علیرضا شیخ‌عطار، دیپلمات و قائم‌مقام سابق وزارت امورخارجه، معتقد است آمریکا اکنون در جایگاهی نیست که بتواند در مذاکرات پیش‌رو چانه‌زنی کند چرا که ایران دست بالا را در این دور از مذاکرات دارد.

همشهری - حمیدرضا بوجاریان: علیرضا شیخ‌عطار، سابقه قائم‌مقامی وزارت امورخارجه، سفارت ایران در آلمان و هندوستان، مشاور شورای‌عالی امنیت ملی و پست‌های دیگری از وزارت صنایع گرفته تا استانداری را در کارنامه دارد. او از چهره‌هایی است که نقدهای جدی به عملکرد تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای سابق دارد و توصیه‌های مهمی را به مذاکره‌کنندگان جدید در میانه دور تازه گفت‌وگوهای برجامی ارائه می‌کند. او بر این باور است تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای قبل، اعتقادی به استفاده از نظرات مشاوران و افراد متخصص در حوزه‌های مختلف نداشتند و تصمیم‌های قائل به شخص مذاکره‌کنندگان ارشد یکی از نقاط ضعف اصلی در تدوین توافق برجام و در نهایت نرسیدن ایران به میوه برجام بوده است. شیخ‌عطار می‌گوید امضای برجام عمدتا با نیت سیاسی و با عجله بسیار برای محکم کردن پایه‌های ادامه ریاست رئیس‌جمهور سابق انجام شده و متضمن منافع ملی ایران نبوده است. او به مذاکره‌کنندگان دولت سیزدهم توصیه می‌کند هرگونه مذاکره‌ای را بدون عجله و با استفاده از نظرات متخصصان به جلو ببرند و از اینکه روند مذاکره طولانی شود نگران نشوند. قائم‌مقام اسبق وزارت امور خارجه، بر اهمیت اقناع افکارعمومی در روند مذاکرات برجام و اطلاع‌رسانی به مردم از آنچه در مذاکرات در حال رخ دادن است تأکید می‌کند و خواهان آن است که این خلأ را همه دستگاه‌ها با کمک وزارت امور خارجه پر کنند.

