تاریخ انتشار: ۸ مهر ۱۳۸۷ - ۱۲:۲۹

ترجمه - یحیی احمدی: سینما دنیای برادری است. هرجا را که نگاه کنی، برادرانی را می‌بینی که تلاش می‌کنند تا برای خودشان جایی در پشت دوربین دست و پا کنند.

گرچه من فکر می‌کنم که دوران اوج برادران تراویانی به‌پایان رسیده، ولی از سوی دیگر برادران کوئن قرار دارند که در مسیر موفقیت قرار گرفته‌اند.

در گوشه‌ای دیگر، برادران داردن بلژیکی هستند و در طرف مقابل، واچفسکی‌ها، خالقان ماتریکس قرار دارند. به‌زودی، زمانی می‌رسد که بدون داشتن یک رابطه فامیلی، نمی‌توانید به استودیوهای فیلمسازی نزدیک شوید؛ شاهد مثال، از یک سو پره‌گرین ایستوود است و از سوی دیگر، پروژه جدید آنگ لی و چاک لی و در این بین، ناگهان سروکله برادران پانگ پیدا می‌شود.

دنی پانگ و برادرش اکسید، دوقلوهایی اهل هنگ‌کنگ هستند که بیشتر به‌خاطر ساختن فیلم «بانکوک خطرناک» (محصول  1999) شناخته شده‌اند و حالا نسخه انگلیسی آن را ساخته‌اند. صدایی روی فیلم، شهر بانکوک را شهری «فاسد، کثیف و شلوغ» توصیف می‌کند؛ که خب البته با شخصیت‌های یک‌وجهی و پرداخته شده و نسبتاً مکانیکی فیلم در تضاد است.

در فیلم «بانکوک خطرناک»، نیکلاس کیج در قامت آدم‌کشی ظاهر می‌شود که در تعطیلات به‌سر می‌برد.

نیکلاس کیج در نقش «جو لندن» بازی می‌کند که قویاً احتمال می‌دهم اسمی جعلی باشد! او تعداد زیادی پاسپورت، مقداری مواد منفجره، چند تفنگ خطرناک و دیگر ملزومات یک شهروند متمدن را در اختیار دارد. جو یک آدم‌کش حرفه‌ای است؛ اما خب، در این دور و زمانه دیگر چه کسی پیدا می‌شود که یک آدم‌کش حرفه‌ای نباشد؟!

آدم‌کش‌ها در عالم سینما، حکم لوله‌کش‌ها را در دنیای واقعی دارند؛ آنها افرادی کارآزموده هستند، معمولاً دستمزد بالایی طلب می‌کنند، هیچ‌گونه خدمات پس از فروشی ارائه نمی‌کنند و درعین حال، زمانی فرا می‌رسد که شما محتاج آنها هستید. جو موقع ورود به بانکوک و در گمرک، قصدش را از سفر به بانکوک «گذراندن تعطیلات»‌ ذکر می‌کند و برنامه او برای گذراندن این تعطیلات، عبارت است از کشتن چهارنفر. برای رسیدن به این هدف، او چهار دستورالعمل کلی برای علاقه‌مندان به حرفه آدم‌کشی دارد: سؤالی نپرسید، به افرادی که ربطی به مأموریتتان ندارند توجهی نکنید، هرگونه ردپایی که از شما باقی مانده را پاک کنید و به‌محض اینکه توانستید، بروید دنبال کارتان.

با اینکه من می‌توانم تصورش را بکنم که حتی رؤسای جمهور آمریکا هم بتوانند از پس چنین کاری بربیایند، اما خود جو در این فیلم هیچ‌کدام از این دستور‌العمل‌ها را اجرا نمی‌کند؛ مثلاً در 20دقیقه آخر فیلم، جو به‌جای اینکه از فرصت استفاده کند و فوراً کشور را ترک کند، وقت زیادی صرف می‌کند تا بتواند حتی‌المقدور شهروندان بی‌گناه بیشتری را تلف کند.

کمی قبل از این هنرنمایی هم او با متصدی یک داروخانه گرم می‌گیرد و طی تخلفی بی‌سابقه از قواعد پذیرفته شده آدم‌کشی، متصدی مذکور را به‌شام دعوت می‌کند! و درحالی‌که ما کم‌کم باورمان می‌شد که هیچ احساسی در این بشر پیدا نمی‌شود، در اینجا فوران احساسات را از جانب وی شاهد هستیم و تازه دختر مورد نظر او نیز کمی ناامید کننده است؛ چرا که اساساً نمی‌تواند حرف بزند.

