم، با توجه به اینترنت ماهوارهای و هوش مصنوعی و صنعتی که در حال شکلگیری است، ما داریم وارد دنیای دیگری میشویم که سازوکارهای دیگری هم برای خود دارد. اساساً نظام حکمرانی تغییر میکند. ما باید این واقعیت را درک کنیم و بعد بیاییم بگوییم جایگاه رسانه ملی در این شرایط کجاست و بگوییم متناسب با این واقعیت ما باید با درون این رسانه چه کنیم. بهخصوص که الان صداوسیما در دو جبهه درگیر است. یکی جبهه داخلی است که خیلی بهم ریخته است و مدیریت متمرکزی روی آن وجود ندارد. در این جبهه متأسفانه زدوبندها و مشکلات مالی وجود دارد و فضای رسانهای در آن تبدیل به فضای اداری شده است. رئیس جدید هم باید این جبهه را درست کند و هم باید جایگاه خود را در بیرون دقیق مشخص کند. باید فصل مشترکی با نهادهای حاکمیتی پیدا کند تا بتواند موفق شود. در غیر این صورت مرجعیت رسانهای صداوسیما همچنان در همه حوزهها آسیب خواهد دید. هم در حوزه خبر و هم در حوزهای مثل فیلم و سریال که همین امروز هم این مرجعیت آسیبدیده است.
* هم در بخش اشاره به سرانجام دوره خود در ریاست سازمان صداوسیما و هم در لابهلای پاسخ به همین سوال اخیر، اشارهای به زدوبندهای مالی و بهنوعی فساد مالی در دورن صداوسیما داشتید. امروز وضعیت را چگونه میبینید و آیا بعد از دوران شما، همچنان این سرشاخههای فساد و زد و بندهای اقتصادی در بدنه صداوسیما فعال هستند؟ به خصوص که بهنظر میرسد برای توفیق در دوره جدید، رفع این معضل اهمیت بسیار زیادی دارد. واقعاً این فساد همچنان وجود دارد؟
شاید به یک معنا، تشدید هم شده باشد. اما این مسائل جزو مواردی است که زمانی میتوان به مصادیق آن اشاره کرد که پیگیری قضائی درباره آن صورت گرفته باشد. با این حال در همین فاصله کوتاه موارد متعددی از این دست مطرح شده است، آن هم از زدوبندهای مالی که معمولاً هم مرتبط با ردههای پایین در سازمان نبوده است. سازمانی که میخواهد بر نهادهای بزرگ کشور ناظر باشد، نباید اینگونه باشد. بهخصوص که عددهای بزرگی امروز جابهجا میشود و شاهد رانتهای کلانی هستیم که همه هم آن را قبول دارند! مثل ارز ۴۲۰۰ تومانی که همه میدانند ارز رانتی است اما ماندهاند اگر آن را حذف کنند چه تبعاتی به همراه خواهد داشت! اگر صداوسیما میخواهد با چنین رانتها و فسادهایی برخورد کند، خودش باید در درون خودش سالم باشد. نمیگویم که صددرصد پاک باشد اما لااقل خبرنگارهای آن، برنامهسازان و مدیران آن نباید درگیر چنین مسائلی باشند...
* این نبایدهایی که فهرست کردید یعنی در حال حاضر حتی تا سطح خبرنگارهای صداوسیما درگیر چنین مسائلی هستند؟
در دورهای که بنده مسئولیت داشتم، بله بهصورت مصداقی در سطح خبرنگاران هم چنین مسئلهای را داشتیم. بالاخره دستگاهها وقتی میخواهند مطالب و منویاتشان مطرح شود، بهدنبال ارتباط با خبرنگاران هستند. خودشان هم اسمش را میگذارند «هدیه» و گاهی سکهای هم میدهند تا ارتباطشان برقرار باشد.
* البته آن زدوبندهایی که شما مدنظر دارید و به آن اشاره میکنید باید خیلی کلانتر از اینها باشد.