تاریخچه مذاکرات ما با کشورهای غربی و آمریکایی فرازو نشیب‌های زیادی داشته است. در نهایت اما، طرف غربی و آمریکایی بدعهدی کرده و به مفاد توافقاتی که با ایران داشتند، پایبند نبوده‌اند. به این دلیل به‌نظر می‌رسد سیاستمداران ایرانی به مذاکره خوش‌بین نیستند. سؤال این است آیا ما بلد نیستیم مذاکره‌ای کنیم که منافع ملی ما را تأمین کند؟
برای پاسخ به این سؤال باید تفکر حاکم برغرب را که در سیاست خارجی آنها در مقابل جمهوری اسلامی ایران متجلی می‌شود بشناسیم. برخی با ساده‌اندیشی انقلاب اسلامی را صرفا موجب این می‌دانند که دست آمریکایی‌ها و دنیای غرب از منابع نفتی ایران کوتاه شد و ما دیگر ژاندارم منطقه نبودیم. اما از نظر سیاستمداران آمریکایی، انقلاب اسلامی بیش از این حرف‌ها، پیام‌ها و مسائلی برای آمریکایی‌ها و دنیای غرب به همراه داشته است. وقوع انقلاب اسلامی به ساختار فکری دنیای غرب ترک وارد کرد. نخستین کاری که مدرنیته بعد از رنسانس در دستور کار خود قرار داد این بود که اندیشه جدیدی به اسم سکولاریسم را در جامعه حاکم کند. برخی تعریف سکولاریسم را معادل بی‌دینی می‌دانند درحالی‌که این تعریف درست نیست بلکه، سکولاریسم به‌معنای جدایی ساحت دین از ساحت دنیاست. بعد ۴قرن از تسلط این تفکر در دنیای امروز، امام خمینی‌(ره) رهبری قیامی را به‌دست گرفت که این قیام سبب شد دنیای غرب احساس کند اندیشه جدیدی رقیب او شده است. این اندیشه مبتنی بر حکومتی دینی و شکل گرفته بر مبنای توحید با رویکردی عدالت‌طلبانه و نافی نظام سلطه بود. شکل گرفتن چنین تفکری برای غربی‌ها چنان سنگین بود که از دست دادن منابع نفتی ایران و واگذاری نقش ژاندارمی منطقه در مقابل شکل‌گیری چنین پدیده‌ای‌ خسارت بزرگی محسوب نمی‌شد. بنابراین، دشمنی غرب با جمهوری اسلامی، ریشه فکری دارد و چنین دشمنی اثرات مخرب‌تر و عمیق‌تری در مقایسه با دشمنی نظامی در پی داشته است. از این‌رو، غربی‌ها حتی از چندماه مانده به پیروزی انقلاب اسلامی این نگرانی را احساس و دشمنی‌های خود را آغاز کردند. طرف‌های غربی، هیچ‌گاه به‌دنبال این نبودند که با جمهوری اسلامی ایران که مبنای وجودی غرب را به چالش کشیده بود کنار بیایند. زمانی غرب و آمریکا در دوره جنگ سرد در مقابل شوروی بحث همزیستی مسالمت‌آمیز را مطرح کرده‌ بودند چرا که مبنای فکری شوروی و آمریکا بر مبنای مادی‌گرایی بود و این مبنا آنها را به نقطه اشتراک رسانده بود اما، درباره ایران درهیچ دولت جمهوریخواه یا دمکرات یا کشورهای دنباله‌روی آنها بحث زندگی مسالمت‌آمیز مطرح نبوده است. همواره این بحث مطرح بود که چگونه می‌توانند از پدیده‌ای به‌نام جمهوری اسلامی ایران خود را نجات دهند. تنها اختلاف نظر این بود که عده‌ای دنبال حمله سخت، تحریم و مانند آن بودند اما عده‌ای در مقابل دنبال این بودند که با گذشت زمان و جنگ نرم و با بهره‌گیری از گذشت نسلی، می‌توانند مردم را خصوصا اینکه دچار مشکلات اقتصادی هم باشند از تفکر ضدیت با سکولاریسم دور کنند و با این روش به اهداف خود برسند. این راه‌ها را از فردای ۲۲بهمن ۵۷امتحان کردند و این آزمودن‌ها را تا به امروز که به مسئله برجام رسیده‌ایم ادامه داده‌اند. بنابراین، وقتی ریشه دشمنی فکری است، مسائلی با عناوین مختلف مانند کنار آمدن، سازش، همزیستی مسالمت‌آمیز، مذاکره، توافق و مانند اینها محلی از اعراب نخواهد داشت.

پس چرا در برهه‌های مختلف با وجود آگاهی از چنین دشمنی، بارها پای میز مذاکره رفته، توافق و تفاهم کردیم و همچنان نیز به این روند ادامه‌ می‌دهیم؟
باید دید نیت این مذاکره کردن‌ها چیست. متأسفانه برخی سیاستمداران و مؤثرین در حوزه سیاست خارجی بر این باورند که می‌شود آمریکا را به مرحله همزیستی مسالمت‌آمیز با ایران کشاند. معتقدند غربی‌ها منافعی می‌خواهند و اگر ما بتوانیم این منافع را تأمین کنیم به ما کاری ندارند. این تحلیل اشتباه است. دشمنی غربی‌ها با ما مبنایی و فکری است و با دادن سهم نفت و عقب‌نشینی از توانایی‌های استراتژیک مانند سیستم‌های موشکی و هسته‌ای نمی‌توانیم مسئله غرب را با خودمان فیصله بدهیم چون مسئله آنها با ایران به این شکل برطرف نمی‌شود. دشمنی آمریکا با ایران، هسته‌ای و موشکی نیست یا حتی نفوذ منطقه‌ای جمهوری اسلامی ایران مسئله اساسی آنها نیست بلکه دشمنی‌ آنها با ایران اندیشه‌ای است که ذیل بخش الهام‌بخشی در حال صدور به ملل دیگر است. مسلمانان از ظلم و بی‌عدالتی بیزارند و ما دست‌کم در حرف این شعار را داریم و می‌گوییم فلسفه جمهوری اسلامی این است. بنابراین این ساده‌اندیشی را باید کنار گذاشت که می‌توانیم زندگی مسالمت‌آمیزی با طرف‌های آمریکایی داشته باشیم.
اما اینکه چرا مذاکره می‌کنیم هم مبنایی دارد. اصل کار دیپلماسی این است که وارد جنگ نشویم؛ چه جنگ سخت و چه جنگ لفظی در مذاکره. دیپلمات‌ها با لبخند حرف خود را می‌زنند و کارشان را جلو می‌برند بنابراین، اگر فکر می‌کنیم که با عکس گرفتن و لبخند زدن درحال واگذار کردن بازی به طرف مقابل هستیم این فکر اشتباه است.
من این حرف شما را قبول دارم که از فردای روز پیروزی انقلاب اسلامی، از بحث گروگانگیری در لانه جاسوسی گرفته تا آزادی گروگان‌های آمریکایی در لبنان تا همین برجام با آمریکا مذاکره ثمربخش نداشته‌ایم. آمریکا هرجا فرصت پیدا کرده زیر توافقات خود زده است. سیاست آمریکا مبتنی بر قدرت برتر جهان بودن است و همه جا این را می‌گویند که دمکراسی مدیون ماست. برخی هم در داخل این را تکرار می‌کنند و می‌گویند باید حرف کدخدا را قبول کرد. بنابراین با توجه به این سابقه، من به نتایج مذاکرات خوش‌بین نیستم.

