به گزارش همشهری آنلاین، روزنامه خراسان نوشت: از جمعه ۳ دی ماه، شبکه یک سیما مجموعه مستندی را با عنوان «خاطرات آن مرد» پخش میکند که به روایتهای مردم روستای قنات ملک کرمان از سردار شهید قاسم سلیمانی اختصاص دارد. تا دیروز شش قسمت از این مجموعه روی آنتن رفته و چهار قسمت هنوز باقی مانده است. این مستند کاری از بنیاد مکتب حاجقاسم و به کارگردانی ساسان فلاحفر مستندساز جوان کشور است.
فلاحفر طلبه ۲۸ سالهای است که با فیلمهای مستندی چون «پایان مأموریت»، «فقط زیبایی» و «روایت نصر» شناخته میشود و برای برخی مثل «روایت نصر»، در جشنواره مردمی فیلم عمار جایزه نیز گرفته است. درباره روایت مجموعه مستند «خاطرات آن مرد» از سردار سلیمانی، گفتوگویی با این مستندساز جوان داشتیم که در ادامه میخوانید.
چه شد که سراغ مردم روستای پدری سردار سلیمانی رفتید؟
خیلی خوب است که وقتی میخواهیم درباره فردی صحبت کنیم، سراغ عقبهاش برویم، مخصوصا درباره افراد بزرگ. این که همهچیز زندگی آن شخص، از کجا شروع شده و کودکی و نوجوانی او درکجا گذشته است.
همه اینها در زندگی انسان تأثیر دارد. حاجقاسم اهل روستای قنات ملک بودند، آن جا مدرسه رفته و بزرگ شده بودند. همه اینها باعث میشد که آن جا جذابیتی برای من مستندساز داشته باشد. ابتدا قرار نبود فرم کار ما اینچنین باشد، اما به علت جذابیت روایت مردم این روستا از حاجقاسمِ خودشان، تصمیم گرفتم که از این مردم، بیشتر از خاطرات این مرد بزرگ بشنوم. شنیدن بیواسطه خاطرات از مردم این روستا، باعث شد که ما آن جا بمانیم و حدود دو هفته قصههای درجهیک و نویی را که شنیده نشده، از زبان مردم صاف و ساده این روستا ضبط کنیم.
به عقبه شخصیت سردار سلیمانی اشاره کردید. در فیلم هم مردم از «حاجحسن» پدر ایشان صحبت میکردند. درباره ایشان توضیح میدهید؟ فکر میکنم فرد خوشنامی در این روستا بودهاند.
شنیدید میگویند کسانی هستند که سرشان قسم میخورند؟ حاجحسن و فاطمهخانم سلیمانی پدر و مادر حاجقاسم، اینطور بودند. مردم به نامشان قسم میخوردند، آنقدر که دوستداشتنی و خوشنام بودند و مردم آنها را از جان و دل دوست داشتند. شما یک نفر را در این روستا پیدا نمیکنید که با این خانواده مشکلی داشته باشد یا کسی که بگوید در سالهای زندگی ما تا این جا، حقی از ما ضایع کردهاند.
مخصوصا که این خانواده کشاورز بودند و در کشاورزی، باید سهمها تقسیم شود، اما مصاحبهشوندهها میگفتند اینها از حق خودشان میگذشتند و به ما میدادند. یکی از کسانی که ما سراغشان رفتیم، میگفت همسر من در کشاورزی به حاجحسن کمک میکرد، هرچه حاجحسن برای بچه خودش میخرید، برای بچه من هم میخرید. در حالی که دستمزد معمول را میداده، اینطور هم محبت میکرده است. آقا یدا... باغبان حاجقاسم میگفت، هیچوقت نمیشد ایشان از سفر برگردد، اما برای من سوغاتی نیاورد.
این فرد با تمام این مشغله که مسائل بزرگ جهان اسلام را پیگیری میکرد، اما این چیزهای کوچک را به یاد داشت. خدا باید چقدر به عمر و وقت یک نفر برکت بدهد که اینطور به فکر همه باشد.
اتفاقا این سوال برای مخاطب به وجود میآید که این اتفاقات چطور ممکن است؟ بعضی از مصاحبه شوندهها میگویند زنگ میزدیم و میپرسید فلان مشکل حل شد؟ یا مثلا میپرسید چرا برای بیماری که دارید، دکتر نمیروید؟
بله، اینها و کلا این سفر برای ما حیرتانگیز بود. محبت حاجقاسم برای ما قبل و بعد از این سفر، زمین تا آسمان تفاوت کرد. چون خودمان آن جا بودیم و دیدیم و روایتها را مستقیم از زبان مردم شنیدیم.