بله. محض مثال این نمونه را مطرح کردم. وقتی فسادی آغاز میشود، به مراتب عمیق میشود. البته باید حسن صداوسیما را هم بگوییم که در همین چند سال اخیر گزارشهای تحقیقی در آن پخش شد که عمدتاً هم مربوط به خارج از تهران بودند. گزارشهای خیلی خوبی که واقعاً تأثیرگذار بود و مشخص بود در مسیر تولید آن با مراکزی درگیر شده بودند. مثل موارد مرتبط با کالای قاچاق و یا خامفروشی که ورود یک خبرنگار به این حوزهها بسیار ارزشمند است. بهخصوص که خبرنگار میداند در این زمینهها با مشکلاتی مواجه میشود و شاید حتی بعدها تهدید شود. بالاخره منافع عده زیادی در این موارد با خطر مواجه میشود. این موارد هم در صداوسیما هست اما باید این نگاه و رویکرد به همه اجزا تسری پیدا کند. باید همه جا این نگاه حاکم باشد که میخواهیم با فساد و رانت مقابله کنیم تا کشور سالم شود.
* یکی از الزامات این رویکرد هم شفافیت است اما در شرایط فعلی سازمان به نظر میرسد تعمدی در عدم شفافیت مسائل مالی و سوژههای مرتبط با حوزه بازرگانی وجود دارد. مشخصاً آقای مهدویمهر بهعنوان معاون بازرگانی کمترین حضور و تعامل رسانهای را دارند و کمتر پاسخگوی ابهامات هستند.
بله، بخش بازرگانی متأسفانه یکی از بخشهایی است که به نظر من هم باید درباره عملکرد خود بهصورت شفاف توضیح دهد. اخیراً هم در یک سخنرانی به این موضوع اشاره کردم که در سال ۹۴ درآمد ما از بخش بازرگانی در حدود هزار میلیارد تومان بود که اگر آن قراردادهایی که بهدنبال انعقاد آنها بودیم به سرانجام میرسید این مبلغ خیلی بیشتر هم میشد. حجم پیامهای بازرگانی از آن سال تا امروز چیزی در حدود ۵ برابر شده است، هم از نظر زمان آگهیها و هم از نظر ارائه خدمات ارزش افزوده که مشخصاً در مقطعی «توسکا» و «روبیکا» مدعی بودند ما پول ۷۰ برنامه مطرح تلویزیونی را میدهیم! در کنار آن خدمات اسپانسری و تولیدات مشارکتی را هم در نظر بگیرید. به مرحلهای رسیدیم که عدهای به شوخی میگویند تلویزیون در لابهلای تبلیغات بازرگانی، سریال هم پخش میکند! پس حجم آگهیها پنجبرابر شده و از نظر مبلغ آگهیها هم بهصورت متوسط سالی ۲۰ درصد افزایش قیمت در نظر میگیریم که در واقعیت میدانیم بیشتر هم بوده است. با این احتساب همین دو عدد، درآمد هزارمیلیاردی صداوسیما از آگهیها امروز باید به ۱۰ هزار میلیارد تومان رسیده باشد، آن هم در حداقل. این درآمد اما امروز وجود ندارد و بازرگانی باید درباره آن توضیح دهد که کجاست؟ شاید در بخشهایی بگویند تخفیف و یا آگهی مجانی داشتهاند اما باید بیایند و درباره آن هم توضیح دهند.
* شما در زمان خودتان، درباره همان هزار میلیارد تومان درآمد چنین شفافسازیای در فضای رسانهای داشتید؟
بله. ما اساساً مقررات مرتبط با بخش بازرگانی را به کل عوض کردیم. خیلی هم کار پیچیده و سختی بود. جلوی پخش آگهیهای رایگان را گرفتیم. زمان پخش آگهیهای بازرگانی را بسیار کم کردیم، با وجود آنکه به درآمد آن نیاز داشتیم. در حال حاضر اما مجدد مقررات تغییر کرده است. بخشهایی بهٌصورت تهاتری پیش میرود. درآمدهای صداوسیما در این بخش باید به خزانه واریز شود. باید در این زمینهها توضیح بدهند که چقدر آگهی و با چه هزینهای پخش میشود و اگر درآمد آن در جای دیگری هزینه میشود، بهچه صورت است.
