ترجمه - کیکاووس زیاری : فرناندو میرلس فیلمساز سرشناس کشور برزیل در فیلم جدید خود «کوری» به سراغ یک مضمون غیر متعارف دیگر رفته است.

فیلم که براساس قصه‌ای به همین نام اثر خوزه‌ ساراماگو- برنده جایزه ادبی نوبل- ساخته شده، حال و هوای کارهای قبلی این هنرمند از قبیل «شهر خدا» و «باغبان همیشگی» را ندارد. بعد اجتماعی و اخلاقی کار در پس قصه‌ای دلهره‌آور و مرموز پنهان است. البته «کوری» هم مثل ساخته‌های پیشین میرلس، گروهی از آدم‌ها را در یک وضعیت  خاص و شرایط سخت و حساس به تصویر می‌کشد. اما این وضعیت دشوار در این فیلم به گونه‌ دیگری است و حال و هوایی متفاوت دارد. تفاوت دیگر «کوری» با فیلم‌های قبلی سازنده‌اش، استفاده از بازیگران سرشناس – و نه نابازیگر و افراد محلی- در نقش‌های اصلی است.

جولین مور، گائل گارسیا برنال، مارک روفالو، آلیس براگا و دنی‌گلاور بازیگر این نقش‌ها هستند. خط اصلی قصه فیلم درباره شهری است که ناگهان با یک اپیدمی تازه روبه‌رو می‌شود و اهالی آن به تدریج به شکل مرموزی کور می‌شوند. در این بین فقط یک زن (جولین مور) که همسر یک دکتر است، از این بیماری مرموز مصون می‌ماند. او که خودش را در یک دنیای آشفته و پرهرج و مرج می‌بیند، به اهالی شهر کمک می‌کند تا وضعیت جدیدی برای خود فراهم کنند.

  • بخش مهمی از فیلم در سائوپولو فیلمبرداری شد. اما بی‌نام‌ و نشان نمایش دادن شهر در قصه فیلم، چقدر برای شما اهمیت داشت؟

برایم خیلی مهم بود که فیلم را در این شهر فیلمبرداری کنم، زیرا مکانی سرشار از انرژی است. خود قصه هم سرشار از انرژی است و ماجرایی را در باب انسان و چگونه زندگی کردن او تعریف می‌کند. به همین دلیل بود که بازیگران مختلفی را از کشورهای متفاوت جهان برای ایفای نقش‌های مختلف فیلم انتخاب کردم. علت اینکه در قصه فیلم ما نمی‌خواهیم کسی احساس کند آنجا سائوپولو است، برای این است که آن وقت ممکن است تماشاگران احساس کنند دارند قصه‌ای را تماشا می‌کنند که درباره برزیل است. ولی این قصه درباره آدم‌های کل زمین است و نه یک کشور خاص.

  •  آیا بازیگران در ارتباط با کاراکترهایی که بازی می‌کردند هیچ پیش‌زمینه‌ای داشتند؟ آنها قصه کتاب را خوانده بودند؟

خب، گائل (گارسیا برنال) واکنش جالبی داشت. او به من گفت: اصلا درباره گذشته کاراکتری که بازی می‌کند فکر نمی‌کند. خیلی به این جمله‌ای که گفت فکر کردم. او به جای کندوکاو در گذشته کاراکتر، به امیال و خواسته‌های امروزی او فکر می‌کند و اینکه وی حالا چه می‌خواهد. قصه فیلم روبه جلو می‌رود و او برایش اهمیتی ندارد که در پشت سرش چه اتفاقاتی افتاده است. او از حالا شروع می‌کند و این در حالی است که دقیقا می‌داند چه می‌خواهد. بازی او را در نقش منفی و آدم بد ماجرا خیلی دوست دارم. ولی خب، همه بازیگران که به یک شیوه بازی و عمل نمی‌کنند و من نمی‌توانم از آنها بخواهم که حتما این‌طور یا آن‌طور بازی کنند.

  • تعادل بین درام انسانی و وجه تمثیلی و رمزی قصه را چگونه حفظ کردید که هیچ یک فدای دیگری نشود؟

قصه کتاب ساراماگو   فیلمی را می‌طلبید که کاملا تمثیلی و پررمز و راز باشد، مثل یک فانتزی در خارج از مدارزمین یا خارج از دنیایی که داریم در آن زندگی می‌کنیم. ساراماگو  در نوشته‌اش خیلی نسبت به این مسئله حساس است. اما زمانی که فیلم را می‌ساختم کاملا خلاف این دیدگاه و خواسته عمل کردم. تمام تلاشم را کردم تا یک فیلم کاملا ناتورالیستی بسازم، تا با این کار تماشاگران را درگیر ماجراها و مسائل کنم.