گفتید کسانی بودند که روی زمین پدری سردار سلیمانی کار میکردند. خانواده ایشان به نسبت متوسط جامعه روستا، اعیان محسوب میشدند؟
نه، اتفاقا خود حاجقاسم در یکی از سخنرانیها که در این قسمتها هم هست، میگویند من فرزند یکی از افراد مستضعف و فقیر این روستا هستم.
پس چطور خانوادهشان به بقیه کمک میکردند؟
در این روستا همه کشاورز و دامدار هستند. خانواده ایشان هم از همان میزان که داشتند، کمک میکردند. خانه پدری حاجقاسم آن جا هست و میتوانید خودتان آن را ببینید. یک نکته دیگر بگویم. الان بستههای معیشتی مد شده، اما خود حاجقاسم از قدیم هرسال نزدیک عید نوروز، برای مردمی که مشکلات مالی داشتند، با درآمد شخصی و حق مأموریت خودش بستههای ارزاق میفرستاد، آن هم نه فقط برای اهالی روستای قنات ملک بلکه حتی برای روستاهای اطراف.
در حالی که ایشان میتوانست خیلی پر زرق و برق زندگی کند، اما خانهاش را در کرمان در زمان حیاتش به حسینیه تبدیل و خانهاش در روستا را وقف خیریه کرده است. این آدم اصلا دنبال این مسائل نبوده است. این جاست که خدا به آدم نگاه میکند و عزت ویژهای به او میدهد.
در جامعه میبینیم افراد به محض این که به مسئولیتی میرسند، دیگر انگار آشناهای قدیم را نمیشناسند، اما مصاحبه شوندگان مستند شما میگویند، به سردار سلیمانی زنگ زدیم، گفت من مأموریتم و بعدا بهت زنگ میزنم! آن هم آدمی با دغدغهها و مسائل ملی و بینالمللی.
بله، تعداد قسمتهای این مستند، خیلی بیشتر از این حرفها میتوانست باشد، اما زمان ما محدود بود. تمام افراد روستا روایتهایی مشابه دارند. شما در این روستا حتی یک نفر را پیدا نمیکنید که خاطره شخصی با حاجقاسم نداشته باشد.
در کل روستا؟
بله، در تمام روستا و حتی روستاهای مجاور. بیش از ۹۰ درصد مردم این روستا از حاجقاسم یادگاری دارند، مثل لباس، انگشتر و... . ببینید چقدر با تمام سرشلوغیهای خود در سوریه و لبنان و عراق، حواسش به همه بوده و حداقل سالی ۲-۳ بار به روستا سر میزده است. باغبان حاجقاسم میگفت وقتی حاجی میآمد، سعی میکرد کسی در کرمان متوجه نشود که برایش محافظ بگذارند و مردم در ارتباط با خودش اذیت شوند. در تمام طول تاریخ، چنین فردی با این ابعاد در کشورمان داشتهایم؟
در تصاویر مستند هم از حضور سردار سلیمانی در روستا، مشخص است که اغلب، محافظ و اطرافیان نظامی همراه ایشان نیست.
بله، خیلی از اهالی روستا، شماره تلفن مستقیم حاج قاسم را داشتند و وقتی از روستا به تهران میآمدند، به خانه شخصی او میرفتند و مهمان میشدند. من اینها را از زبان روستاییانی شنیدم که بلد نیستند ادا دربیاورند و با سیاست حرف بزنند. نه فقط در کرمان و ایران بلکه اگر در تمام منطقه بگردید، میتوانید صدها قسمت مستند «خاطرات آن مرد» تولید کنید، چون خودم مثالهای زیادی از افراد در کشورهای مختلف منطقه دارم که از حاجقاسم خاطره شخصی دارند.
مثل آن خاطره معروف که میگوید حاجقاسم در دیرالزور سوریه مجبور بودند در خانه نیمه مخروبهای نماز بخوانند و استراحت کنند، اما بعد از این کار، کاغذی مینویسند و در خانه میگذارند و در آن از صاحبخانه عذرخواهی میکنند و شماره تلفن و آدرس خانهشان را در کرمان مینویسند که اگر راضی نبودی یا کاری داشتی، به من زنگ بزن!