* رهبر انقلاب شهریورماه امسال صحبتی با اعضای هیأت دولت داشتند و روی کلیدواژه «بازسازی فرهنگی» تأکید کردند. فکر میکنید صداوسیما در این بازسازی و بهتعبیری انقلاب فرهنگی چه نقشی میتواند داشته باشد؟ چه در زمینههای مرتبط با برنامهسازی و سریالسازی چه در بعد خبری.
میتوانم در این بخش نظر خودم را در حوزه سریالسازی مطرح کنم. یکی از بخشهای بالقوه پرمخاطب صداوسیما، همواره سریالهایش بوده است. اگر نگاه آسیبشناسانه به این حوزه داشته باشیم، از نظر من بیشترین آسیب مربوط به بخش سناریونویسی است. ضعف عمدهای که ما امروز در سریالسازی داریم، مربوط به همین بخش است. آدمهایی هم که توان نویسندگی کارهای سریالی را دارند، محدود است. معتقدم مدل کار در این بخش باید تغییر کند نه اینکه صرفاً آدمهای جدیدی را تربیت کنیم. استعدادها البته باید شناخته و تربیت شوند. در بخشهای کارگردانی، هنرپیشگی، تدوین و مواردی از این دست ما اجمالا مشکلی نداریم. گرچه با آمدن سریالهای خانگی بخشی از این ظرفیت هم به سمت آنها کوچ کرد. باید مکانیزمی درست شود تا آدمهای مختلف به این حوزه ورود پیدا کنند.
* و فکر میکنید آن بازسازی فرهنگی از طریق اصلاح فرآیند سریالسازی که با عموم مردم در ارتباط است، بهتر محقق میشود؟
بله این اتفاق رخ خواهد داد. به شرطی که ما بتوانیم نویسندگان داستانی خوب پیدا کنیم. یکی از ایرادهای این حوزه هم در کشور ما این است که مدل سناریونویسی در سریالها، شبیه سناریونویسی برای فیلمهای سینمایی است. برای سریالسازی از نظر بنده باید یک تیم نویسندگان داشته باشیم که مثلاً یک نفر در میان آنها وظیفهاش دیالوگنویسی باشد. بخشهای کارشناسی مختلف در کار وجود دارد که هر کدام میتواند نویسنده مختص خود را داشته باشد تا در نهایت این متن، تبدیل به یک متن نمایشی شود. ما در کارهای نمایشیمان، آموزشهای غیرمستقیم بسیار کم داریم در حالی که جامعه در راستای همان فرهنگ سازی که شما به آن اشاره میکنید، به این دست آموزشها نیاز دارد.
* خود شما در مقطعی مرکز فیلمنامهنویسی در صداوسیما راهاندازی کردید اما هیچکدام از این اتفاقات رخ نداد!
این گامهای شروع بود. مرکزی که ما راه انداختیم هدفگذاری مشخصی داشت. در کارهای مرتبط با سریال سازی شما اگر امروز کاری را شروع کنید، حداقل یکسال و نیم تا دو سال زمان نیاز است تا به ثمر برسد.
* چقدر به تأثیر ممیزی در این فرآیند اعتقاد دارید؟
یکی از اشکالات اتفاقاً همین است. ما در این قسمت خطوط قرمز نانوشتهای داریم که دست سریالساز و کارگردان ما را میبیندد و همیشه با یک ابهامی مواجه هستند. معتقدم در این قسمت باید مقررات کاملاً شفافی وجود داشته باشد. باید خطوط قرمز اضافی را هم به کل حذف کنیم. امروز همه سریالها یک ناظر دارند که این ناظر در تمام مراحل حضور دارد اما حاصل کار وقتی به مرحله «پخش» میرسد، میگویند این بخشها باید حذف شود! اینطور نمیشود عمل کرد و این نظارت باید دارای یک فرآیند مشخص باشد. نمیشود ناظر تولید و ناظر پخش دو نگاه متفاوت داشته باشند. اینها اشکالاتی است که باعث افت مجموعه سریالسازی در صداوسیما شده است. شاهد کارهایی هستیم که حتی تا جایی پخش میشوند و باقی آنها اصلاً ساخته نمیشود! سریالهایی داشتهایم که نصفهکاره رها شدند...
