همشهری آنلاین - پرنیان سلطانی: در این تاریخ چند هزار ساله، نام کرمان همواره با اتفاقات تاریخی بزرگی گره خورده است؛ اتفاقاتی که از برخی از آنها میتوان بهعنوان بزرگترین فاجعههای بشری نیز نام برد.
در این سرزمین بود که به دستور نادرشاه افشار، سر مردمان را بریدند و به شکل منار روی هم قرار دادند و همینجا بود که آغامحمدخان قاجار دستور داد چشمهای افراد را از حدقه درآورند.
اما کرمان، این دیار همیشه پررونق تاریخ از پس همه این فجایع جان سالم به در برد و خودش را به امروز رساند تا برایمان از تمدن، فرهنگ و هنر همیشگیاش بگوید؛ فرهنگی که بزرگانی چون ابوعبدالله عیسی ماهانی، ریاضیدان و منجم قرن سوم، محمد بنبحر رهنی، عالم و فقیه قرن چهارم، ابوحامد افضل کرمانی، مورخ، طبیب، نویسنده، شاعر و فیلسوف نامدار قرون ششم و هفتم، عماد فقیه کرمانی و خواجوی کرمانی، شاعران بزرگ قرن هشتم و... را به تاریخ این مرز و بوم هدیه کرد.
روز فرهنگی کرمان بهانهای شد تا با همراهی سیدمحمدعلی گلابزاده، مدیر مرکز کرمانشناسی، تاریخ پرفراز و نشیب و صد البته پرافتخار این سرزمین را ورق بزنیم که در ادامه خواهید خواند.
کرمان ۱۱هزار ساله
هنوز هیچکس بهطور دقیق نمیداند «کرمان» چند سال دارد، اما باستانشناسان و صاحبنظران تاریخ با کاوش در این سرزمین و بررسی یافتههایشان از این دیار به این نتیجه رسیدهاند که کرمان امروزی، همان که در تاریخ با عنوان تمدن باستانی «کارمانیا» از آن یاد میشود، جزو نخستین خاستگاههای پیدایش تمدن جهان بهحساب میآید و حتی برخی معتقدند میتوان آن را قدیمیتر از تمدن بینالنهرین درنظر گرفت.
سیدمحمدعلی گلابزاده، مدیر مرکز کرمانشناسی در اینباره میگوید:«اگرچه تولد تاریخ کرمان بهطور دقیق مشخص نیست اما صبغه تاریخی بسیار کهن این سرزمین بر هیچکس پوشیده نیست.
در اسناد و نقشههای تاریخی، نام کرمان به شکلهای مختلف از جمله کارمان و کارمانیا به ثبت رسیده که این نشان میدهد کرمان نیز همگام با تمدنهای نخستین بعد از دوره پارینهسنگی و نوسنگی وجود داشته است. خود بنده در پژوهشهایی که برای نگارش کتاب تاریخ اقتصاد و تجارت کرمان از هزاره نهم پیش از میلاد داشتم، در باب اقتصاد و تجارت کرمان به هزاره نهم پیش از میلاد رسیدم؛ یعنی حدود ۱۱هزار سال پیش.»
دیرینگی همراه باکیفیت
کرمان در حالی دستکم ۱۱هزار سال عمر دارد که این قدمت و دیرینگی همواره با یک کیفیت ارزشمند همراه بوده تا جایی که ژان اوبن، مستشرق فرانسوی، میگوید:«کسی که تاریخ کرمان را بهدرستی بخواند، مانند آن است که تاریخ همه جهان را خوانده باشد.» یعنی این سرزمین از گذشته تا به امروز در حوزههای مختلف سرآمد تمدنهای بشری بوده که ازجمله مهمترین آنها میتوان به فرهنگ و هنر اشاره کرد.
کرمانیها؛ مبدع خط
همانطور که گفته شد یافتههای باستانشناسان از کرمان نشان داده است این تمدن در سنجش قدمت حتی میتواند از تمدن بینالنهرین هم پیشی بگیرد.
به همین مناسبت ممکن است برخی دیگر از فرضیههای صاحبنظران تاریخ نیز دستخوش تغییر شود ازجمله اینکه با پیدا شدن لوحهای گلی خطنوشته در کرمان این فرضیه قوت گرفته است که پیش از سومریها، این کرمانیها بودند که خط را اختراع کردهاند.
وقتی موضوع را با گلابزاده، نویسنده، پژوهشگر و کرمانشناس نامآشنا در میان میگذاریم، میگوید:«در دهه ۴۰شمسی یک پژوهشگر آمریکایی، کاوشهایی در تپه یحیی واقع در صوغان بافت کرمان انجام داد که در یکی از این کاوشها به ۸۸لوح گلی دست یافت. او به همراه یک گروه پژوهشگر موفق شد ۸لوح را مورد بررسی باستانشناسانه قرار دهد و این فرضیه را مطرح کند که کرمانیها ۳۵۰سال پیش از سومریها از خط استفاده میکردند؛ فرضیهای که با پیدا شدن چند لوح دیگر در جیرفت بیش از گذشته قوت گرفت. این لوحهای تازه یافت شده هنوز رمزگشایی نشدهاند اما اگر رمزگشایی آنها هم صورت بگیرد، میتواند تأییدی بر این موقعیت و جایگاه کرمان در جهان باشد.»