با وجود همه سوابقی که به آن اشاره کردید هنوز هم هستند عده‌ای که فکر می‌کنند برای برون‌رفت از مشکلات تنها راه مذاکره با غرب و آمریکاست. چرا کسانی که چنین تصوری دارند از گذشته عبرت نمی‌گیرند؟ 
۲گروه در کشور چنین اعتقاد و اصراری دارند که باید درهر وضعیتی با غرب و آمریکا مذاکره کنیم؛ یک گروه که ممکن است تعداد آنها کم باشد اما، چون در مراکزی مانند دانشگاه‌ها، رده‌های مدیریت سیاسی و اجتماعی حضور دارند و آرا و نظراتشان اثرگذار است چنین حرفی می‌زنند. این افراد با برنامه‌ای القا شده ازسوی غرب این تفکر را ترویج می‌کنند. نمی‌خواهم بگویم اینها پول می‌گیرند یا نمی‌گیرند اما می‌خواهم بگویم افکار غربگرایی بر آنها مسلط است و نظرات مورگنتا را تکرار می‌کنند. مورگنتا می‌گوید محور روابط در قدرت است و قدرت سلسله مراتب دارد. در این تعریف، رده‌های پایین قدرت باید و ملزم هستند از رده‌های بالاتر اطاعت کنند. این خلاف نظر انقلاب اسلامی است. انقلاب اسلامی می‌گوید باید ظلم‌ستیزی کرد.عده‌ای برای اینکه این تفکر انقلاب را تحریف کنند، این حرف را می‌زنند و تلاش زیادی هم دارند تا با نشر چنین مفاهیمی، ارزش‌های انقلاب را تحریف کنند و اصول و تفکر امام(ره) را زیر سؤال ببرند. گروه دوم هم گروهی هستند که از اصل اسلام، فرهنگ قرآنی و میراث پیامبر(ص) و امام بی‌اطلاع هستند. اینها هم به‌دلیل بی‌اطلاعی می‌گویند بیایید با همه‌چیز کنار بیاییم که حساب آنها جدای از گروه اول است.

به نوعی می‌فرمایید که در لایه‌هایی از مراکز مؤثر و مهم کشور، نفوذ رخ داده است؟
بله این نفوذ رخ داده است. منتها این نفوذ هم ۲دسته دارد؛ یک دسته که دانسته در حال نفوذ هستند و می‌دانند دارند چه اقداماتی انجام می‌دهند. گروه دوم هم افرادی هستند که در حال بازی به نفع جریان‌های نفوذی‌اند اما خودشان نمی‌دانند بازیچه این گروه‌ شده‌اند.

