اگر سؤال کنید «چرا در فرصتی چنین طولانی، نه داستان شروع شده و نه حتی مشخص شده که موضوع فیلم چیست؟» میگویند این فیلمی است که قواعد کلاسیک داستانپردازی را تعمدا رعایت نکرده است.
نیمه دوم را هم به هر سختی و مشقتی تحمل میکنیم تا ببینیم این تعمد در تعریف نکردن داستان قرار است چه چیزی را عایدمان کند. تیتراژ پایانی میآید و معدود تماشاگران حاضر در سالن، در حالی سینما راترک میکنند که چهرهشان شبیه علامت سؤالی بزرگ به نظر میرسد.
فیلم دیگری روی پرده است که خوشبختانه میتوان داستان یک خطیاش را تشخیص داد و دنبال کرد ولی ریتم روایت بسیار کند و ملالآور است. میپرسی چرا ریتم این قدر کند است؟ میگویند چون قرار بوده فیلم به زندگی واقعی نزدیک باشد و بعد هم مدعی میشوند که اصلا ریتم زندگی ایرانی کند است و شما به ضرباهنگ تند فیلمهای هالیوودی عادت کردهاید!
نتیجه اخلاقی: فقط فیلمهایی عمیقا زندگی ایرانی را انعکاس میدهند که ریتمشان مانند فیلم «طبیعت بیجان» باشد!
سراغ یک فیلم دیگرمیرویم. نه داستان روال منطقی دارد و نه روابط شخصیتها. توجیه این بیمنطقی و اغتشاش هم این است که هیچ کدام از رخدادها و کنشهای فیلم، دقیقا همانی نیستند که به نظر میرسند. اینها قرار است بر مفاهیمی نمادین دلالت کنند و در این چارچوب است که اتفاقات فیلم معنا و مفهوم مییابد منتها چون نمادین بودن اثر، بر مبنای ساختاری کاملا دلبخواهی بنا شده، چنین هدفی صرفا در حد یک ایده باقی میماند و حاصل کار اثری است آشفته و پریشان احوال که کاری جز بر هم زدن ذهن تماشاگر را به سامان نمیرساند.
باز در مورد فیلمی دیگر این روایت آشفته و منقطع توی ذوق میزند و اگر اعتراض کنی میگویند مگر «21 گرم» نیز چنین ساختاری نداشت؟!
کسی نیست بگوید آن فیلم و آن ساختار بدیع که حاصل ذهن منسجم یک نابغه بود، چه ارتباطی به این همه آشفتگی دارد؟
مدتهاست دلمان لک زده برای تماشای فیلمی که دو ساعت تمام بدون هیچ دغدغه و حرف و حدیثی تماشا کنیم و سرگرم شویم؛ سرگرمیای درست و اصیل از خلال روایت داستانی جذاب و محکم؛ بدون حرف و حدیث، بدون کوشش برای نزدیکی به زندگی واقعی (زندگی واقعی بیرون سالن جریان دارد و قاعدتا به سینما آمدهایم تا دنیایی دیگر را تجربه کنیم) و بدون تقلا برای درک مفاهیمی که در بهترین حالت مناسب متنهای ادبی و فلسفی هستند نه فیلم سینمایی.
ساختن چنین فیلمی برخلاف آنچه برخی میپندارند، اصلا کار سادهای نیست. اتفاقا فیلم هنری از جنس آنچه این روزها به وفور میبینیم، سینمای آسان و سهلی است؛ فیلمهایی که آسان ساخته میشوند ولی تماشایشان جزو دشوارترین تجربههای بشری است!بماند اینکه میزان دست کم گرفتن میزانسن، دکوپاژ، بازیگری وکلا همه عناصری که کلیتی به نام سینما را میسازند، به شدت توهینآمیز است و توهین وقتی دامنهاش گستردهتر میشود که سازنده چنین نوار متحرکی مدعی سینمای اصیل و راستین شود!
وقتی مهمترین چهره سینمای هنری 2 دهه اخیر ایران عملا با نادیده گرفتن قواعد بازی به شهرت جهانی رسید چنین واکنش هایی از سوی مقلدان او طبیعی است.
در برهوت ذرهای ذوق، اندکی هنر و کمیانسجام ذهنی، سینما در دوردستها قرار دارد و نزدیکی به آن توهمی بزرگ به نظر میرسد.