* و همین موضوع هم باعث شده بود شایع شود که شما مخالف تولید سریالهای چند فصلی در تلویزیونی هستید؟
من اتفاقاً معتقد بودم سریالی باید تولید شود که پخش آن دو سال طول بکشد، اما اینکه سریالی در یک فصل ساخته شود و بعد بگوییم حالا که خوب شد، مثلاً ۱۳ قسمت دیگر هم میسازیم را قبول نداشتم. معمولاً این دست آثار دچار افت میشوند. من معتقد بودم متن نمایشی ابتدا باید کامل نوشته شود و بعد وارد فرآیند تولید شود. امروز اما اغلب سریالها به دلیل آنچه اسمش را گذاشتهاند «تب آنتن» با یک طرح کلی در حد سیناپس کلید میخورد و بعد هم بدوبدو میخواهند به نتیجه برسد. از یک طرف متن نوشته میشود و از طرف دیگر قسمتهای اولیه سریال در حال پخش است! جالب اینکه برخی از همین سریالها به همین دلیل به آنتن هم نرسیدند و بعد هم توجیحاتی درست کردند مبنیبر اینکه دولت جلوی پخش ما را گرفته است!
* شایعه دیگری هم درباره دوره شما وجود داشت و آن اینکه میگفتند شما پرداختن به موضوع «طلاق» در سریالها را ممنوع کرده بودید؛ واقعاً در این اندازه به موضوعات ورود و اعمال نظر داشتید؟
نه اصلاً اینگونه نبود و اساساً هم این نگاه منطقی نیست. بله یک آسیبشناسی کلی در ذهنم درباره کارهایی که ساخته میشود وجود دارد و آن اینکه عموماً فیلمنامهنویسان و کارگردانان ما مسائل منفی جامعه را خیلی خوب و پررنگ و قوی نمایش میدهند اما در زمینه نمایش شخصیت مثبت و یا کار خوب، ضعیف هستند و نمیتوانند آن را از آب دربیاورند. در اغلب سریالهای ما شخصیتهای منفی و کارهای خلاف، جذاب است در حالی که بالاخره جامعه نیاز به الگوهای مثبت هم دارد. ریشه این معضل هم به همان فیلمنامهنویسی بازمیگردد که به آن اشاره کردم.
* شما در دوره مسئولیتتان زمینه بازگشت برخی از چهرههای ممنوعالتصویر مانند مهران مدیری و رضا رشیدپور به آنتن را فراهم آوردید که اتفاق خوبی هم بود اما این فرآیند در ادامه به مرحلهای رسید که گویی سازمان صداوسیما در حال باج دادن به این چهرهها بهواسطه تن دادن به دستمزدهای کلان است...
من این بخش را قبول ندارم. من آمدن این افراد را با ضوابط و چارچوب روشن قبول دارم. حداقل در دورهای که ما بودیم هم شرایط همین گونه بود. برنامه مهران مدیری و یا «خندوانه» در آن مقطع با دستمزدهای کامل مشخص و مطابق عرف تولید میشد. شخصاً برنامههایی که اینها میساختند را در حد آیتم میگرفتم، میدیدم و تأیید میکردم.
* یعنی نظارت مستقیم داشتید؟
بله. اینطور نبود که هر کار میخواستند و به هر روشی که خواستند بتوانند انجام دهند. بعد هم کم بیاورند و بخواهند بدون نوآوری کارشان را ادامه دهند و موجب افت این برنامهها شوند. وجود این آدمها برای رسانه ملی خوب است به شرطی که در چارچوب روشن و مشخص کار کنند.