می‌خواستم آنها هنگام تماشای فیلم از خودشان بپرسند: «اگر من در چنین وضعیت و موقعیتی گیر می‌افتادم چه می‌کردم؟ واکنشم نسبت به این ماجراها و اتفاقات چه بود؟» همه هدفم این بود که بینندگان با کاراکترها و حال و هوای قصه احساس همذات‌پنداری کنند و احساس کنند این واقعه برای خود آنها هم رخ داده است. فکر کردم هر کار دیگری جز این باعث می‌شد تا فیلمی سرد و بی‌روح خلق شود، که نمی‌تواند بیننده را با خود همراه کند.

می‌دانید، قصه فیلم طوری است که به سختی می‌شود درگیر آن شد و با آن همراهی کرد. هر کاری غیر از این می‌کردم، امکان برقراری ارتباط نزدیک با تماشاچی سخت‌تر می‌شد.

  • ساراماگو در مصاحبه‌ای گفته بود نگران آن است که فیلمسازان اقتباسی زامبی‌وار از کتابش انجام دهند و فیلمی در مایه‌های «فیلم زامبی» بسازند.

این یک‌جور شوخی بود. ما با کاراکترهایی سروکار داشتیم و کار می‌کردیم که تجربه کور شدن را از سر می‌گذرانند. در قصه کتاب این موضوع خیلی خوب مطرح و پرورش داده می‌شود. هنگام ساخت فیلم همه تلاشم را به کار بردم تا این لحن و حال و هوا حفظ شود و اقتباس‌ها جعلی و غیرقابل قبول نباشد.

  •  چرا در قصه فیلم کاراکتر جولین مور زودتر دست به کار نمی‌شود و فقط زمانی که با کلی مصائب روبه‌رو می‌شود، اقداماتش را شروع می‌کند؟

می‌دانید، این سؤال شما یک‌جور مسئله فرهنگی است. در قصه کتاب این کاراکتر دوبار مورد حمله قرار می‌گیرد و دفعه سوم است که  فرد حمله‌کننده را می‌کشد. فیلم را جداگانه برای تماشاگران انگلیسی، کانادایی و برزیلی نشان دادم و هیچ یک از آنها واکنش شما را نداشتند. تماشاگران آمریکایی که فیلم را دیدند، پرسیدند «چرا این کاراکتر آنها را نمی‌کشد؟ چرا به آنها حمله نمی‌کند؟» یک‌سری برهان‌های اخلاقی در این فیلم وجود داشت که دوستشان دارم و آن را هم به همین دلیل ساختم.

  •  با توجه به مضمون فیلمی که ساخته‌اید، فکر می‌کنید کوری نوع بشر در یک مقیاس گسترده‌تر چیست؟

بعضی وقت‌ها شما آدمی را که در کنارتان نشسته است نمی‌بینید، کسی مثل همسر، فرزند، همکار یا دوست. وقتی در حال دعوا و جروبحث هستید، شما آن چیزهایی را که دیگران می‌بینند نمی‌بینید. به همین دلیل، مخالف اظهارات آنها هستید. در این حالت، شما همان چیزهایی را که دیگران دارند می‌بینند، نمی‌بینید. در اکثر نزاع‌ها و درگیری‌هایی که رخ می‌دهد، ما شاهد نوعی کوری هستیم. یک کوری کاملا مشخص هم در ارتباط با یک‌سری اتفاقات مشخص وجود دارد، برای مثال، اتفاقاتی که در مناطقی مثل سودان یا عراق می‌افتد تاثیر چندانی روی ما نمی‌گذارد و به سادگی از کنار آنها می‌گذریم.

هر روز تعداد زیادی آدم براثر جنگ یا گرسنگی می‌میرند و ما چشم خود را  روی این موضوع بسته‌ایم. انگار نمی‌خواهیم این‌جور چیزها را ببینیم. کوری در سطوح مختلفی وجود دارد که از یک شخص شروع می‌شود و به گروه‌های بزرگتر ختم می‌شود. ما حتی در ارتباط با خودمان هم کور هستیم. نمی‌خواهیم با خودمان رودررو شویم. واقعیت‌هایمان را نمی‌پذیریم و مدام می‌خواهیم عذر و بهانه بیاوریم. به همین دلیل است که سخت جذب تم و مضمون کتاب ساراماگو شدم.

شاید ما خودمان را به کوری می‌زنیم تا از خودمان حمایت کنیم. واقعا احساس می‌کنم اگر شما بتوانید آدمی را که کنارتان نشسته ببینید، این یک‌جور آزادی و رهایی از قید و بندهاست. ولی ما می‌ترسیم این کار را انجام دهیم. قصه کتاب و فیلم هم در همین ارتباط است. آدم‌هایی که نمی‌توانند ببینند، خوی انسانی‌شان را از دست می‌دهند. باید یک اتفاق خیلی مهم رخ بدهد، تا آنها به وضعیت اول خود برگردند. آنها توانایی آن را دارند که دوباره یک خانواده را تشکیل دهند، به هم عشق بورزند و به یکدیگر احترام بگذارند. در چنین اوضاع و احوالی است که آنها توانایی دید خود را باز می‌یابند و حس می‌کنم این یک‌جور تمثیل زیباست.

