همین موقع نسیمی خنک وزید. از آن نسیمهای ابتدای صبح که شادی ظریفی به قلب میبخشد. از خودم پرسیدم کدامیک بخشندهتر است؟ نسیم که حس خوب و خنک طراوت را پخش میکند یا قلب که شادی ظریفش را به گرمای امید تبدیل میکند و مرا تا پایان روز امیدوار نگه میدارد؟
بخشندگی وجه مشترک همهی مخلوقات است. اما هرمخلوق به رسم خلقت خود، میبخشد و نمیتواند شبیه به دیگری بخشنده باشد. آیا پرنده مانند خورشید میتواند آفتاب ببخشد و جهان را گرم کند؟ آیا نسیم مانند آسمان میتواند حس خوب بینهایتبودن را به جهان ببخشد؟ و آیا انسان مانند درخت میتواند سرسبزی را در جهان پخش کند؟
شاید تصور عجیبی باشد اما من فکر میکنم آدمها درخت میکارند تا به درختها شبیه شوند. شبیهتر و شبیهتر. آنها تلاش میکنند سرسبزی را در جهان بیشتر و بیشتر کنند چون از تماشای این سرسبزی حالشان خوب میشود. درختها جهان را به جایی که دوستش داریم شبیهتر میکنند. اما چرا سبزبودن را دوست داریم؟ شاید چون در وجودمان درختبودن را تحسین میکنیم. درختبودن باشکوه است. پا در زمین و دست رو به آسمان. شاید هیچ مخلوق دیگری مانند درخت نتواند حال ما را به نمایش بگذارد؛ مایی که روی زمین ایستادهایم و سرمان پر از هوای آسمان است.
در خیال من درختها جور دیگری بخشندهاند. وسیعتر و عمیقتر و پیوستهتر. انگار درخت خلق شده است که بیوقفه ببخشد.
به تو که فکر میکنم درخت باشکوه و بزرگی در ذهنم جان میگیرد که سبز است و مهربان. بخشندهتر از تمام درختهای دنیا. شاخههای بلندش به ابرها رسیدهاند و انگار فقط کمی تا خورشید فاصله دارد. درختی که با تمام درختهای دیگر فرق دارد. درختی که خورشید است و نور میبخشد، درختی که پرنده است و رهایی میبخشد، درختی که آسمان است و بینهایتبودن میبخشد. درختی که درختتر است و سبزترین زندگی را میبخشد.
در دنیا هر مخلوق به رسم خلقتش بخشنده است اما برخی انگار بخشندهترند. درخت از ابر و روز و پرنده بخشندهتر است اما انسان حتی میتواند از درخت هم بخشندهتر باشد، اگر آن انسان تویی باشی که در قلب بزرگت درختی همیشهسبز داری.
تصویرگری: اِتِل عدنان