یک حادثه تلخ و تأسف‌برانگیز؛ هم عذرخواهی نیاز داشت و هم محاکمه و هم تقاص قانونی. تا اینجا مسئله روشن است. این مسیر منطقی طی شد، اما این پرونده نباید بسته می‌شد. هواپیمای اوکراین باید تبدیل به نمادی برای القای ناکارآمدی جمهوری اسلامی می‌شد.

به گزارش همشهری آنلاین، محسن مهدیان در روزنامه همشهری نوشت:

نام اوکراین می‌آید ذهنتان کجا می‌رود؛ کشور اوکراین یا شلیک به هواپیمای اوکراینی؟ آبان چی؛ ماه آبان یا حوادث آبان۹۸؟
چرا این کدگذاری‌ها در ذهن شما انجام می‌شود؟ چه‌کسی ذهن شما را برچسب زده است؟ این برچسب‌ها و کدگذاری‌ها چه ادراک و رفتاری را می‌سازد؟

۵ اقدام اساسی ایران در بررسی حادثه هواپیمای اوکراینی | محاکمه ۱۰متهم با درجات مختلف نظامی | واکنش دیگر کشورها به اتفاقات مشابه

این سناریو یک ترور ذهنی برای جامعه ایرانی است؛ فرایندی برای مسخ کردن مخاطب. قدم به قدم پیش می‌رویم:
واکنش مردم در شلیک به هواپیمای ایرانی چه بود؟
یک حادثه تلخ و تأسف‌برانگیز؛ هم عذرخواهی نیاز داشت و هم محاکمه و هم تقاص قانونی. تا اینجا مسئله روشن است. این مسیر منطقی طی شد، اما این پرونده نباید بسته می‌شد. هواپیمای اوکراین باید تبدیل به نمادی برای القای ناکارآمدی جمهوری اسلامی می‌شد.
بنابراین سهمگین‌تر از اصل ماجرا، «طرح فریبی» است که رسانه‌های شیطانی با هدف «ترور ذهنی مخاطب» رقم زدند.
ترور ذهنی زمانی صورت می‌گیرد که مخاطب چنان درگیر هجمه‌های رسانه‌ای واقع می‌شود که قدرت تحلیلگری‌اش برای شناخت واقعه را از دست می‌دهد.
هرچند ابلیس‌های رسانه‌ای موفق نشدند، اما فرایند این ترور ذهنی برای نمونه‌های مشابه قابل اعتناست.
اول باید دید نقشه «خناسان رسانه‌ای» چیست. چند روز بعد از شلیک، «هشتگ چرنوبیل» توسط «اشرار رسانه‌ای» کلید خورد. این هشتگ می‌گفت مهم نیست که زمینه شلیک چه بوده و مهم نیست ناخواسته زدید و مهم نیست عذرخواهی کردید و چطور جبران می‌کنید، مهم این است که این شلیک با ماجرای چرنوبیل شوروی که منجر به فروپاشی این کشور شد، هماوردی دارد و نشانه ناشی‌گری ساختاری و سقوط یک حکومت است.
اما پروژه چرنوبیل‌سازی‌ باید باور اجتماعی پیدا می‌کرد. نگرفت و نشد. با این حال این پایان ماجرا نبود. از اینجا به بعد فرایند ترور ذهنی مخاطب به روش دیگری باید رقم می‌خورد؛ آن‌هم روش تکرار و تدریج.
خطا را باید تبدیل به خط کنند. مصداق را باید تعمیم به ساختار دهند و حادثه را به نشانه. اینجاست که ۳سیاست را کلید زدند:
اول؛ اوکراین باید اسم رمز شود. باید کدگذاری ذهنی شود. نباید از جلوی چشم‌ها حذف شود. این کدگذاری نیازمند تحریک احساسات بود. هر روز به بهانه‌ای این حادثه باید بازخوانی شود؛ آن هم به قرائت جریان کذاب رسانه‌ای.
دوم؛ تحریک احساسات باید تبدیل به نفرت از جمهوری اسلامی شود. راهش نیز اتهام شلیک عمد است. آنقدر باید تکرار کرد تا جابیفتد.
برای جاانداختن شلیک عمد، ۲کار لازم بود؛ یک اینکه مسئولان جمهوری اسلامی دروغ گفتند و دوم اینکه حاضر نیستند پاسخگو باشند. طبیعی است که میزان پاسخگویی در بند دوم را بند اول تعیین می‌کرد؛ یعنی پاسخگویی در ابعاد شلیک عمد؛ نه خطای انسانی.
سوم؛ تعمیم جزء به کل. از هواپیمای اوکراین به ناکارآمدی ساختاری رسیدن. به همین دلیل لازم بود مصادیقی از خطاها را در ابعاد جغرافیایی یک کشور با کلیدواژه اوکراین کدگذاری کنند. باید ذهن مخاطب دچار خطای تعمیم شود.

باز هم موفق نشدند؛ چرا؟
اول؛ همان ابتدا پس از شلیک به هواپیما در بالاترین سطح، قصورها پذیرفته و مورد عذرخواهی قرار گرفت و برای جبران آن اقدام شد.

دوم؛ حادثه‌ای که ۱۰مورد مشابه دیگر در دنیا داشت و ازجمله خود ایران قربانی آن بوده است، در بالاترین سطح پیگیری و برای بررسی قصورها و تقصیرها محکمه برگزار شد.

سوم؛ برخلاف روایت خناسان فرایند اطلاع‌رسانی عاری از هرگونه خلاف‌گویی عمدی بود. مسئولان مطلع از همان ابتدا در قرنطینه بودند تا احتمالات دیگر در علت سقوط هواپیما را بررسی کنند.

حداقل ۵ احتمال وجود داشت که یکی جنگ الکترونیک و دیگری خرابکاری بود. طبیعی است که تکذیب‌های اولیه به جهت عدم‌اطلاع از این بررسی‌ها صورت می‌گرفت، اما به محض اینکه خبر قطعی شد، صادقانه اطلاع‌رسانی صورت گرفت؛ هرچند ماجرا می‌توانست به نحو بهتری مدیریت شود. خلاصه نشد که بشود. پروژه رهزن‌های رسانه‌ای متوقف شد. تنها یک راه باقی ماند و آن هم تکرار، تکرار و تکرار؛ تکرار یک روایت انحرافی؛ روایتی که از شلیک هواپیما بتواند شکستن اقتدار یک کشور را نتیجه بگیرد.

در این پروژه است که جشن تولد گرفتن و عکس‌های عروسی و مجلس ختم و سوگواری‌های ماهانه و بلکه روزانه برای جان باختگان هواپیمای‌اوکراینی، نه برای دلسوزی و شفقت و تسلی، بلکه برای کدگذاری یک دروغ بزرگ از طریق تکرار و تخته بند کردن مخاطب در دستور کار قرار گرفت. تکرار یک دروغ وقتی از ابزار احساسات و هیجان بهره بگیرید، قدرت تفکر و استدلال را از مخاطب گرفته و او را منفعل می‌کند. اینجاست که ترور ذهنی صورت می‌گیرد. از این نقطه به بعد راه ایستادن مقابل جریان شیاد رسانه‌ای تنها و تنها مجهز شدن به خرد رسانه‌ای و شناختی است. اگر نقشه کلان دشمن را بیابیم، از هیجان به عدالت می‌رسیم.

برچسب‌ها