 وقتی برجام امضا شد، بسیاری به آن نقد داشتند. شما سابقه قائم‌مقامی وزارت امور خارجه را در کارنامه دارید و قطعا متون برجام را خوانده‌اید. این توافق چه ایرادهایی داشت؟
یکی از نقاط ضعف مهم برجام تیم مذاکره‌کننده بود. خود من آن زمان سفیر ایران در آلمان بودم و در برخی موارد من را هم برای مشورت دعوت می‌کردند. هنگامی که آمریکایی‌ها به میز مذاکره می‌آمدند پشت سر خانم وندی شرمن، ۲۰نفر بودند که ۱۵نفر آنها اقتصاددان بودند. این نشان می‌داد برجام دارای ماهیت اقتصادی بسیار فراتری از آن چیزی بود که ما تصور می‌کردیم.اما در سمت مذاکره‌کنندگان ایرانی، تنها یک نفر اقتصاددان داشتیم.
بگذارید یک مثال روشن در این‌باره بزنم. در مذاکراتی که منجر به صدور قطعنامه ۵۹۸شد، من معاون وزیر صنایع وقت بودم. در آن زمان، جلسات هفتگی با حضور همه معاونین وزارتخانه‌ها برگزار و در آن از معاونین ۱۶وزارتخانه دعوت شده بود تا نظرات کارشناسی و مشورتی خود را ارائه کنند. نظرات جمع‌آوری و در قالب طرح‌های پیشنهادی به تیم مذاکره‌کننده ارائه می‌شد. مجموع مشاوره‌های ارائه شده کمک شایانی به تصویب بندهایی مؤثر در قطعنامه ۵۹۸به نفع ایران کرد.

کسی به تیم مذاکره‌کننده مشورت نمی‌داد یا خودشان نمی‌خواستند کسی به آنها مشورت بدهد؟
چنین رویه‌ای را در مذاکرات برجام ندیدم. نمی‌خواهم از لفظ بدی استفاده کنم اما مشخصا تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای خود را بی‌نیاز از مشورت می‌دید. تصور می‌کردند شناخت‌شان از مشکلات داخلی کشور و نیز آمریکا بیش از دیگران است. همان موقع انتقاداتی به این رویه وجود داشت. درطرف مقابل عده‌ای در دفاع از تیم مذاکره کننده، منتقدان را کاسبان تحریم، بی‌سواد، بی‌شناسنامه و مانند آن خطاب می‌کردند و می‌گفتند منتقدان انگلیسی هم بلد نیستند و نمی‌توانند به این سند نقد وارد کنند. محصول نهایی مذاکراتی که با چنین روندی انجام شده بود را دیدیم که کسی امروز از آن دفاع نمی‌کند.
از سوی دیگر، شاهد عجله سیاسی مذاکره‌کنندگان در رسیدن به توافق بودیم. شاید هدف اول مذاکره‌کنندگان این بود که موقعیت سیاسی دولت قبل و رئیس‌جمهور سابق را با رسیدن به توافق بهبود دهند. درست است که مذاکرات برجام نزدیک ۳سال به طول انجامید اما، مگر مذاکرات مربوط به ویتنام یا قطعنامه ۵۹۸طول نکشید؟ اینکه در فرودگاه تجمع شود، عکس‌ها بالا برود و مشابهت‌سازی با امیرکبیر و... بشود همگی نشان می‌داد مذاکرات برجام با عجله و با ماهیتی سیاسی به امضا رسیده است.
 یادمان نرفته است که یکی از نمایندگان در تلویزیون اعلام کرد که به وزیر امورخارجه در همان بحبوحه مذاکرات گفته است که موضوع رفع تحریم‌ها که وزیر خارجه وقت از آن صحبت می‌کند درست نیست بلکه تعلیق تحریم‌ها درست است، وزیر خارجه به او گفته است که من این قسمت را نخوانده بودم. نمی‌دانم ادعای آقای ذوالنور تا چه اندازه درست است اما می‌دانم که بارمعنایی کلماتی که در برجام از آن استفاده شده است را اعضای تیم مذاکره‌کننده وقت بعضا پیش‌بینی نکرده بودند. بررسی نکرده بودند که آیا دولت آمریکا می‌تواند به این توافقنامه پایبند باشد یا نه. می‌دانیم که برای معاهده شدن یک توافق باید کنگره آمریکا به آن رأی دهد. بعد از انقلاب اسلامی، در هیچ دوره‌ای کنگره آمریکا به نفع ایران رأی نداده است. از همین منظر هم می‌توان به عجله زیاد گروه مذاکره‌کننده سابق بیش از گذشته پی برد.
اشکال دیگری که در برجام وجود داشت، تعریف مذاکره‌کنندگان از قدرت بود. دوستان مذاکره‌کننده باورشان بر این بود که تکنولوژی هسته‌ای صلح‌آمیز ما عامل قدرت نیست. نفوذ ما در منطقه فاکتور قدرت نیست بلکه تعریف آنها از قدرت، فاکتور توسعه اقتصادی بود. توسعه اقتصادی یکی از ویژگی‌های قدرت و نه همه آن و به تنهایی فاکتور قدرت محسوب نمی‌شود. بسیاری از کشورها قدرت اقتصادی دارند اما نفوذ سیاسی ندارند که نمونه آن مالزی و کشورهایی مانند آن است. قدرت را اگر فقط در توسعه اقتصادی بدانیم، برای ترجمه آن به واقعیت باید اقداماتی انجام شود. نباید جنگ کنیم اما باید ثابت کنیم جنگ سخت با ما زیان‌آور است. متأسفانه دوستان مذاکره‌کننده این الهام‌بخشی را مدنظر قرار ندادند و به شکل ترجمه‌ای و نه واقعی با موضوع توسعه اقتصادی برخورد کردند. به این دلیل برجام نتوانست آن تاب‌آوری را برای ایران به ارمغان بیاورد.

