سریالی به کارگردانی فرجالله سلحشور که از آغاز صحبت این بود که قصد روایت یکی از قصص قرآنی، یعنی داستان یوسف پیامبر را دارد.از همان پخش قسمت نخست اما این سریال تحتتأثیر حواشی زیادی قرار گرفت و همه اینها در حالی بود که به جهت تاریخی بودن روایت این سریال و تبلیغاتی که برایش شده بود و همین طور به جهت آنکه همه ما کمابیش با داستان پر فراز و نشیب روایت زندگی یوسف پیامبر و قابلیتهای دراماتیکی آن آشنایی داریم، از همان آغاز تماشاگران، مشتاقانه به تماشایش نشستند، اما از سوی دیگر به دلیل اینکه این سریال به داستان زندگی یکی از پیامبران میپردازد حساسیت برانگیز شد.
هر چند روایت داستان یوسف پیامبر یکی از قصص قرآنی است که به تفصیل در قرآن مجید دربارهاش آمده و بیشتر فراز و فرودهای زندگی وی گفته شده و حتی در آغاز سوره یوسف به تاکید آمده که این داستان چه پندهایی در پی دارد اما در پی طرحریزی فیلمنامه و هنگام شاخ و برگ دادن به آن، نکاتی پیریزی شد که مورد واکنش بسیاری از صاحبنظران قرار گرفت؛ دقیقا همان نکتههای تاریخی، اعتقادی که در این مجال قصد پرداختن به آن را نداریم.
اما در همان روزها فرجالله سلحشور درباره انتقادهای مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما به سریال«یوسف پیامبر» گفت که من نمیدانم چرا همه دنبال ایرادهای یوسف هستند و این برای من سؤال است که چرا خبرگزاریها در پی اشکالهای مجموعه و یافتن افرادی هستند که اشکالهای بسیار دارند و از آنها سؤال خود را میپرسند. آیا «یوسف پیامبر» محسناتی ندارد و مردم از آن استقبال نکردهاند؟
قصد ما پاسخ به همین سؤال است. آیا این سریال محسناتی ندارد و مردم از آن استقبال نکردهاند؟
هرچند نمیتوان در تک تک خانهها را زد و از مردم درباره این سریال پرسید و میزان استقبالشان را دریافت اما تجربه نشان داده معمولا وقتی تب سریالی جامعه مخاطبان سیما را فرا میگیرد نشانههای آن خیلی زودتر از آمارهایی که این رسانه از میزان تماشاگران برنامهها اعلام میکند، بروز مییابد. با این وجود آیا شما در مکالمات روزمره مردم چیزی درباره این سریال میشنوید؟ حتی سریال بزنگاه که خیلی مورد طبع مخاطبان در ماه رمضان قرار نگرفت هم محل بحث بود؛ یعنی به شیوه سنتی، این سریال مخاطبان خود را داشت حتی مخاطبان ناراضی.
واقعیت این است که سریال حضرت یوسف به دلایل متعدد و اتفاقا نه آن دلایلی که بسیار مورد بحث قرار گرفته، نتوانسته توری برای مخاطب پهن کند و حتی مخاطبان معمول سریالهای تاریخی را درگیر خود نکرده است. اما چرا؟ پاسخ همان جایی است که کارگردان این سریال مدام باید بگوید که جلوتر که برویم سریال جذاب میشود. در ساخت آثار تاریخی، در وهله نخست، یک اصل وجود دارد. این اصل در پاسخ به این سؤال رشد میکند که دلیل بازگو کردن این روایت از تاریخ(چه تاریخ انبیا و چه تاریخ قومی و...) در این مقطع زمانی چیست؟ در واقع این انتخاب از کدام خودآگاهی سازندگان نسبت به جامعه، زمانه، رسانه و مناسبات مذهبی و انسانی انسان معاصر میآید.
