منظورم این است که از لاغری و هشتصفحهبودن در بیایی، تپلمپل شوی و مثل قدیمها دوباره هرهفته ۱۶صفحهای منتشر شوی و آخرین پنج شنبهی ماه هم ۳۲ صفحهای و البته همراه با سهچرخهی کوچولویت.
یادش بهخیر... حتماً دلت برای آنروزها تنگ شده؛ آنوقتها که دوشنبه و پنجشنبهی هرهفته منتشر میشدی. آنوقتها که پاتوق ثابتت، دکههای روزنامهفروشی بود. آنوقتها که هنگام برگشتن از مدرسه با پولخردهای ته جیبمان تو را از روی پیشخان دکهی روزنامهفروشی برمیداشتیم. نمیدانم نوجوانهای امروز چهقدر میدانند استرس تمامشدن روزنامهی همشهری یعنی چی، وقتی دیر میرسیدیم جلوی دکه.
مجبور بودیم پنجشنبهها از مدرسه تا نزدیکترین دکهی روزنامهفروشی بدویم شاید آخرین روزنامهی همشهری با دوچرخهی همراهش سهم ما شود. اگر تمام شده بود مجبور بودیم تا غروب همهی دکههای شهر را بگردیم و همهجا بگویند همشهری تمام شده و این یعنی دوچرخه هم تمام شده و آنوقت ما میماندیم و کلی فکر و خیال که یعنی نامهمان رسیده دست دوچرخه؟ این هفته چیزی از من چاپ شده؟ این هفته که اسامی خبرنگارهای ماه را اعلام کردند اسم من هم بوده؟ برندههای مسابقهی کتابخورها مشخص شدند؟ جلدی که من انتخاب کرده بودم، جلد برتر شده؟ و هزار و یک فکر و خیال دیگر...
همین که اسممان را در ستون «ای نامه که میروی به سویش...» میدیدیم خیالمان راحت بود که دوچرخه بهمان توجه میکند و ما نوجوانها را تحویل میگیرد و تا پنجشنبهی بعدی انگیزهمان تأمین میشد. فکر کنم با همین چند سطر خاطرات آنوقتها از جلوی چشمان تو هم رژه رفتند.
چندبار که بیدوچرخه ماندیم سفارش کردیم صبح زود، وقتی یکی از اعضای خانواده میرفت برای صبحانه نان تازه بخرد، با همشهری و دوچرخه برگردد. گاهی هم بعضی دکهها هنوز باز نکرده بودند یا هنوز همشهری نداشتند و...
اما حالا در خانه نشستهایم و کافی است اینترنت در دسترس باشد و بعد با چند کلیک با دوچرخه روبهرو شویم... بهدست آوردن اینجوری دوچرخه (دستیافتن به نسخهی الکترونیکی) نسبت به آنجوری بهدستآوردن دوچرخه (دستیافتن به نسخهی کاغذی از دکههای روزنامهفروشی) برای نوجوانهای امروز هم خاطرههای بامزه خلق میکند که هردفعه یادشان میآید لبخند روی لبهایشان بنشیند؟ بهنظرم سؤال جالبی است که خوب است از نوجوانهای امروزت بپرسی.
یار دیرین تو، مرضیه کاظمپور
عکس: یاسمنسادات شریفی از اراک