به‌نظر شما اگر توافقی حاصل شود باید چگونه آن را محکم کرد؟ 
اگر بخواهیم توافق جدیدی کنیم نباید ضعف‌های گذشته برجام را داشته باشیم. نکته‌ای که وجود دارد این است که ما اکنون برای انجام هر توافقی نقشه راه داریم. ما باید روی موارد قابل لمس و نه موارد لفظی تأکید کنیم. باید بر داشته‌ها و قدرتی که داریم تکیه کنیم و قدرت نرم و سخت خود را ارتقا دهیم. امروزه قدرت نرم که از دهه ۸۰مطرح است، می‌تواند اذهان را تغییر دهد. متأسفانه در۴دهه گذشته به‌دلیل بی‌توجهی به اهمیت موضوع قدرت نرم و کم‌توجهی به مسئله قدرت فضای مجازی افکار عمومی در جهان علیه ایران شده است. با وجود تلاش‌های انجام شده و همراه شدن بخشی از افکارعمومی جهان با مواضع به‌حق ایران، با عقب‌ماندگی‌های جدی در این عرصه روبه‌رو هستیم که این عقب‌ماندگی باید با سرمایه‌گذاری در این حوزه جبران شود. وزارت امور خارجه نمی‌تواند به تنهایی این کار را انجام دهد. در تئوری نرم مردم، روشنفکران، اقتصاددانان، تشکل‌های مردم‌نهاد و رسانه‌ها باید به مسئله ورود جدی کنند و افکار عمومی را به نفع ایران جهت‌ دهند. متقاعد کردن افکار عمومی دنیا با منطق ایران کار سختی نیست خصوصا بعد از خارج شدن آمریکا از برجام، منطق حقوقی و سیاسی ایران در مقابل آمریکا دست بالا را دارد. ما با وجود همه نواقص برجام، در این توافق مانده‌ایم و این آمریکاست که از آن خارج شده است. اکنون ایران است که برای ماندن در برجام باید شروطی مانند تبدیل شدن تفاهم به قانون را تعیین کند تا دولت‌های بعدی قادر به لغو یا تعلیق آن نباشند. اگر سیاستمداران آمریکایی احساس کنند افکار عمومی چه در آمریکا و چه در جهان به نفع منطق ایران است، خواسته‌های ایران را اجابت خواهند کرد و به ناچار آن را خواهند پذیرفت. راه‌حل دیگر این است که توافق را نباید در ۵جلسه امضا کرد. باید گام به گام جلو رفت و با حوصله با غربی‌ها مذاکره کرد تا به نتیجه مطلوب برسیم. عجله در این روند قطعا نمی‌تواند متضمن همه منافع ملی ایران باشد.

طرفین سیگنال‌هایی برای بازگشت به برجام می‌دهند. چه اتفاقی بعد از برجامی که گذشت تا برجام امروز رخ داده است که دوباره سر میز مذاکره برجام برگشته‌ایم؟
من باور ندارم ایران به هر قیمتی قصد رسیدن به توافق را داشته باشد. اتفاقی که اکنون در معادلات سیاسی منطقه رخ داده نشان می‌دهد ایران چه از نظر قدرت سخت و چه از نظر قدرت نرم رشد داشته است. قدرت سخت ما توان دفاعی ماست؛ یعنی همان برجام ۲که دنبال آن بودند که ایران موشک نداشته باشد که اگر سمت آن برویم شکست بزرگی خواهیم خورد. در قدرت منطقه‌ای ما نفوذ خود را برخلاف تبلیغاتی که درباره نفوذ نظامی ما بیان می‌کنند (گرچه سردار شهید سلیمانی هم در عرصه نظامی و هم در عرصه افکار عمومی اقدامات بی‌نظیری انجام داد) دارای حد بالایی است که نمونه آن را می‌توان در یمن مشاهده کرد. گروهی در یمن بدون داشتن پول و امکانات، عربستان و امارات را به زانو درآورده‌اند. آمریکا این را می‌داند که مقاومت در یمن الهام گرفته از مقاومت در ایران است و به این نتیجه رسیده است که نمی‌تواند با زور، ایران را که به غنی‌سازی‌ ۶۰درصدی رسیده است متوقف کند.