پاسخ به این سؤال از آن رو مهم است که برگ برنده سازندگان را رو میکند، حتی پیش از شروع به پخش سریال، چون روی چیزی سرمایهگذاری کردهاند که نبض جامعه را در دست دارد و بخشی از نیاز آن را پاسخ میدهد. در روایت زندگی حضرت یوسف(ع) بیش از هر چیز آن بخشی از درون مایه روایت که تاکید برپاکدامنی است، میتواند دردی از درد جامعه امروز و انسان امروز را بیان کند و به آن پاسخ دهد.
اما این سریال درست نقطه کلیدی روایت را وقتی بازگو میکند که رشته ارتباطی مخاطب با آن، به واسطه کش آمدن بخش مقدمه روایت، از دست رفته است؛ یعنی وفاداری سازندگان به خط روایت تاریخی و توالی آنچنان میشود که هیچ اهم و فیالاهمی صورت نمیگیرد. همین میشود که گویی برای سازندگان تم واحدی وجود ندارد یا حتی تم پر رنگتری، تا از آغاز بر آن متمرکز شده و تمهای فرعی در راستای آن پر و بال بگیرند.
شاید اگر همان بخش جذابی که سلحشور بر آن تاکید میکند از همین قسمتها آغاز میشد و پس از یک مقدمه کوتاه و نه 15-10 قسمتی به همین ترغیب به پاکدامنی و عفت پرداخته میشد این سریال در ارتباط با مخاطب شانس بیشتری داشت. اما همه داستان همین نیست. اگر به همین کیفیت ساخت و شیوه کند روایت که این سریال پیش گرفته ، ادامه پیدا کند، با هر چرخش روایی نیز این سریال راه به جایی نمیبرد. اگر تنها به یکی از قسمتهای سریال که دو هفته پیش پخش شد نگاه کنیم، کندی غیرقابل توجیه روایت که تنها میتواند از منطق پر کردن آنتن بیاید مشهود میشود.
20 دقیقه از زمان سریال فقط به سفر زلیخا برای دور شدن از یوسف اختصاص داشت که بیهیچ دیالوگ یا تصویر جذاب یا حتی تصویر فضا ساز یا شخصیت سازی تنها دقایق را بیهوده میگذراند، در حالیکه همین بخش میتوانست در 3 یا 4 دقیقه خلاصه و محدود شود. این سریال پر است از همین تصاویر زائد برای روایت. شیوهای که از همان آغاز پیریزی شد و هرچه جلوتر رفتیم دامنهاش گستردهتر شد و ما را به این نتیجه میرساند که زمان واقعی این سریال میتوانست در چیزی کمتر از نیمی از آنچه روی آنتن رفته خلاصه شود تا هم ریتمی به این سریال داده شود و هم ما را زودتر به اصل داستافن برساند.
اما شاید برای رسانه مقیاس پولی که برای ساخت یک اثر خرج میکند و زمانی که باید آن اثر آنتن را پر کند در ارجحیت باشد و منطق این رسانه حکم کند که مخاطب مجبور است راشهایی که در یک تدوین درست دور ریخته میشود را هم ببیند.به اینها اضافه کنید بازیهای اغراق آمیز و فاصله دار بازیگران را که در نهایت به عدمهمراهی مخاطب با قهرمان سریال میانجامد و اینها در حالی است که قهرمان بودن شخصیت اصلی سریال که شخص یوسف است نه به واسطه رفتارش که از آغاز به واسطه آنچه در این سریال صرفا به زبان دیگران میآید و توجه آنها قهرمان شده در حالیکه تنها در یکی، دو قسمت نخست است که اساسا عملی از این شخصیت سر میزند و او در موقعیتهایی قرار میگیرد که دست به عملی میزند.
همه اینها باعث میشود که آنچه ما از شخصیت اصلی میسازیم نه در اثر آنچه اتفاق میافتد و عملی که او انجام میدهد باشد بلکه در پس دیالوگها و روایتها ساخته شود. در مجموع تا به اینجا در این سریال حتی یک سکانس تاثیرگذار و ماندنی در ذهن، حتی از مهمترین بخش روایت زندگی این پیامبر که رویارویی او با زلیخاست، وجود ندارد تا در نهایت مخاطب به این نتیجه برسد که روایتی که او در ذهن خود از داستان زندگی این پیامبر داشته بسیار تاثیر گذارتر است.