«اتاق روانی» را من «جوخه انتحار» نام نهادم. روایتی که بازگو کننده امیال و آرزوهای ۱۰ نفر روانپریش است. به اینها شخصیت ترنس را هم اضافه کنم. ۵ مرد داستان هرکدام ماجرایی را از سر گذاشتهاند و ۵ زن داستان نیز همینگونهاند. عشق بر باد رفته و معصومیت از دست رفته اصل و اساس حرف هایآن هاست.
یک نکته: بازیگر تئاتر در حین تمرین و اجرا مجهز به سه انگاره است. فیزیک حرکتی، فن بیان و بده بستان با بازیگر روبرو یا غایب. حال اگر نوع پوشش او و یا ابراز در اختیار او بسته به نوع داستان و ژانر و زیرگونه هایش را اضافه کنیم، آنوقت یک انگاره جدید را نیز باید درنظر بگیریم که به آن ابزار میگوئیم. این انگاره بسیار ظریف و از سویی بسیار خطرناک است هم میتواند سبب موفقیت شود و هم اینکه بازیگر با مخ بر زمین نقش بندد. «انگاره ابزار» شمشیر دو دم است.
در «اتاق روانی» انگاره ابزار نیز داریم و این نهایت خوشوقتی است که بازیگر جوان در این سن و سال بتواند چنین تجربهای هم داشته باشد. این را هم بگویم بازیگری که بدون انگاره ابزار و تنها با تکیه بر فیزیک حرکتی و فن بیان و انگاره بده و بستان در صحنه بدرخشد سر به آسمان سائیده است.
عاطفه موسوی در نقش زیبا، یلدا دهقانی در نقش هاله، کیمیا نصیری در نقش پروانه و الناز عطایی در نقش هدیه در یک سوی «اتاق روانی» قرار دارند. دخترکانی با آرزوهای غریب و وسواسهای قابل دریافت. معصومیتهای از دست رفته و نرفته و محبتهای خرج نشده و هنوز امیدوار به خورشیدی واقعی که روزی شاید بر صورت محنت کشیدهشان بدرخشد.
عاطفه موسوی در نقش زیبا بازیاش درخور تقدیر است. جدای از گریم و تن صدا و آئینه جادوییاش او در نقشش بسیار خالص است و رسیدن به این مهم کم چیزی نیست. موسوی اگر قدر خود را بداند و فقط در نقشهای «سایکو» خودش را نبیند میتواند حرف برای گفتن بسیار داشته باشد.
یلدا دهقانی در نقش هاله اما کوچولوی دوستداشتنی این جوخه انتحار است. او اصلا نمیداند که چی به چی هست و کی به کی! اما بشدت ذهن ریاضی دارد آخر کدام دیوانهای دفترچه یادداشت دارد؟ فیزیک حرکتی او با حرکات موزون مشابهت دارد و بیان او نیز مقبول است.
کیمیا نصیری در نقش پروانه، هم مرهم است و هم زخم! و آفرین به او که چقدر حقیقی و عینی این دو ویژگی را از کار درآورده است. او انگاره ابزار هم دارد و به بهترین وجهی در مقابله با امیرمحمد میرزامهدی تهرانی در نقش حمید آن را بکار میگیرد. حمید واقعی است، گلدان پروانه هم واقعی است. حمید روح دارد اما عقلش به مرخصی رفته اما گلدان پروانه، هم گلش سرجااست و هم خاکش و هم سبزهاش. انتخاب او کدام است؟ حمید یا گلدان؟
نازنین کریمی رامشه در نقش طوبی یک مادر ترزای واقعی است. بازی او دلنشین است. صورت و ظاهر او تلفیق کامل با نقش او دارد. کوتاه میگوید و گزیده میسراید و غمخوار واقعی است. اصلا در «اتاق روانی» طوبی واقعیترین دختر صحنه مااست.
الناز عطایی در نقش هدیه به نوعی مرکز ماجراست. احتمالا از بقیه بزرگتر است. شاید او اولین عضو جوخه انتحار و در نتیجه اولین عضو «اتاق روانی» باشد. بازی اوست که چنین چیزی به ما میگوید. در بده بستانها او ششدانگ و بینظیر است. با اینهمه نوع بازی او بیشتر تلویزیونی و مرهون زوم و عدسی است. فیزیک حرکتی او دارای چالش هایی است که میتواند موتور متحرکه بازیگران اطرافش برای ادامه روایت ها و داستانک ها باشد اما ظرافت کاری او در صحنه تئاتر برای تماشاگری که که در صندلی های چپ و راست نشسته قابل دریافت نیست. با اینهمه من صمیمت او در نقشش را مهمترین دلیل موفقیتش میدانم.