وزیر خارجه آمریکا می‌گوید دنبال این است که علیه ایران اجماع جهانی حداکثری را ساماندهی کند. این در حالی است که عربستان در حال رایزنی و مذاکره با ایران است. امارات خواهان کاهش تنش با جمهوری اسلامی شده است و نیروهای آمریکایی از افغانستان خارج و طرح محاصره نظامی ایران عملا به جایی نرسیده است. آیا اکنون آمریکا چنین موقعیتی را برای تحقق این خواسته خود دارد؟ 
در منطقه قفقاز جنوبی و با وجود تنش‌نمایی رخ داده، آن اتفاقی که آمریکا و صهیونیست‌ها می‌خواستند رخ نداد. آذربایجان می‌داند منافعش در گرو داشتن رابطه خوب با ایران است. در حوزه کشورهای خاورمیانه هم شاهد تلاش‌ها برای کاهش تنش‌ها هستیم و این خود گویای آن است که متحدان منطقه‌ای آمریکا احساس کرده‌اند که ایران دست برتر را دارد و منافع آنها در مذاکره و نزدیکی با ایران بیشتر از قبل تامین ‌می‌شود. شکست امارات در حدیده و شکست عربستان در یمن به این کشورها درس داده است و آنها را به این نتیجه رسانده که باید با ایران وارد تعامل و تنش‌زدایی شوند. وضعیت میان کشورهای غربی نیز به این شکل است. آلمان، فرانسه و انگلیس به‌عنوان ۳شریک و متحد اصلی آمریکا هم حرف‌های متفاوتی می‌زنند و آنگونه که آمریکا می‌خواهد عمل نمی‌کنند. آمریکای امروز همانطور که ترامپ هم به آن اعتراف کرد دیگر آمریکای دوران اوباما نیست. اوضاع داخلی، اجتماعی، اقتصادی آنها به‌هم ریخته است و این کشور اکنون درگیر رقابت با چین است و توانایی گذشته خود را از دست داده است.
در حوزه داخلی هم تغییراتی در ایران رخ داده است. زمانی آقای روحانی که دبیر شورای‌عالی امنیت ملی بود سقف خواسته‌اش این بود که یک آبشار سانتریفیوژ داشته باشیم. بعدها این خواسته به چند آبشار سانتریفیوژ افزایش یافت. الان ما صدها آبشار سانتریفیوژ از انواع مختلف آن را داریم و سقف خواسته‌های ما بسیار بالاتر از قبل شده است. همه اینها در حالی است که ما تخلفی از قوانین آژانس نکرده‌ایم. ایرادی که آژانس امروز از ما می‌گیرد این است که توافق الحاقی را رعایت نکرده‌ایم. برای آن هم جواب داریم. ما توافق الحاقی را داوطلبانه قبول کرده‌ایم و اعلام کرده‌ایم همانگونه که برجام باید در کنگره تصویب شود تا قانون شود، توافق الحاقی هم باید در مجلس تصویب شود تا ما بتوانیم آن را اجرا کنیم. به این دلیل اکنون از بعد حقوقی در موقعیت برتری نسبت آمریکا قرار داریم. همین دست برتر داشتن در گفت‌وگوهای حقوقی، سبب شده است حرف‌هایی که اکنون آمریکایی‌ها می‌زنند با حرف‌های دوره ترامپ و حتی اوایل دوره بایدن فرق داشته باشد. در شرایط فعلی، آنها دیگر از برجام۲ حرف نمی‌زنند درحالی‌که در دوره ترامپ و اوایل دوره بایدن یکی از راهبردهای کلیدی آنها رفتن به برجام ۲بود.همه اینها نشان می‌دهد آمریکا نمی‌تواند مانند گذشته اجماعی علیه ایران در فضای بین‌الملل ایجاد کند.
 

برچسب‌ها