دیار فرهنگ و هنر کارمانیا
کرمان یکی از پیشگامان تمدن فرهنگی جهانی است و بزرگان این خطه هر کدام بهتنهایی میتوانند دلیلی برای این ادعا باشند.
ابوعبدالله عیسی ماهانی، ریاضیدان و منجم قرن سوم که معادله درجه سوم را به او نسبت میدهند یکی از مفاخر کرمان بهحساب میآید.
محمد بن بحر رهنی یکی دیگر از بزرگان اهل کرمان است که در قرن چهارم، عالم، فقیه و متکلم نامآشنایی بود. ابوحامد کرمانی که به «افضل کرمان» هم معروف است، نام یکی دیگر از چهرههای شاخص کرمان بهحساب میآید که در قرون ششم و هفتم میزیست و مورخ، طبیب، نویسنده، شاعر و فیلسوفی نامدار بود. شاید در این میان عماد فقیه کرمانی و خواجوی کرمانی، عارفان و شاعران همعصر سعدی و حافظ برای ما بیشتر شناخته شده باشند.
احتمالا همه ما این شعر حافظ را در مدح خواجوی کرمانی شنیدهایم:«استاد سخن سعدی است پیش همه کس اما / دارد سخن حافظ، طرز غزل خواجو».
این همه ادیب و طبیب و دانشمند و ریاضیدان بیجهت از سرزمین کرمان برنخاستهاند. در تاریخ ثبت شده که وقتی ابوعلی محمد بنالیاس مرکزیت کرمان را از سیرجن به بردسیر (کرمان امروزی) منتقل کرد، در آن روزگار کرمان کتابخانهای با ۵هزار جلد کتاب داشت. بهگفته مدیر مرکز کرمانشناسی، آن زمان که نقل شده کرمان کتابخانهای ۵هزار جلدی داشته، بسیاری از داعیهداران فرهنگ و تمدن امروز حتی بهوجود هم نیامده بودند و اینها همه نشان از عظمت و بزرگی فرهنگی کرمان در طول تاریخ دارد.
بلایایی که کرمان از سر گذراند
اما نکتهای که در این میان اهمیت دارد، این است که کرمان در حالی همواره مهد بزرگان تاریخ بوده و توانسته چهرههای سرشناسی را به فرهنگ و هنر کشور تقدیم کند که در طول تاریخ با سختیها و فجایعی دست به گریبان بوده و به تعبیر مدیر مرکز کرمانشناسی، بارها و بارها سوخته و خاکستر شده اما چون ققنوس از میان خاکستر خود برخاسته و به حیاتش ادامه داده است.
جدا از بلایای طبیعی مثل سیل و زلزله و خشکسالی که این سرزمین را به وفور در تنگناهایی قرار داده، چشم طمع ستمگران نیز همیشه به این دیار پررونق بوده تا جایی که میآمدند و مدتی در این دیار روزگار میگذراندند، بعد آتشی بهپا کرده و میرفتند.
نمونهاش اسکندر مقدونی که با فتح ایران، ۲ماه در کرمان اتراق کرد و بعد از خسارات سنگینی که به کرمان و مردمانش وارد کرد، این شهر را در اختیار فاتحان مقدونی قرار دارد تا به قتلعام و چپاولگری بپردازند.
چند سال بعد در زمان نادرشاه هم واقعه دلخراش دیگری در کرمان بهوقوع پیوست. بنابه روایتهای گوناگون از جمله پرداخت نشدن بهموقع مالیات یا حتی خوردن سر نادر به دروازه ورودی کرمان و آسیب دیدن او موجب شد شاهافشار به مردمان کرمان خشم بگیرد و دستور بدهد از سر کرمانیها منارهای بسازند.
در تاریخ آمده است که شاه دستور داده بود این مناره باید ۱۵متر شود و برای ساختن این مناره حدود ۷۰۰نفر از کرمانیان جان باختند.
اینطور که گلابزاده میگوید، محله پامنار کرمان که روبهروی مسجد جامع کرمان واقع شده، یادآور همان بیگناهان کرمانیهایی است که در این واقعه غمانگیز جان خودشان را از دست دادند. اما داستان دلخراش کرمان به همین جا ختم نشد.
همه ما از جنایتآغامحمدخان قاجار در این دیار شنیدهایم؛ از اینکه شاهسنگدل قجری با شکست محاصره کرمان دستور داد به تاوان پناه دادن لطفعلیخان زند، چشمان کرمانیها را از حدقه درآورده و پیش پایش بریزند. تاریخ میگوید در این فاجعه خونین ۲۰هزار جفت چشم پیش پای شاه قاجار ریخته شد.