سوی دیگر اتاق روانی با جوخه پسران طرفیم:
مجید رمضان نسب در نقش جاوید شاه، از انگاره ابزار و فیزیک حرکتی بهترین استفاده را میکند. پادشاه فلک زدهای که تماشاگر دوستش دارد و میخواهد هر طور شده به خواستهاش برسد. بدبختی و تلخند ماجرا اینجاست که جاوید شاه «اتاق روانی» اصلا نمیداند عشق خریدنی است یا پوشیدنی یا خوردنی! تعامل رمضان نسب با بازیگران دور و برش را نیز مقبول میدانم اگرچه بده بستانهای آن ۴ نفر موتور متحرکه است و رمضان نسب تنها پشت فرمان نشسته و چه خوب هم میراند.
سینا منتظری در نقش سینسین یا سینا، جارو و خاکانداز و نخ و سوزن را از او بگیرید. از نقش سینا چه باقی میماند؟ هیچ؟ اشتباه میکنید اگر انگاره ابزار از او گرفته شود کلید اتاق فرضی «اتاق روانی» در اختیار اوست. او به نوعی «تایم لاین» و در جا «دد لاین» این جوخه انتحار است. به همه اهمیت میدهد نه اینکه عاشق چشم و ابروی آنهاست خیر. چون هرچه رفقای عقل کمرنگش، بیشتر در تکاپو باشند خاک و خل بیشتری به هوا رفته و خشتکهای بیشتری درزش میشکافد و اوست که باید با وسواس دوباره کاری انجام دهد. بیان سینا منتظری گیرا و مطلوب بود.
محمد حسین کیا در نقش همایون، سوخت جوخه «اتاق روانی» و مرکز تغدیه روحی ماجراست. «اتاق روانی» بدون او معنا پیدا نمیکند و در نتیجه از جوخه انتحار خبری نمیشد. حسین کیا اگر قدر ببیند و اگر خجول بودن را کنار بگذارد و اگر در این تئاتر محتضر و سینمای به نفس افتاده شانس بیاورد گنجینهای برایمان خواهد شد.
امیرمحمد میرزامهدی تهرانی در نقش حمید، بازیگر مادرزاد جوخه انتحار مااست. فیزیک حرکتی او در شتابِ ساکن و سرعتِ بیحد، شدیدا کنترل شده است. بده بستان او نیز بدل مینشیند. حمید بیعقلترین و از طرفی مظهر ایثار جوخه انتخار است. متاسفانه بیعقلی او و جملات قصارش اما در تضاد باهم است و این نقص داستان است. حمید ابزار ندارد از این رو تمام همتش را مصروف فیزیک حرکتی و فن بیانش کرده است. او بدون اینکه بداند به بهترین وجهی رل سوئیچینگ انجام میدهد. یعنی از حمید خر زبون نفهم به قول خودش، در یک آنی به عاشق راستین تبدیل میشود و تماشاگر مداوم همراه او است. امیرمحمد میرزامهدی تهرانی باید شدیدا مواظب اغراق در فن بیان و گفتارش باشد. حیف این فیزیک حرکتی و گفتار بدنی و بده بستان های بی نقص اوست که با اغراق در فن بیان در هم آمیزد. مشخص است که او دوزار اهل مطالعه مرتبط با کتب ادبی و هنری نیست. که اگر بود قدر خود را بیشتر میدانست.
محمدرضا مراد در نقش مرتضی، نقطه قوت بده بستانها در تمام ماجراست. معصومیت او میدرخشد. بیان او گویااست و احتمالا تنها نقشی است که تماشاگر مداوم خود را جای او میپندارد. مراد باید قدر خود را بداند و با اعتماد به نفس بالا صحنه را گرم کند.
سپنتا پزشکی در نقش متین، اگرچه ابتدا به ساکن دریافت شخصیتش گنگ است و این هم نقص نمایشنامه است، اما به آب و آتش میزند تا بگوید کیست و چیست و چه میخواهد؟ اصلا او چرا در جوخه انتحار عضو است و آمده در «اتاق روانی»؟ جملات او اگرچه کلیشهای است اما خوشبختانه او رقص باد است و در تمام صحنه میوزد. و در نهایت رهایی از جسماش را به شیوایی برای تماشاگر روایت میکند.
امیر کرمانی در نقش پزشک قوزی، یادآور فیلم شاترآیلند اسکوسیزی بود.
و اما دایانا عسگری بازیگر نوجوان «اتاق روانی»، او میتواند یک فرزانه کابلی دیگر برای تئاتر آینده ما باشد.
بازیگرانی که در مجموعه فرم ظاهر شدند را تک به تک دیدم. هرکدام با تعهد کامل کار کردند. مطمئنا همهشان حرف برای گفتن خواهند داشت.