  • در سفری که به کوبا داشتم وقتی مردم متوجه می‌شدند برزیلی هستم، می‌گفتند کشور شما همان‌جوری است که در فیلم «شهر خدا» نشان داده می‌شود؟

این فیلم در جشنواره فیلم کوبا نمایش داده شد و هفت جایزه  از منتقدین از جمله منتقدین سینماییرا دریافت کرد. «شهر خدا» در آن، موفقیت خیلی زیادی کسب کرد.

  •  و همین مسئله درهای موفقیت و کار را به روی شما باز کرد.

این مسئله برایم خیلی جالب بود، زیرا فیلم در خارج از برزیل با تحسین خیلی زیادی روبه‌رو شد. اما از نظر مالی این فیلم فقط یک سوم «باغبان همیشگی» در گیشه   فروش کرد.  هنوز نمی‌دانم واکنش عمومی نسبت به «کوری» چه خواهد بود و در گیشه نمایش چه وضعیتی پیدا خواهد کرد. «شهر خدا» در خارج از برزیل سی میلیون دلار فروش کرد. شاید برای یک فیلم برزیلی این رقم بالایی باشد، ولی نمی‌توانیم از آن به عنوان کار بسیار پرفروش اسم ببریم. فیلم نقدهای مثبتی را به همراه داشت و جوایز متعدد بین‌المللی را دریافت کرد. از این نظر، فیلم خیلی موفق‌تر عمل کرد. مهم‌ترین مسئله این بود که مرا به جهان معرفی کرد و به قول شما باعث باز شدن درها برای من شد.

  •  سوژه‌ها و پروژه‌های خود را چگونه انتخاب می‌کنید؟

همیشه سوژه‌ها و پروژه‌های زیادی دوروبرم هست. کتابی را می‌خوانم و احساس می‌کنم سوژه خوبی برای یک فیلم سینمایی است و یا موضوعی را می‌شنوم و به خودم می‌گویم این می‌تواند یک فیلم خوب بشود. «باغبان همیشگی» اول به صورت فیلمنامه به دستم رسید و بعد کتابش را خواندم. «کوری»‌هم موضوعی بود که توجهم را به خودش جلب کرد. وقتی کتاب را خواندم گفتم فیلمش را باید من بسازم. تجربه کافی برای اینکه به یک شیوه مشخص و سر راست کار کنم ندارم. وقتی شما هشت، نه تا فیلم می‌سازید، الگوی گسترش کار خود‌به خود خلق و فراهم می‌شود،  ولی من هنوز به این مرحله نرسیده‌ام.

  •  یعنی غرایز و احساسات خود را دنبال می‌کنید؟

در مورد «شهر خدا» ‌این طور بود. تا کتاب را خواندم تحت تاثیر قرار گرفتم. وقتی کتاب را تمام کردم، می‌خواستم چیزهای  بیشتری درباره آن آدم‌ها و نوع زندگی‌شان بدانم. ساختن فیلمی براساس قصه کتاب کمک می‌کرد تا به آن موضوع نزدیک‌تر شوم. در این حالت باید تحقیق کامل و همه‌جانبه‌ای کنید. به محل موردنظر می‌روید و با اهالی از نزدیک گفت‌وگو می‌کنید. در یک کلام، در آن دنیا رها می‌شوید. در این شرایط برای هر پروژه‌ای حداقل دو سال وقت می‌گذارم.

  •  می‌گویند فیلم‌هایتان را تماشا نمی‌کنید. راست است؟

معمولا نگاهشان نمی‌کنم، مگر اینکه از نظر کاری لازم باشد. برای مثال «کوری»‌را در جشنواره تورنتو دیدم و دیگر فکر نمی‌کنم به تماشای آن بنشینم. دلیلی وجود ندارد که دوباره به تماشای این فیلم یا دیگر کارهایم بنشینم. نمی‌دانم، شاید سی سال دیگر که کسی نمایشگاهی از کارهایم برپا کرد، دوباره آنها را تماشا کنم!

  • در جلسه نمایش خصوصی «کوری» تماشاگران نسبت به خشونت موجود در فیلم 2دسته شدند. در حالی که تماشاگران خشونت آن را افراطی و زیاد ارزیابی کردند، منتقدین گفتند خشونت آن به اندازه نبوده است!

نمی‌توان از یک عدم توافق بزرگ صحبت کرد. در تورنتو شش ورسیون مختلف از فیلم را نمایش دادم و کمتر کسی این حس را داشت که خشونت فیلم زیاد است. در جریان 2 صحنه خشن فیلم روی هم 52 نفر سالن نمایش را ترک کردند، یعنی 12 درصد از کل تماشاگران. با این حال، در تدوین مجدد فیلم از بار خشونت این دو صحنه کم کردم. با این کار، هم لحن و حال و هوای قصه حفظ می‌شود  و هم تماشاچی نسبت به چیزی به نام خشونت افراطی اعتراض نمی‌کند.

کوتاه شده از : collider.com
5 اکتبر 2008