این رویکرد، ما را به یاد فیلم «جدامانده» می‌اندازد. البته این فیلم اسکار برده اسکورسیزی که از یک فیلم هنگ‌کنگی اقتباس شده بود، در جایگاه بسیار بالاتری نسبت به «بانکوک خطرناک» قرار دارد، اما در هر دو فیلم، نقش زنان بسیار کمرنگ شده، انگار بیم آن می‌رود که با حضورشان به حال و هوای مردانه فیلم آسیب برسانند. در هر دو فیلم، حس می‌کنیم که زنان اجازه دارند در بازی مشارکت داشته باشند، البته مشروط بر اینکه دهانشان را باز نکنند!

روزگاری بود که نیکلاس کیج بازیگر جذاب و باهوشی بود. ولی حالا، هرچقدر که فیلم‌هایش مسخره تر می‌شوند (و احتمالاً هرچقدر دستمزد او برای اینگونه فیلم‌ها بالاتر می‌رود)، او آنها را جدی‌تر می‌گیرد!

نیکلاس کیج در فیلم‌هایی مثل «پریشان دل» و «ترک لاس‌وگاس» انگار کشف کرده بود  زندگی جذابیتی غریب دارد و رفتارش نیز طوری بود که این حیرت را نشان می‌داد، اما حالا کارش به‌جایی رسیده که در فیلم «بانکوک خطرناک » حتی جمله ساده‌ای مثل «نوشیدنی در یخچال است» را طوری ادا می‌کند که انگار دارد بخشی از انجیل مرقس را تلاوت می‌کند.

واضح است که او از موهای بلند و تیره‌اش در این فیلم خوشش نمی‌آید و افسرده به‌نظر می‌رسد و از یک زاویه خاص، شبیه کریسی هیند در فیلم «متظاهران» به‌نظر می‌رسد. تنها در یک صحنه بارقه‌ای از روزهای اوج نیکلاس‌کیج را می‌بینیم؛ در جایی از فیلم جو  از یک دزد مطلع کمک می‌خواهد که نامش «کنگ» است. جو می‌گوید «کنگ؟» و نام او را با پوزخند طوری تکرار می‌کند که انگار هر لحظه منتظر است که طرف دست از جیب‌بری بردارد و مثل کینگ‌کنگ، از برجی چیزی بالا برود.

البته می‌توان امیدوار بود که برادران پانگ، خون جدیدی در رگ‌های سینمای اکشن که ژانری روبه‌زوال است، وارد کنند. اما هالیوود و صنعت تلویزیون تاکنون هرچه را که به دردشان می‌خورده از سبک و سیاق فیلم‌های آسیایی بیرون کشیده‌اند و استفاده کرده‌اند و لذا به زحمت می‌توان در فیلمی مثل «بانکوک خطرناک» چیز جدیدی پیدا کرد که قبلاً در قسمت‌هایی از مجموعه‌ای همچون «CSI» ندیده‌ایم ؛ مثلاً جدای از روشنایی‌های مربوط به ترافیک شهری، رنگ‌بندی فیلم از سفید چرک و آبی مایل به خاکستری فراتر نمی‌رود که البته سعی در تأکید برجدیت فضای داستان دارد.

درمیان صحنه‌های اسلحه‌کشی، نماهای درشتی از پاهای پرالنگو و گلبرگ‌های شناور نیلوفر گنجانده شده  و با پیشرفت روند فیلم، کوچک‌ترین موقعیتی که بتواند باعث غافلگیری شود باقی نمی‌ماند.

با توجه به توسعه سبک «افسردگی آشفته» برادران پانگ در سطح جهانی و با ساخته شدن فیلم‌هایی مثل «گرانقیمت در مسکو» و «محفوظ در ژنو» در پیروی از سبک و سیاق «بانکوک خطرناک»، این سؤال پیش می‌آید که آیا جهانی شدن سینما یعنی همین؟ آیا فیلم‌ها از هر جایی که سرچشمه بگیرند، در نهایت همه مثل هم به‌نظر خواهند رسید؟

آنتونی لین/ نیویورکر- 8 سپتامبر 2008