تاریخ انتشار: ۲ تیر ۱۳۸۵ - ۰۹:۰۲

سید باقر میر عبداللهی: «ناخوش آوازی قرآن به بانگ بلند همی خواند. صاحبدلی بر او بگذشت؛ گفت: تو را مشاهره [دستمزد] چند است؟ گفت: هیچ. گفت: پس چرا زحمت خود همی دهی؟

گفت: از بهر خدا می خوانم؛ گفت: از بهر خدا مخوان» . سعدی این حکایت را در اشاره به قاریان بدصدایی آورده است که پیام قرآن را، به دلیل به کارگیری شیوه نامناسب، نه تنها تبلیغ نمی کنند، بلکه از ارج و احترام آن هم می کاهند. این نقل سعدی در روزگار ما می تواند حکایت برخی از نویسندگان و گویندگان مذهبی باشد که می خواهند با «نوشتن» و «گفتن» - به عنوان دو ابزار مدرن و سنتی تبلیغ _ تبلیغ دین کنند، اما سر از «ضد تبلیغ» درمی آورند. توجه کنیم که این گروه از سر شور و غیرت دینی، زبان و قلم را به کار می گیرند، اما چون از امکانات زبانی و ادبی قوم خود آگاه نیستند، محصول کارشان مصداق نقض غرض است. مخاطبان مبلغان دین، در مرحله نخست، به نیت و انگیزه الهی ایشان کاری ندارند و حتی به دنبال حقیقت نفس الامری دین هم نیستند؛ آن چه در آغاز در ذهن و دیده مخاطبان جلوه می کند، «شیوه های ارائه» است. به عبارت دیگر آن چه در آغاز توجه را جلب می کند این است که ببینیم فرد «چگونه» می گوید یا می نویسد، نه این که «از چه» می گوید یا می نویسد. برخی از نویسندگان مذهبی اگر هم از موضوع نوشته خود آگاهی سزاواری داشته باشند، اما زبان به کارگیری آن را بلد نیستند و این همان ماجرای «دفاع بد» است که بسیار شنیده ایم. کسی که علیه دین، شمشیر را از رو بسته و آشکارا خنجر به چشم دین می زند، تکلیفش معلوم است؛ او دشمن است (آگاه یا ناآگاه) و باید پاسخش را فی الفور و عالمانه داد. اما کسی که از سر دوستی و غیرت دینی، دین را خراب می کند، مباحثه با او مشکل است؛ چون هم در زمره دوستان است و هم دچار جهل مرکب. حقیقت دین، یک چیز است و واقعیت آن چیز دیگر.
حقیقت دین همان کیفیت لوحی و نفس الامری و مثالی آن است، ولی واقعیت دین چیزی است که من و شما آن را می گوییم و می نویسیم. طرد و انکار برخی عزاداری ها و مرثیه سرایی ها برای بزرگمرد همیشه تاریخ، سیدالشهدا(ع)، از سوی بسیاری از دینداران و مراجع عظام دینی هم از آن روست که آن را مصداق «ضد تبلیغ» می شمارند.
امروزه در حوزه علوم دینی و موضوعات مذهبی، نویسندگان متأسفانه از نثر و زبان استوار و پذیرفته ای برخوردار نیستند. نثر بد می تواند نشانه آگاهی اندک و جهان بینی ضعیف هم باشد؛ چون نثر فقط ابزار نیست، بلکه برای خود شأنی دارد. در این جا فقط غیرت دینی کارساز نیست، وگرنه دفاع از دین تبدیل به دفاع دن کیشوتی از آن خواهد شد.
مسأله مهم «ضد تبلیغ» باید به مثابه یکی از آفات در ذیل بحث «آسیب شناسی دینی» مورد توجه قرار گیرد. اما عجالتاً در این جا به یک نمونه موفق در تبلیغ دین اشاره می کنم که به نظر، هم به کار عالمان و فاضلان فرهیخته حوزوی می آید و هم تمام نویسندگان مذهبی: امام خمینی(ره). امام، به رغم ارج و قرب علمی اش، وقتی با مردم معمولی سخن می گفت، وقتی قصد تهییج داشت، وقتی برای حجاج بیت الله یا مسئولان مملکتی یا گورباچف می نوشت، وقتی حکم صادر می کرد، کسی را عزل یا نصب می کرد، در همه موارد، لحن و ادبیاتی متناسب را به کار می گرفت، چنان که زبردستی او در نوشتن و گفتن، وی را در حد و اندازه ای بالاتر از حوزویان معمول قرار می داد. مصداق دیگر رسانایی پیام امام در امر تبلیغ آرمان های دینی و انقلابی، به شاعری ایشان بازمی گردد. می دانیم که شعر، مواجهه ای دیگرگونه با زبان است و معلوم است که این مواجهه تا چه اندازه به کار نوشتن و گفتن، به عنوان ابزارهای تبلیغ، می آید.
شعر امام _ هرچه باشد _ نمونه ای است از اقبال عالمان دین به ادبیات و نشان می دهد که ایشان به رغم اشتغال به فقه و اصول و دیگر علوم اسلامی، به ذوق ورزی و ادب نیز دلگرم و با آن سرگرم بوده اند. اما توجه کنیم که کارنامه علمی بسیاری از فقیهان، اصولیان، محدثان و مفسران، نشانگر آن است که اینان به ادبیات به عنوان چیزی که فی نفسه دارای ارزش است، می نگریسته اند، نه فقط به عنوان ابزار. در واقع یکی از جنبه های سترگ کار این عالمان، بعد ادبی آنان است. حوزویان سلف ما ادبیات عصر خویش را به گونه ای فرا می گرفته اند، آن را به کار می بسته اند و گاه در آن به اجتهاد می رسیده اند. ادبیات، زبان فقه و اصول بوده و چنین نبوده است که آن فرزانگان بدون مطالعه کافی در ادبیات اسلامی، آن آثار ارجمند را پدید آورند. محصول مطالعه ادبیات در حوزه های علمی قدیم، تلطیف ذوق، وسعت اندیشه و بالاتر از آن _ به قول یکی از صاحب نظران معاصر_ دستیابی به هویت ادبی بوده است. (محمدرضا حکیمی، ادبیات و تعهد در اسلام، ص ۴۶) ادبیات به ایشان یاری می داده که به تغییر و تعالی شناخت فرهنگی خود دست یابند؛ کمک می کرد تا _ به قول شاعر_ چشم ها را بشویند، جور دیگر ببینند و بهتر بیندیشند. آن زمان در حوزه های علمی اسلامی بوده اند _ و اکنون نیز هستند _ کوته بینانی که صرف وقت در ادبیات را برای طالب علمان جوان حوزه، اتلاف عمر بدانند.
اینک بگوییم که برخی آرا و اقوال علمی امام _ که طرحی نو در میدان فقاهت درانداخته است _ برخاسته از همین لطف ذوق و سعه اندیشه بوده است؛ چیزی که دیگران از آن بی نصیب بوده اند. این لطف ذوق امام، گاه در اقبال به سنت شعر فارسی جلوه کرده است و گاه در تحصیل و تعلیم فلسفه و عرفان. حوزویان فاضل و نویسندگان مذهبی و مبلغان دینی امروز نیز اگر بخواهند بنا بر سنت خجسته سلف صالح خویش _ که امام آخرین بازمانده ایشان بود _ رفتار کنند، باید به ادبیات و آنچه ذوق سلیم را از تحجر و تصلب می پالاید، به مثابه منشی نفسانی توجه کنند وگرنه کارشان به کار همان قاری بدصدایی می ماند که سعدی حکایت آن را بازگفت